cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

جاینام شناسی خطه بجنورد

Ko'proq ko'rsatish
Eron164 004Forsiy156 596Toif belgilanmagan
Reklama postlari
351
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
+1230 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

ج) سملقان: سملقان نام جلگه ای است که در کتب تاریخی مانند مجمل التواریخ و روضات الجنات از آن به عنوان ییلاق ( مرغزار) سملقان نام برده شده است. در تواریخ این سملقان هرگز سمنگان نامیده نشده است. چنانکه حافظ ابرو در زبده التواریخ  می گوید « به مبارکی و طالع سعد به ییلاق ( مرغزار ) سملغان اتفاق نزول افتاد » ( ج4ص121). این همان جلگه ای است که در شمال غربی جاجرم قرار دارد نه در شرق آن که مراد بیهقی است. این که اعتمادالسلطنه مدعی شده است که بلوک سملقان را سمنگان نیز می گویند نشان می دهد که سملقان آشخانه را با شهر سمنقان نیشابور خلط کرده است ؛ موضوعی که دستمایه سوء استفاده های تاریخی و سرقت های فرهنگی زیادی شده است.  تفطن به این نکته ضروری است آنگاه که گفته می شود به سملقان سمنگان می گویند در تعیین مصداق واژة سملقان  با توجه مبهم  بودن آن باید به قراین و بافت کلام توجه شود. در سیاق کلامی که در تاریخ بیهقی آمده است منظور سملقان نیشابور است نه سملقان آشخانه. لازم است یک بار دیگر این نکته مورد توجه قرار گیرد که سملقان لفظ مشترکی است بین سملقان نیشابور و سملقان آشخانه؛ و همین اشتراک لفظ باعث خلط دو جاینام و رهزنی ذهن اعتمادالسلطنه و کسانی شده است که دنبال انتساب سملقان به سمنگان هستند . باری، بازگردیم به وجه تسمیه سملقان . در مورد وجه تسمیه سملقان  نویسنده کتاب خشم و غارت (ص9) اصالت آن را به سمنقان ارجاع می دهد و می گوید این واژه  در اصل « سه من قان » بوده ! که ترکیبی از سه کلمه فارسی و ترکی است به معنای « سه من خون ». واضح است که این وجه تسمیه یک ریشه شناسی بسیار عامیامه و بی مسماست و محلی از اعتبار علمی ندارد. برخی در تعیین وجه تسمیه این جاینام  واژه سملقان را اصل قرار می دهند و معتقدند این واژه در اصل< سُمبل+ قان> بوده است یعنی سرزمین پر از گل سُمبل ؛ و برخی دیگر بنا را بر سمنگان می گذارند و معتقدند که این واژه مرکب از< سَمَن + گان > است و سمن مخفف یاسمن است و بدین ترتیب سمنگان یعنی سرزمین پر از گلهای یاسمن . این دو دلیل نامگذاری نیز کاملاً  غیر علمی است . چون نه توجیه زباشناختی دارند ، نه تاریخی و نه جغرافیایی.   البته در کتابهای تاریخی واژه سملقان به صورت های مختلف نوشته شده است؛ مثلاً در تاریخ منتظم ناصری (ج2 ص 677) سملقان با املای سَلمَقان نوشته شده و تصحیف شدة آن در روضات الجنات (ص175) به صورت شَلمَقان  آمده است . همچنین در کتاب تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران (صص 28و328) دو بار اشاره به سیمَلقان شده است که نویسنده برای دفع هر گونه شبهه در تلفظ و املای آن با حروف لاتین به صورت/ simalqân /  آوانویسی کرده است. این جاینام به همین صورت در کتاب ایران در زمان نادرشاه (ص318) نیز آمده است . اما در کتاب ظفرنامه تیمور این جاینام به صورت سَمیلقان  آمده است  که اصیل تر از سیمَلقان  است. چون  این کتاب قدیمی ترین تاریخ عصر تیموری  است. وانگهی سیر تطور سَمیلقان و سیمَلقان و سِمِلقان از نظر زبانشناسی طبیعی تر است ؛ یعنی سَمیلقان  که اصل واژه است در اثر فرایند قلب تبدیل به سیمَلقان شده و سیمَلقان هم با اعمال فرایند های آوایی   i>e   و  a>e  به سِمِلقان  تغییر یافته است. بر این اساس می توان گفت سِمِلقان ریشه در واژه « سَمیل »  دارد. سَمیل در زبان فارسی به باقیمانده آب در سطح زمین گفته می شودکه بیشتر برای آبیاری کشتزارها استفاده می شود( فرهنگهای دهخدا ، آنندراج و منتهی الارب). در حقیقت ، وجه تسمیه سملقان به اینجا بر می گردد که از گذشته های دور این جلگه پر از نهرها و چشمه سارهایی بوده است که به علت هموار و کم شیب بودن زمین های آن همیشه  مقداری آب در سطح زمین می مانده و مازاد آن به رودخانه سملقان روان بوده است. به همین دلیل است این منطقه در منابع تاریخی قرون هفتم و نهم به ییلاق و مرغزار سملقان معروف بوده است نه سمنگان. نتیجه اینکه  سملقان از نظر ساختواژی مرکب از( سمیل+ قان) است که در آن  سمیل یعنی باقیمانده آب که در جایی جمع شده باشد و جزء « قان» پسوند مکان و نسبت است و بنابراین سملقان که صورت تحریف شده سَمیلقان است یعنی اولنگ زار ؛ سرزمینی که همواره مقداری آب در آن باقی می ماند. کانال تلگرام جاینام شناسی خطه بجنورد https://t.me/bjzbn
Hammasini ko'rsatish...
