دکتــر سکــسي🔥
زبونتو دوس دارم مخصوصا وقتی ک لای پاهامه💧👅 ایدی ادمین: @Admiiin_vip_vida نویسنده/ویدا •| پارت گذاری به صورت منظم و روزانه✨ •| کپی ممنوع❗
Ko'proq ko'rsatish7 583
Obunachilar
-4424 soatlar
-3747 kunlar
+8330 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
یه تخفیف برایی کسایی ک میخوان رمان رو در vip بدون سانسور بخونن🙂
🔺 رمان در vip
چنل vip از اینجا 550 پارت جلوتریم.〰
دو برابر اینجا پارتگذاری داریم.〰
چنل vip تبلیغات آزار دهنده نداره.❗️
پارتای س.کسی و روابط بین غزل و سامیار رو در VIP بدون سانسور بخونید 🔞🔥🍑
پارتای سکسی 🍑 رمان به هیچ وجه اینجا گذاشته نمیشه و مختص به vip هستش 👅
برای دریافت vip مبلغ 30هزار تومان رو شماره کارت بگیرید واریز⬇️
و رسید رو برای ادمین بفرستید⬇️
@Admiiin_vip_vida
👍 5
99610
#دکتر_سکسی 💦👅
#پارت_76
منو رسوند خونه
دلمون نمیخواست از هم جدا بشیم
ولی قرار شد رفت رسید خونه باهم تصویری بگیریم
دلم نمیخواست از بغلش جدا شم
محکم بغلش کردم و زیر گوشش گفتم:
_تو همون یاری هستی که شهریار میگه بدون وجودش شهر ارزش دیدن ندارد:)⛓️🫀 ️
................
وقتی اینو گفتم ذوق زده برگشت و گفت:
_هرچیزيبایدسرجايخودشباشهمثلتو،توبغلمن.🫀
_واییییی جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
از خوشحالی حرفش یه جیغ بلندی کشیدم و محکم بوسش کردم
اولین باری بود
اینحوری جوابمو میداد
_داریم لفظ بازی میکنیم
و میدونیم ک هیچ کدوممونم کم نمیاریم
موهامو بوسید
_اره جوجم
اینقدر واسه هم حرف داریم
ک میدونم هیچ وقت حرف کم نمیاریم
_اهوم دیگه باید برم
_باشه بچم برو مواظب باش بهت زنگ میزنم
_باشه خدافظ
_خدافظ
رفتش و منم رفتم خونه
حوصلع مامانو نداشتم
خوبیش این بود اونم کاری نداشت
اصن خونه نبودن
بیخیالشون شدم و رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم
دلم حموم میخواست
لباسامو دراوردم و گوشیمو برداشتم رفتم
توی حموم بهم زنگ زد و تصویری جواب دادم
از اینکه لخت جلوش وایسادم
چشاش خمار شدش
❤🔥 22👍 9❤ 4🦄 2😈 1
99690
#دکتر_سکسی 💦👅
#پارت_75
تازه گیا پریود شدع بودم
دیگه تاریخ پریودیم با یع تاریخ شوم یکی بود
و قشنگ توی ذهنم بود
پریودم نمیخوام بشم
همین ک از در دسشوییی بیرون اومدم
غذا اومده بود
خوبیش این بود غذاها زود میرسع
گشنم بود شدید
تند تند غذا خوردم
توی دلم شدید درد گرفته بود
چون گشنم بود
یهو خیلی زیاد غذا خوردم
همین باعث شده دلم درد بگیره
میخواست منو برسونه خونه
ولی گفت بشین برات پماد بزنم
پامو باز کردم
ک برام پماد بزنه
چون حال نداشتم خودم بزنم
چشمام بسته بودم تا زود تموم بشه
ولی هرچی منتظر موندم