M H: : نگاهی به وجه تسمیه شهرستان سملقان : سملقان سمنگان نیست. دکتر حسن ستایش سملقان نام شهرستانی است از توابع استان خراسان شمالی به مرکزیت شهر آشخانه . این جاینام تا قبل از آبان 1402 نام بخشی از شهرستان مانه و سملقان بود که با انفکاک از آن به عنوان شهرستانی مستقل در تقسیمات کشوری جای گرفت. اما از گذشته های دور سملقان به جلگه وسیعی در غرب بجنورد اطلاق می شد که از چشمه های زیاد و زمینهای حاصلخیز و آب و هوای معتدل برخوردار بود. به گفته کلنل مک گرگر (شرح سفری به ایالات خراسان ، ص 217)  سملقان نام روستایی نیز بوده است که در آن جلگه قرار داشته اما اکنون اثری از آن مشاهده نمی شود. اعتماد السلطنه در کتاب مرآه البلدان ( ج 1، ص272) می گوید : « بلوک سملقان سمت مغرب بجنورد واقع و جنگل بجنورد در این بلوک است که منتهی به جنگل استراباد می شود و رودخانه سملقان از جنوب کوه آلاداغ به شمال جاری و داخل سیمبار می شود». او می افزاید بلوک سملقان را سمنگان نیز می گویند . به  استناد همین سخن اخیر اعتماد السلطنه، برخی معتقدند شهر باستانی عظیمی که در دل خاک تپه های اطراف روستاهای عزیز آباد و لنگر مدفون است سمنگان نام داشته است؛ که گفته می شود مربوط به دوره ساسانیان است. به همین دلیل در تقسیمات کشوری 1379 که طی آن آشخانه تبدیل به شهر گردید تلاش برخی بر این بود که نام  این شهر را به سمنگان تغییر دهند  که موافقت نگردید . بنابراین قائلین به این نظر سراغ منابع تاریخی رفتند تا  اگر سند متقن و دقیقی در تواریخ هست برای به کرسی نشاندن نظر خود بدان استناد کنند. یکی از این منابع، کتاب تاریخ بیهقی است . در این کتاب چهار بار نام سمنگان ذکر شده است که سه مورد آن به طور مشخص به سمنگان تخارستان دلالت می کند و یک مورد آن ادعا بر این است که منظور سملقان آشخانه است . به زعم  طرفدارن نظریه فوق این سندی است که  دلالت بر  این دارد که سملقان همان سمنگان است و مفاد آن جمله ای است مندرج در صفحه 455 کتاب ( تصحیح دکتر فیاض) به قرار ذیل : « صواب آن است كه به تن خويش حركت كنيم هم از گرگان با غلامان سرايي و لشكر گزيده تر بر راه سمنگان كه ميان اسپرآيين و استوا بيرون شود و به نسا بيرون آيد تاختني هر چه قوي تر تا دمار از ايشان برآورده آيد .» در توضیح این فراز از تاریخ بیهقی گفته می شود با توجه به محل دقیق شهرهایی مانند اسفراین در جنوب ، نسا ( شهر باستانی نزدیک عشق آباد ترکمنستان) در شمال ، استوا  (قوچان) در شرق ، گرگان (گنبد کاوس) در غرب ،  سمنگان بايد همین سملقان آشخانه باشد. در حالیکه چنین چیزی واقعیت ندارد. زیرا مسیر اسفراین به استوا (قوچان ) که بیهقی می گوید مسیری است از غرب به شرق ؛ و سملقان آشخانه اساساً در این مسیر نیست . چون این جلگه قبل از اسفراین و در غرب این شهر قرار دارد . بلکه این سملقان نیشابور است که به قول یاقوت در شرق جاجرم قرار داشته یا به تعبیر سمعانی جاجرم در غرب آن واقع است. این آبادی از اعمال نیشابور و توابع جاجرم محسوب می شده است ؛ همان آبادی که در دو فرسنگی زور آباد ، از دهات نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است ( سه سفرنامه، ص260) .  البته نام دیگر این آبادی سنگان نیز بوده است که اسطخری هم در مسالک و ممالک(ص205) هم آن را از حدود نیشابور قلمداد می کند. از سملغان نیشابور گاهی به صورت سمغان (به عربی صمغان) و سمنگان هم نام برده شده است. با این توصیف به طور کلی می توان گفت در جغرافیای تاریخی خراسان بزرگ سه جاینام وجود داشته است که از نظر لفظی بسیار شبیه به هم و گاهی یکسان هستند و خلط آنها باعث مشکلاتی در ریشه یابی واژة آن و تشخیص تعلق آن به یک  قوم خاص شده است . این سه جاینام عبارتند از:   الف ) سمنگان طخارستان :  به تصریح معجم البلدان ( ج2ص153) سمنگان شهری است از طخارستان نزدیک بلخ و بغلان  که کتاب های نزهه القلوب ، صوره الارض ، مسالک و ممالک و العبر  هم از آن تحت عنوان سمنجان یاد کرده اند. ولی این شهر هیچگاه موسوم به سملقان نبوده است. ب ) سمغان یا صمقان :  تاریخ مبارک غازانی (ص20)  از این شهر در کنار جرمغان به صورت « صمقان» ( با همین املا) یاد می کند. در اینجا  منظور از جرمغان همان جرمغان اسفراین است که اکنون آثاری از آن باقی نمانده است و همین سمنقان یا صمقان است که سمعانی در الانساب می گوید: « اولها متصل بحدود اسفرایین و آخرها متصل بحدود جرجان و جاجرم فی غربیها ». در حقیقت سمنگانی که بیهقی در این فراز از تاریخ  از آن نام می برد همین صمقان است زیرا نشانی های این دو منبع بر هم منطبق اند . بقیه در صفحه بعد بقیه وجه تسمیه سملقان
Hammasini ko'rsatish...
M H: نگاهی به وجه تسمیه شهرستان سملقان : سملقان سمنگان نیست. دکتر حسن ستایش سملقان نام شهرستانی است از توابع استان خراسان شمالی به مرکزیت شهر آشخانه . این جاینام تا قبل از آبان 1402 نام بخشی از شهرستان مانه و سملقان بود که با انفکاک از آن به عنوان شهرستانی مستقل در تقسیمات کشوری جای گرفت. اما از گذشته های دور سملقان به جلگه وسیعی در غرب بجنورد اطلاق می شد که از چشمه های زیاد و زمینهای حاصلخیز و آب و هوای معتدل برخوردار بود. به گفته کلنل مک گرگر (شرح سفری به ایالات خراسان ، ص 217)  سملقان نام روستایی نیز بوده است که در آن جلگه قرار داشته اما اکنون اثری از آن مشاهده نمی شود. اعتماد السلطنه در کتاب مرآه البلدان ( ج 1، ص272) می گوید : « بلوک سملقان سمت مغرب بجنورد واقع و جنگل بجنورد در این بلوک است که منتهی به جنگل استراباد می شود و رودخانه سملقان از جنوب کوه آلاداغ به شمال جاری و داخل سیمبار می شود». او می افزاید بلوک سملقان را سمنگان نیز می گویند . به  استناد همین سخن اخیر اعتماد السلطنه، برخی معتقدند شهر باستانی عظیمی که در دل خاک تپه های اطراف روستاهای عزیز آباد و لنگر مدفون است سمنگان نام داشته است؛ که گفته می شود مربوط به دوره ساسانیان است. به همین دلیل در تقسیمات کشوری 1379 که طی آن آشخانه تبدیل به شهر گردید تلاش برخی بر این بود که نام  این شهر را به سمنگان تغییر دهند  که موافقت نگردید . بنابراین قائلین به این نظر سراغ منابع تاریخی رفتند تا  اگر سند متقن و دقیقی در تواریخ هست برای به کرسی نشاندن نظر خود بدان استناد کنند. یکی از این منابع، کتاب تاریخ بیهقی است . در این کتاب چهار بار نام سمنگان ذکر شده است که سه مورد آن به طور مشخص به سمنگان تخارستان دلالت می کند و یک مورد آن ادعا بر این است که منظور سملقان آشخانه است . به زعم  طرفدارن نظریه فوق این سندی است که  دلالت بر  این دارد که سملقان همان سمنگان است و مفاد آن جمله ای است مندرج در صفحه 455 کتاب ( تصحیح دکتر فیاض) به قرار ذیل : « صواب آن است كه به تن خويش حركت كنيم هم از گرگان با غلامان سرايي و لشكر گزيده تر بر راه سمنگان كه ميان اسپرآيين و استوا بيرون شود و به نسا بيرون آيد تاختني هر چه قوي تر تا دمار از ايشان برآورده آيد .» در توضیح این فراز از تاریخ بیهقی گفته می شود با توجه به محل دقیق شهرهایی مانند اسفراین در جنوب ، نسا ( شهر باستانی نزدیک عشق آباد ترکمنستان) در شمال ، استوا  (قوچان) در شرق ، گرگان (گنبد کاوس) در غرب ،  سمنگان بايد همین سملقان آشخانه باشد. در حالیکه چنین چیزی واقعیت ندارد. زیرا مسیر اسفراین به استوا (قوچان ) که بیهقی می گوید مسیری است از غرب به شرق ؛ و سملقان آشخانه اساساً در این مسیر نیست . چون این جلگه قبل از اسفراین و در غرب این شهر قرار دارد . بلکه این سملقان نیشابور است که به قول یاقوت در شرق جاجرم قرار داشته یا به تعبیر سمعانی جاجرم در غرب آن واقع است. این آبادی از اعمال نیشابور و توابع جاجرم محسوب می شده است ؛ همان آبادی که در دو فرسنگی زور آباد ، از دهات نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است ( سه سفرنامه، ص260) .  البته نام دیگر این آبادی سنگان نیز بوده است که اسطخری هم در مسالک و ممالک(ص205) هم آن را از حدود نیشابور قلمداد می کند. از سملغان نیشابور گاهی به صورت سمغان (به عربی صمغان) و سمنگان هم نام برده شده است. با این توصیف به طور کلی می توان گفت در جغرافیای تاریخی خراسان بزرگ سه جاینام وجود داشته است که از نظر لفظی بسیار شبیه به هم و گاهی یکسان هستند و خلط آنها باعث مشکلاتی در ریشه یابی واژة آن و تشخیص تعلق آن به یک  قوم خاص شده است . این سه جاینام عبارتند از:   الف ) سمنگان طخارستان :  به تصریح معجم البلدان ( ج2ص153) سمنگان شهری است از طخارستان نزدیک بلخ و بغلان  که کتاب های نزهه القلوب ، صوره الارض ، مسالک و ممالک و العبر  هم از آن تحت عنوان سمنجان یاد کرده اند. ولی این شهر هیچگاه موسوم به سملقان نبوده است. بقیه در صفحه بعد بقیه وجه تسمیه سملقان ب ) سمغان یا صمقان :  تاریخ مبارک غازانی (ص20)  از این شهر در کنار جرمغان به صورت « صمقان» ( با همین املا) یاد می کند. در اینجا  منظور از جرمغان همان جرمغان اسفراین است که اکنون آثاری از آن باقی نمانده است و همین سمنقان یا صمقان است که سمعانی در الانساب می گوید: « اولها متصل بحدود اسفرایین و آخرها متصل بحدود جرجان و جاجرم فی غربیها ». در حقیقت سمنگانی که بیهقی در این فراز از تاریخ  از آن نام می برد همین صمقان است زیرا نشانی های این دو منبع بر هم منطبق اند .
Hammasini ko'rsatish...
ج) سملقان: سملقان نام جلگه ای است که در کتب تاریخی مانند مجمل التواریخ و روضات الجنات از آن به عنوان ییلاق ( مرغزار) سملقان نام برده شده است. در تواریخ این سملقان هرگز سمنگان نامیده نشده است. چنانکه حافظ ابرو در زبده التواریخ  می گوید « به مبارکی و طالع سعد به ییلاق ( مرغزار ) سملغان اتفاق نزول افتاد » ( ج4ص121). این همان جلگه ای است که در شمال غربی جاجرم قرار دارد نه در شرق آن که مراد بیهقی است. این که اعتمادالسلطنه مدعی شده است که بلوک سملقان را سمنگان نیز می گویند نشان می دهد که سملقان آشخانه را با شهر سمنقان نیشابور خلط کرده است ؛ موضوعی که دستمایه سوء استفاده های تاریخی و سرقت های فرهنگی زیادی شده است.  تفطن به این نکته ضروری است آنگاه که گفته می شود به سملقان سمنگان می گویند در تعیین مصداق واژة سملقان  با توجه مبهم  بودن آن باید به قراین و بافت کلام توجه شود. در سیاق کلامی که در تاریخ بیهقی آمده است منظور سملقان نیشابور است نه سملقان آشخانه. در واقع سملقان لفظ مشترکی است بین سملقان نیشابور و سملقان آشخانه؛ و همین اشتراک لفظ باعث خلط دو جاینام و رهزنی ذهن اعتمادالسلطنه و کسانی شده است که دنبال انتساب سملقان به سمنگان هستند . باری، بازگردیم به وجه تسمیه سملقان . در مورد وجه تسمیه سملقان  نویسنده کتاب خشم و غارت (ص9) اصالت آن را به سمنقان ارجاع می دهد و می گوید این واژه  در اصل « سه من قان » بوده ! که ترکیبی از سه کلمه فارسی و ترکی است به معنای « سه من خون ». واضح است که این وجه تسمیه یک ریشه شناسی بسیار عامیامه و بی مسماست و محلی از اعتبار علمی ندارد. برخی در تعیین وجه تسمیه این جاینام  واژه سملقان را اصل قرار می دهند و معتقدند این واژه در اصل< سُمبل+ قان> بوده است یعنی سرزمین پر از گل سُمبل ؛ و برخی دیگر بنا را بر سمنگان می گذارند و معتقدند که این واژه مرکب از< سَمَن + گان > است و سمن مخفف یاسمن است و بدین ترتیب سمنگان یعنی سرزمین پر از گلهای یاسمن . این دو دلیل نامگذاری نیز کاملاً  غیر علمی است . چون نه توجیه زباشناختی دارند ، نه تاریخی و نه جغرافیایی.   البته در کتابهای تاریخی واژه سملقان به صورت های مختلف نوشته شده است؛ مثلاً در تاریخ منتظم ناصری (ج2 ص 677) سملقان با املای سَلمَقان نوشته شده و تصحیف شدة آن در روضات الجنات (ص175) به صورت شَلمَقان  آمده است . همچنین در کتاب تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران (صص 28و328) دو بار اشاره به سیمَلقان شده است که نویسنده برای دفع هر گونه شبهه در تلفظ و املای آن با حروف لاتین به صورت/ simalqân /  آوانویسی کرده است. این جاینام به همین صورت در کتاب ایران در زمان نادرشاه (ص318) نیز آمده است . اما در کتاب ظفرنامه تیمور این جاینام به صورت سَمیلقان  آمده است  که اصیل تر از سیمَلقان  است. چون  این کتاب قدیمی ترین تاریخ عصر تیموری  است. وانگهی سیر تطور سَمیلقان و سیمَلقان و سِمِلقان از نظر زبانشناسی طبیعی تر است ؛ یعنی سَمیلقان  که اصل واژه است در اثر فرایند قلب تبدیل به سیمَلقان شده و سیمَلقان هم با اعمال فرایند های آوایی   i>e   و  a>e  به سِمِلقان  تغییر یافته است. بر این اساس می توان گفت سِمِلقان ریشه در واژه « سَمیل »  دارد. سَمیل در زبان فارسی به باقیمانده آب در سطح زمین گفته می شودکه بیشتر برای آبیاری کشتزارها استفاده می شود( فرهنگهای دهخدا ، آنندراج و منتهی الارب). در حقیقت ، وجه تسمیه سملقان به اینجا بر می گردد که از گذشته های دور این جلگه پر از نهرها و چشمه سارهایی بوده است که به علت هموار و کم شیب بودن زمین های آن همیشه  مقداری آب در سطح زمین می مانده و مازاد آن به رودخانه سملقان روان بوده است. به همین دلیل است این منطقه در منابع تاریخی قرون هفتم و نهم به ییلاق و مرغزار سملقان معروف بوده است نه سمنگان. نتیجه اینکه  سملقان از نظر ساختواژی مرکب از( سمیل+ قان) است که در آن  سمیل یعنی باقیمانده آب که در جایی جمع شده باشد و جزء « قان» پسوند مکان و نسبت است و بنابراین سملقان که صورت تحریف شده سَمیلقان است یعنی اولنگ زار ؛ سرزمینی که همواره مقداری آب در آن باقی می ماند. کانال تلگرام جاینام شناسی خطه بجنورد https://t.me/bjzbn
Hammasini ko'rsatish...
M H: نگاهی به وجه تسمیه شهر حصار گرمخان دکتر حسن ستایش یکی از شهرهای تابعه شهرستان بجنورد حِصارِ گَرْم‌خان است که با مختصات جغرافیایی طول 57 درجه و 48 دقیقه و عرض 37 درجه و 51 دقیقه و ارتفاع 933 متر از سطح دریا در 17 کیلومتری شمال شرقی این شهر قرار دارد . گرمخان قبل از سال 92 که با ادغام روستای مجاور (حصار) تبدیل به شهر گردید از روستاهای تابع  دهستان گرمخان از بخش مرکزی بجنورد مرکز استان خراسان شمالی  به حساب می آمد . این شهر اکنون بخشی هم به نام گرمخان دارد . شهر حصار گرمخان در  سفرنامه های سهام الدوله (ص174 )  دره کوچک و همواری  توصیف شده که از جانب اترک آبیاری می شده است . به استناد منابع تاریخی  این آبادی در گذشته  قلعه جرمغان نام داشت که معرب حصار گرمخان است . به گفته باستان شناسان جای اصلی این قلعه در 500 متری غرب قارلق از توابع بجنورد بوده است . یکی از منابعی که از جرمغان به عنوان نام دیگر این آبادی  یاد شده است  سفرنامه هنری موزر است. این مرد سويسي که ظاهراً تحت تابعيت روس در آمده بود ، در زمان ناصرالدين شاه به ايران سفر مي کند . او از پطر و الکساندروسک حرکت مي کند و از خيوق (خيوه) و گرماب وارد قوچان شده و پس از ده روز اقامت در قوچان  به طرف بجنورد ادامه مسير مي دهد. موزر در توصیف این مسیر در سفرنامه خود مي نويسد : « از رود اترک گذشتيم و اين رودخانه آب صافي دارد و به قلعه جرمقان نزديک مي باشد. روز بيست و نهم ژانويه ،  بجنورد را از مسافت بعيده مشاهده کرديم که محل اقامت خان سابق الذکر ( سهام الدوله ) است و خراج گزار دولت ايران. (سفرنامه ترکستان و ايران، ص 200) اين گزارش تاريخي نشان مي دهد که  جرمقان قلعه اي بوده است  نزديک رودخانه اترک ؛ نه در  بش قارداش یا تپه معصوم زاده ؛ و  فاصله آن تا بجنورد بايد نسبتاً طولاني بوده باشد که فردای آن روز از مسافت دوری برای این  جهانگرد قابل مشاهده بوده است . بنابراین چنین نیست که جرمقان شهری بوده است که در حمله مغول تخریب شده و اکنون در دل تپه های معصوم زاده نهفته است . زیرا این قلعه حداقل تا زمان ناصرالدين شاه  محفوظ مانده است و مشخصاتي که هنري موزر از قلعه جرمقان به دست داده مسلماً  خرابه های باستانی ضلع غربی قارلق است که در حوالی حصار گرمخان امروزی قرار دارد . در اینجا  برای رفع هر گونه شبهه بهتر است نگاهی کوتاه  به موقعیت تاریخی  جاینام « جرمقان» داشته باشیم . بررسی های تاریخی نشان می دهند تنها کسی که جرمقان را به شهر مدفون در تپه های معصوم زاده منتسب کرده اعتمادالسلطنه است . وی  بدون هیچ تحقیقی تاریخی فقط از قول اهالی بجنورد در مطلع الشمس(ص135)  می گوید : « اهالي بجنورد گويند در محلي که قلعه عزيز و امامزاده و سلطان سيد عباس واقع شده شهري بوده موسوم به جرمقان، در کمال آبادي اين شهر را مغول در غلبه‌ بر خراسان خراب کرده‌اند». البته این سخن اعتماد السلطنه به نقل از اهالی بجنورد  قابل اعتماد نیست . زیرا اولاً از قول مردم عوام نقل شده است . ثانیاً  تاریخ در این زمینه کاملاً ساکت است. ( البته جرمقان ربطی به چهارمغان ندارد .  برای اطلاع بیشتر در مورد اینکه چرا جرمقان همان چهارمغان نیست به دو یادداشت  وجه تسمیه بش قارداش و وجه تسمیه چرمغان در همین کانال مراجعه کنید). حقیقت این است که در خراسان بزرگ بر اساس اسناد تاریخی در سه موضع متفاوت، آبادی هایی  به نام  جرمقان وجود داشته است:  یکی جرمقانی است که نزدیک اسفراین از نواحی نیشابور بوده است که به آن شرمقان هم می گفتند( الانساب ، ج 7 ص323 ) . این واژه  متشکل از  « جرمق+ان » است  ؛ که همواره به همراه سملقان یک ولایت محسوب می شده است (  (روضة الصفا ، ص 170) . دیگری جرمقانی است که در نزدیکی ابیورد از توابع نسا قرار داشته است . این جرمقان معرّب  واژه «گلمکان» است  که به آن جرمکان هم می گفتند( مجمل التواریخ ، ج1،ص 303  ).  سوم جرمقانی است که در شمال  بجنورد قرار دارد که معرب گرمخان است ؛ همان که جهانگرد  سویسی در مسیر خود از  قوچان به بجنورد با آن مواجه شده است  و ما اکنون در صدد بیان وجه تسمیه آن هستیم. اینکه واژه جرمقان از نظر زبانشناسی چه نسبتی با گرمخان دارد به  مُعرّب سازی واژه گرمخان بر می گردد که طی آن واج «گ» تبدیل به «ج»  شده و واژه  به صورت «جرمخان» در آمده است . بعدها  جرمخان نیز به دلیل قریب المخرج بودن دو واج « خ» و «ق»  به جرمقان تبدیل شده است. حال بپردازیم به اینکه گرمخان یعنی چه و چرا به این آبادی گرمخان گفته اند؟ بقیه در صفحه بعد بقیه وجه تسمیه حصار گرمخان
Hammasini ko'rsatish...
با کنکاش در منابع تاریخی ، ملاحظه می شود که  نام این آبادی در تاریخ با املاهای متفاوت ضبط شده است .  مثلاٌ  ناصرالدین شاه در سفرنامه خراسان ( ص 130)  یعنی سفر دومش به بجنورد آن را «گرمخانه» ضبط کرده است  و اعتماد السلطنه نیز در مرآه البلدان (ج 1،ص 272) به همین صورت آورده است.  اما او در کتاب دیگر خود به نام مطلع الشمس می گوید نام صحیح این موضع جرمخوان یا کرمخوان  است .  حال چرا نویسنده این جاینام را با املای « خوان»  ضبط کرده است نه « خان» ؛ بر نگارنده معلوم نیست. با این حال اگر فرض ایشان را بپذیریم . گرمخوان به معنای سفره گرم خواهد بود که ترکیب واژگانی بی معنایی است. ولی اگر قول ناصرالدین شاه یعنی «گرمخانه» را قبول کنیم . در لغتنامه دهخدا چند معنا از آن ارائه شده است  که هیچ یک تناسبی با جاینام مورد بحث ندارد .  معانی «گرمخانه» در لغت عبارتند از: -  خانه ای که در زیر زمین برای سکونت ایام سرما سازند -  گلخانه : محلی که برای پرورش گل و گیاه در آفتاب رو با شیشه ها می کنند و با طرزی خاص به وسیله پهن یا بخاری یا لوله آب گرم حرارت بدانجا می دهند -  محل پرورش گل در زمستان -  گلخن ، آنجایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش می افروزند . -  حجره ای مر دواسازان را که دارو در آن می خشکانند  چنانکه ملاحظه می کنید هیچ کدام از معانی فوق نمی تواند دلیلی بر نامگذاری گرمخانه باشد. بنابراین گرمخانه نام اصلی گرمخان نیست. همچنین در جهانگشای نادری (ص 563)  از این آبادی به عنوان «گرمه خان»  نام برده شده است که مصحح این کتاب معتقد است این املا صحيح نيست. زيرا  دهكده فوق در منابع آن دوره به صورت « گرمخان » (يعنى بدون هاء) آمده كه اين خود دال بر زايد بودن «هاء» است. شاید به همین دلیل صاحب عالم آرای نادری ( ج1،ص 104)  این جاینام را « گرم خان» معرفی کرده است و اگر این واژه را به عنوان نام اصلی این جاینام بپذیریم که درست هم همین است ، در آن صورت » خان»  و « خانی»  یا «کانی» که ریشه در زبان پهلوی دارد  به معنای چشمه خواهد بود و گرمخان یعنی چشمه آب گرم ؛ و همین وجه تسمیه است که با موقعیت جغرافیایی گذشته و حال این جاینام تأیید می شود. زیرا در فاصله 300 متری شمال شرقی حصار گرمخان استخر یا حوض بزرگی به مساحت حدود هشت هزار متر مربع به نام « سرچشمه » وجود دارد که از گذشته های دور چندین چشمه آب گرم در آن جاری بوده است . در واقع گرمخان به واسطه برخورداری از آب گرم سرچشمه  که در بستر رودخانه سومبار قرار دارد به این نام موسوم شده است . اما جاینام حصار که آبادی مجاور گرمخان بوده و بدان ادغام شده است مترادف قلعه است ؛ قلعه ای که آثار و بقایای آن در ضلع غربی قارلق قابل مشاهده است . در حقیقت ترکیب حصار گرمخان به عنوان یک جاینام  صورت فارسی « قلعه جرمغان» است که وجه تسمیه آن از نام آثار باستانی مجاور اخذ شده است. ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست. همه می دانیم که گرمخان یک کلمه فارسی است و جرمغان هم که معرب آن است به دنبال گسترش فرهنگ عربی در ایران این تغییر در آن راه یافت. پس چرا این آبادی اکنون به گرمخان موسوم است ؟ پاسخ این است که در یک دوره از تاریخ فرهنگ ایران عربی زدایی از واژه های فارسی رواج پیدا کرد؛ از جمله جاینامهای جرمق و ایورق در منطقه بجنورد  تبدیل به گرمه و ایور شد ولی جاجرم و درق به همان صورت معرب باقی ماندند. جرمغان هم تحت تأثیر این  فرایند به صورت سابق خود برگشت و به گرمخان مبدل گردید. کانال تلگرام جاینام شناسی خطه بجنورد https://t.me/bjzbn
Hammasini ko'rsatish...
« او مي گفت که دوست دارد در اينجا به خاک سپرده شود و کوچکترين علاقه‌اي ندارد تا همچون پدران خود در مشهد يا کربلا دفن گردد». از اين سند تاريخي نیز بر مي آيد که اساساً قبل از فوت سردار ، اين مکان بش قارداش نام داشته است نه چهارمغان .  چشمه و مقبره  کنار آن و باغات اطراف هیچ نشانی از مغ به دست نمی دهند. به علاوه ، جهانگردان با این همه دقتی که در بیان جزئیات دارند اگر مطلبی یا عقیده ای حتی افسانه ای  در این زمینه می شنیدند حتماً در سفرنامه خود ذکر می کردند. وانگهی  بش قارداش یک کلمه ترکی است که از ابتدای ورود ترکان به این منطقه روی این چشمه  نامگذاری شده است و از آن پس شواهد تاریخی  نشان نداده است که زمانی زردشتیان به این منطقه آمده و  نام این چشمه را تغییر داده باشند. گذشته از این، در کتابهای تاریخی از چهار مغان ذکری به میان نیامده است. فقط صاحب مطلع الشمس, محمد حسن خان اعتماد السلطنه است که در کتاب مرآت البلدان از بش قارداش به عنوان منبع رود چهارمغان ياد کرده است که از جنوب به سمت بجنورد جاري و از مشرق به شمال رفته و به رودخانه سيمبار داخل مي شود (ص273) . به استناد همین کتاب برخي تصور کرده اند چرمغان همان چهارمغان است و مرحوم اسماعيل جزمي هنرمند خطاط و سنگ تراش بجنوردی ظاهراً در سال 1300 بر روي سنگي که چشمه بش قارداش از آن مي جوشيد شعار « پندار نيک , گفتار نيک و کردار نيک» را حک کرده است تا بتواند تداعي کننده مغان و زردشتيان در اين مکان باشد . در نظر داشته باشیم که اعتماد السلطنه نمی گویدکه نام دیگر بش قارداش چهارمغان بوده است؛ بلکه می گوید منبع آب چرمغان بجنورد چشمه بش قارداش است ؛ همان طور که می گوید منبع آب عین اللطف کوه سالوک است یا در کتب جغرافیا می خوانیم که منبع و سرچشمه اولیه رودخانه اترک کوه شاه جهان است. پس به تبع نام منابع آبی ، رودخانه ای به نام سالوک یا رودخانه ای به نام  شاه جهان وجود ندارد . بلکه هر یک برحسب اینکه در چه بستری جریان دارد نام های عین اللطف یا اترک به خود گرفته است. بنابراین نام رودخانه جرمغان برگرفته از نام منبع آن، یعنی چشمه بش قارداش نیست؛ بلکه متأثر از مقصدی است به نام جرمغان که به سوی آن روان است.. از نظر آبنام شناسی ، به گفته اعتماد السلطنه در بجنورد سه رودخانه وجود داشته است: رود عین اللطف و رود جرمغان و رود بازخانه . رودخانۀ جرمغان که در(مرآه البلدان، 1367)  به اشتباه چهارمغان نامیده شده منبعش بش قارداش است که از جنوب به‌سمت بجنورد جارى و از مشرق به شمال رفته از دهنه موسوم به باباامان به جلگه گرمخوان (جرمخوان) رفته از آنجا به آب سمار داخل می گردد. ( مرآه اللسفر ص 65) . در حقیقت رودخانه بش قارداش به این دلیل جرمغان نامیده شده است که پس از طی مسیر میرزا حسنلو و قارلق مستقیم به  مقصد گرمخان می رود؛ و رودخانه بزرگ سمار از آنجا شروع و به سوی اترک روان می شود. وگرنه در منطقه بجنورد جز گرمخان هیچ جاینامی وجود ندارد که نسبت واژگانی با جرمغان یا چرمغان داشته باشد. بنابراین، چرمغان صورت تحریف شده واژه « چهار مغان»  نیست بلکه برعکس این گرمخان یا  جرمغان است که به شکل شرمغان یا چرمغان در آمده است که در این فرآیند واج «ج » در لفظ «جرمغان» به دلیل قریب المخرج بودن با واچ «چ» تبدیل به چرمغان شده است . در واقع، از لفظ چرمغان  واژه چهارمغان را استخراج کرده اند تا به کمک آن واژه چرمغان را تحلیل ساختواژی کنند. اگر گفته می شد چرمغان  ریشه در «چؤل مغان» دارد که یکی از دشتهای بسیار حاصلخیز و پوشیده از علف ماوراء قفقاز به شمار می آید قابل قبول بود. زیرا چؤل مغان به معنای «دشت مغان » است و تاریخ و جغرافیای آن منطقه نیز  چنین تحلیلی را تأیید می کند که مغ ها در این دشت حضور داشته اند (زبده التواریخ ، ص165)؛ ولی چنین فرضی برای منطقه بجنورد غیرممکن است. لذا با توجه به دلایل مطرح شده فوق، نسبت دادن چرمغان به چهار مغان خطایی فاحش و غیر منطقی است. نتیجه اینکه شهر تاریخی مدفون در تپه های معصوم زاده از نظر تاریخی معلوم نیست چه نام داشته است اما تسمیه آن به نام چرمغان به دلیل مجاورت آن با رودخانه چرمغان بوده است. همچنین چرمغان همان گرمخان بوده است که اعراب آن را به جرمغان تبدیل کرده اند و نام رودخانه جرمغان از این مکان اخذ شده است. بنابراین، واژه چرمغان که صورت تصحیف شده جرمغان است ربطی به چهار مغ ندارد. کانال تلگرام جاینام شناسی خطه بجنورد https://t.me/bjzbn
Hammasini ko'rsatish...
M H: نگاهی به وجه تسمیه چرمغان بجنورد دکتر حسن ستایش واژه چرمغان از اسامی جغرافیایی دیرین شهر بجنورد است که در دو مقوله جاینام شناسی و آبنام شناسی به گوش مردمان قدیم این شهر و آبادیهای اطراف آن آشناست. اول اینکه چرمغان نام یک شهر باستانی بوده که اکنون در زیر خاک تپه های معصوم زاده مدفون است. دوم، نام رودخانه یا آب چرمغان است که در گذشته سراسر مزارع و باغات بجنورد را مشروب می ساخت و مازاد آن به رودخانه عین اللطف می پیوست و از آنجا وارد رودخانه بزرگ سمار می گشت.  حال بپردازیم به اینکه چرمغان یعنی چه و چرا به این دو پدیده جغرافیایی چرمغان گفته اند. همان طور که گفته شد برخی اعتقاد بر این دارند که چرمقان همان شهر مدفون در تپه های معصوم زاده است و استنادشان به کتاب مطلع الشمس(ص135) است  که از قول اهالی بجنورد می گوید : « در محلي که قلعه عزيز و امامزاده و سلطان سيد عباس واقع شده شهري بوده موسوم به جرمقان در کمال آبادي اين شهر را مغول در غلبه‌ بر خراسان خراب کرده‌اند». البته باید گفت این سخن اعتماد السلطنه  قابل اعتماد نیست . زیرا اولاً از قول مردم عوام نقل شده است . ثانیاً  تاریخ در این زمینه کاملاً ساکت است و از شواهد باستانشناختی در حفاری های تپه های معصوم زاده هم بر نمی آید که این مکان، چرمغان نام داشته است. اینکه چرا به این شهر باستانی چرمغان گفته اند دلیلش این است که بخشی از آب چرمغان که منبعش از بش قارداش بوده است  بعد از طی مسیر طولانی در ضلع شمال شرقی معصوم زاده از دل قنات هایی بیرون می آمد و در  سطح زمین روان می شد و مزارع بجنورد را مشروب می ساخت . از آنجا که تپه معصوم زاده در مجاورت این رود قرار داشت  شهر باستانی مدفون در آن تپه را هم به همان نام شناخته اند‌. به همین دلیل اراضی قلعه عزیر و امامزاده سلطان سیدعباس مزارع چرمغان محسوب می شده است(مطلع الشمس ،ص۱۲۸)؛ و گرنه اسناد مکتوب و شواهد باستانشناختی به چرمغان به عنوان نام باستانی این شهر اشاره ای ندارند.  البته در گذشته چندین آبادی به نام جرمغان وجود داشته است که در نسخه‌هاى قديمى جغرافيدانان عرب به صورتهاى مختلف چرمنكان، شرمنكان، صرمنجان، صرمنكان، شرمقان، جرمقان، جرمنكان و جاریمکان ذكر گرديده است  و هر کدام در منطقه ای از ایران زمین ممکن است وجه تسمیه متفاوتی داشته باشد. یکی از آنها جرمقان نزدیک اسفراین از نواحی نیشابور بوده است که به آن شرمقان هم می گفتند( الانساب ، ج 7 ص323 ) . این واژه  ریشه در جرمق( معرب گرمه ) دارد که به صورت جرمقان در آمده است ؛ همان که همیشه به همراه سملقان یک ولایت محسوب می شد (  (روضة الصفا ، ص 170) ولی این آبادی به دلیل بعد مسافت و حائل بودن بلندی های اسدلی نمی تواند آبشخور رودخانه چرمغان بجنورد باشد.  حال اگر چنین باشد پس واژه چرمغان ازکجا آمده که وارد  قاموس جغرافیای شهر بجنورد شده است؟ بر اساس گزارش هنری موزر در سفرنامه ترکستان و ایران (ص200)  ، جرمقان قلعه اي بوده است  نزديک رودخانه اترک که فاصله آن ، از قوچان تا بجنورد بايد نسبتاً طولاني بوده باشد که برای این  جهانگرد که از قوچان حرکت کرده فردای آن روز از مسافت  بسیار دوری قابل مشاهده بوده است . لذا چنین نیست که چرمقان  نام شهری بوده است که در حمله مغول به این منطقه تخریب شده و اکنون در دل تپه های معصوم زاده نهفته است؛ بلکه به گفته باستان شناسان بقایای قلعه باستانی واقع در ۵۰۰ متری غرب روستای قارلق  بوده است که تا زمان ناصرالدین شاه برقرار بوده و مشخصاتي که هنري موزر از آن قلعه به دست داده با آن خرابه ها که در حوالی گرمخان است مطابقت دارد. اما برخی چرمغان را تحریف شده چهارمغان می دانند و می گویند : در بقعه بش قارداش چهار مغ دفن شده است که بعد از دفن پيکر سردار مفخم, تعداد مدفونهاي آنجا به پنج تن رسيده و به همين دليل به بش قارداش ( پنج برادر ) مشهور شده است. در حالیکه واقعيتهاي تاريخي نشان می دهند که در این مکان اساساً از مغان و زردشتیان خبری نبوده است. مثلاً  ناصرالدين شاه در آخرين سفرنامه خود که مربوط به اين منطقه هم هست مي گويد:  به سرچشمه اي رسيديم .. آنجا مشهور به بش قارداش است؛ يعني پنج برادر . کردهاي شادلوي سکنه اينجاها خيلي اعتقاد به اين پنج برادر دارند . به سهام الدوله حکم شد گنبد تازه اي سر مقبره آنها بسازد . (سفرنامه خراسان، ص115).  طبق این سند ، می توان گفت که مقبره بش قارداش مربوط به چهار مغ نبوده است. چون اولاً در آنجا مغی در میان نبوده است  ثانیاً پنج برادر بوده اند که آنجا مدفون شده اند نه چهار برادر . همچنين در کتاب خراسان و سيستان,  سفرنامه کلنل ييت به ايران و افغانستان (ص180) آمده است : « در اينجا (چشمه بش قارداش)  سهام الدوله يک استخر بزرگ ايجاد کرده بود و در کنار آن نيز مشغول ساختن مقبره‌اي براي خود بود». بقیه در صفحه بعد بقیه وجه تسمیه چرمغان
Hammasini ko'rsatish...
در فرایند شکل گیری واژه « مانه » ، ابتدا مصدر «مان » در زبان پهلوی در پیوند با پسوند مکان <  َ_گ>  تبدیل به مانَگ شده و سپس چنانکه در مورد واژه های « نامه» و «خانه» اتفاق افتاده است واج < گ> در مانَگ  حذف گردیده و به صورت « مانه» به فارسی دری منتقل شده است  . بنابراین مانه در زبان فارسی یعنی محل سکونت و زندگی کردن . فرهنگ نفیسی و لغتنامه دهخدا هم مانه را به معنای خانه و منزل آورده اند. کانال تلگرام جاینام شناسی خطه بجنورد                                                                                                                                                                                                                         https://t.me/bjzbn
Hammasini ko'rsatish...
M H: نگاهی به وجه تسمیه شهرستان مانه در خراسان شمالی دکتر حسن ستایش مانه نام شهرستانی است در خراسان شمالی . این جاینام قبلاً  به عنوان بخشی از بخشهای دوگانه شهرستان مانه و سملقان بود که در آبان ماه 1402 با انفکاک از آن، به یک شهرستان مستقل به مرکزیت شهر پیش قلعه تبدیل گردید. اما این جاینام قبل از اینکه به دهستان ، بخش و شهرستان در تقسیمات کشوری اطلاق گردد  نام جلگه یا دشتی حاصلخیز بوده است که نهرها و رودها و چشمه سارهای فراوان داشته و مساعد برای سکونت مردمان منطقه بوده است. دشت مانه با مختصات جغرافیایی طول "30 و ˚57  تا "15 و ˚57  و عرض  "50 و ˚73  تا "6  و ˚ 38    از شمال به ارتفاعات کنجد خور ، کمرسارو و بزداغی ، از شرق به کوههای آلخاص و امام حاضر ، از جنوب به ارتفاعات قره باغ و دوچنگ و از غرب به ارتفاعات هنگ کوه محدود می شود . نقاط کوهستانی این دشت به صورت نواری از جنوب شرقی به سمت غرب کشیده شده است که بلند ترین نقطه آن با ارتفاع 2705 متر از سطح دریا در کوه کنجد خور واقع است و پست ترین آن با ارتفاع 250 متر از سطح دریا در روستای قازان قایه قرار دارد. در مرآه البلدان ( ج1، ص272) از این دشت به عنوان بلوک مانه یاد شده است که بین مغرب و شمال بجنورد واقع است؛ دشت بزرگی که رودخانه ای به همان نام در آن جریان داشته است . رودخانه مانه منبعش قوشخانه زعفرانلوست که از شیرین دره و شمال بجنورد می گذرد به سمت جنوب جاری و ملحق به سیمبار می شود( همان، ص273). این رودخانه اکنون به شیرین سو معروف است. مانه علاوه بر نام یک جلگه  نام یک ده نیز بوده است . در کتاب شرح سفری به  ایالت خراسان ( ص 217) مک گرگر در مسیر خود از بجنورد به دشت مانه از روستایی به نام مانه عبور کرده است ؛ روستایی بزرگ که دارای آب و سوخت و علوفه بوده است. او در این سفرنامه می نویسد: مانه در 5 فرسخی بجنورد قرار دارد که با شیبی نسبتاً تند از کوه آخر بالا می رود و سپس با همان شیب تند به مانه می رسد. این روستا که اکنون وجود خارجی ندارد.  یک وجه تسمیه عوامانه در مورد این جاینام این است که چون این منطقه نقطه مرزی بین اکراد و تراکمه بوده و اکراد به نوعی نقش دفاع از مرزها را داشته اند و به عنوان مانعی در برابر حملات و تجاوزات ترکمانان محسوب می شدند نام مانه را روی آن گذاشته اند . زیرا این واژه در زبان کردی معنای مانع فارسی را نیز می دهد . در پاسخ به نظر فوق باید گفت اولاً در هیچ یک از گویش های کردی حتی گویش کرمانجی واژه « مانه»  به معنی مانع نیست. اگر لفظ مانع را به عنوان یک واژه قرضی از زبانهای فارسی و عربی در زبان کردی در نظر بگیریم فقط در کردی سورانی به صورت « مانح » به کار می رود و بس ( فرهنگ هژار). ولی اساساً در قاموس زبان کردی واژه ای تحت عنوان مانه وجود ندارد .   یک وجه تسمیه دیگر این است که وقتی کردها به خراسان کوچانده شدند گروه هایی از ایل زعفرانلو در این منطقه ماندند و این جا را برای سکونت خود انتخاب کردند. به همین دلیل این جلگه را مانه نامیدند . قائلین به این نظر معتقدند که مانه در زبان کردی به معنای اقامت کردن و ماندن است. در این زمینه هم باید گفت اگر واژه «مانه » را تقطیع ساختواژی کنیم با هیچ ساختار اشتقاقی در گویش های مختلف کردی این ساخت معنایی فراهم نمی شود که از مصدر « مان » به معنای خسته شدن و باقی ماندن معنای توقفگاه یا محل توقف را برساند. زیرا ساختاری به صورت ( بن مضارع+ ه  > اسم مکان ) در دستور زبان  کردی نداریم. وانگهی این وجه تسمیه با واقعیت های تاریخی منطبق نیست. زیرا در معجم البلدان (ج5، ص 45) از این دشت به صورت مانَق یاد شده است که معرب همان مانه است که قبلاً از  نواحی استوا و اعمال نیشابور به شمار می آمد.  این نشان می دهد منطقه مانه خیلی قبل از کوچ کردها به خراسان به این نام موسوم بوده است . در حالی که اشغال منطقه شمال خراسان از جمله دشت مانه توسط کردهای زعفرانلو و شادلو که قبلاً آخال نشین بودند در زمان شاه سلطان حسین صفوی ( 300 سال پیش ) اتفاق افتاده است( مطلع الشمس ، ص157 ).  پس در ریشه یابی واژه مانه نمی توان سراغ زبانشناسی کردی و تاریخ کردهای خراسان رفت چون این نامگذاری هیچ نسبتی با این دو مقوله ندارد.    بنابراین باید ریشه واژه مانه را در دوران قبل از اسلام یعنی در دوران ساسانیان جستجو کرد. از  نظر ریشه شناسی می توان گفت که مانه ریشه در زبان پهلوی دارد . بر اساس فرهنگ نظام جزء «مان» در عبارت « خان و مان » همانند «خان» به معنای خانه است. زیرا «مان» در زبان پهلوی ساسانی به معنای سکنی گزیدن و زندگی کردن است نه ماندن و نرفتن ( فرهنگ پهلوی به فارسی ، ص 285).  به همین دلیل ترکیب واژگانی « خان و مان»  را مترادف خانه و زندگی دانسته اند. بقیه در صفحه بعد بقیه وجه تسمیه شهرستان مانه
Hammasini ko'rsatish...