خیسی و یخی پماد رو حس نکردم
چشمام باز کردم
با قیافه شگفت زده سامیار رو به رو شدم
انگار ک بار اولشع میبینه دستشو زده بود زیر چونه اش
و با لذت نگا میکرد
_چرا نمیزنی؟
اصن نیمفعمید من چی میگم خیرع شده بود و تو فکر بود
با دست بهش زدم ک هول زدع گفت
_جانم چیشد؟
_هیچی میگم چرا نمیزنی خستع شدم
_ببخشید الان میزنم
اول لیسی به کصم زدو بعدش برام پماد زد
توله سگ با اولین لیسش هم دلم میخواست باز بخورع
ولی نمیشد
دیگه پماد زده بود
کمکم کرد شلوارمو پوشیدم
و سمت بیرون حرکت کردیم
❤🔥 15👍 6❤ 4😈 1🦄 1
94410
خون من در عوض بهشت خیست 🍷
مچ پر از رگ شو با خنجر برید و بالا برد
: اجازه میدم خون مو بخوری تا زنده بمونی
عوضش میزاری #تخمامو تو شکمت بکارم
#حامله می شی
توله های منو به دنیا میاری😈
قبوله!؟
#خوناشامی_اروتیک🔥🥃
https://t.me/+jqg8Qk8YtGI2MmU0
93710
_ نمی خوام اذیتت کنم کوچولوی شیرینم
وقتی #خون منو می خوری #شهوت مثل تاریکی رو بدنت سایه می ندازه🔞
دیشب کلی اذیت شدی امشب خودم مواظبتم
نمیزارم اذیت شی فقط خودتو بسپار بهم
نفساش منظم شدن
داغی لبای ویلیام و حرکت انگشتش رو نوک سینه های لایلا دوباره بین پاهاشو خیسو داغ کرد🥃
🧨خوناشامی.اروتیک.درام.خشن🧨
https://t.me/+jqg8Qk8YtGI2MmU0
93220
- چرا چیزی نداری... عقیمی؟😱
چشمام گشاد میشه و... خدا به دادم برسه
-نه... چیزه... کوچیکه، حس نمیشه
ابروهاشو بالا میده
-باور نمیکنم... پنج سانتم باشه بازم با دست زدن میشه لمسش کرد😳
مهبوت خیرش میشم
-اقا محراب مگه بهم دست زدین؟😨
شونه هاشو لاقید بالا میندازه
-اره... تازه سینه هاتم خیلی بزرگه... سینه میزنی؟
آب دهنمو قورت میوم... نکنه فهمیده من دخترم که خودشو به خاطر خرج خوانوادم خودمو شکل پسرا کردم
-ببینم... نکنه دختری
رنگم مبپره و سرمو تکون میدم
-نـ....ـه نه
جلو میاد و سینمو لمس میکنه
-تو دختری... میدونستم دختری. وقتی بیهوش بودم دیدم داشتی سوتینتو عوض میکردی
نعس تو سینم گیر میکنه و شلوارمو میکشه پایین
- ببین اینجا چی داریم... یه صورتیه سکسی...🤤😱
میخوام عقب برم که میفهمه و منو تو چنگش نیگیره
-کجا... هنوز که مطمئن نشدم دختری
لباسمو تو تنم جر میده و باندایی که دور سینم بستمو باز میکنه
-این هنوانه های سفیدو چجوری با ی چصه پارچه بستی🚫🔞
با همون باند دستو پامو میبنده و منو روی مبل پرت میکنه
-تورو خدا نکن... محراب... مجبور بودم که دروغ بگم نکن تورو خدا
اسپنکی بهش،میزنم و میغرم
-یه دروغ گوی عوضی... وقتی مطمئن شدم دختری اونوقت ولت میکنم😶🌫
هقومیزنه و تقلا میکن
-دخترم.. دخترم داری میبینی ولم کن
گوششو بین لبام میکشم
-از یه لحاظ دیگه باید ببینم دختری... برو دعا کن که دختر باشی😬😱
خودمو بینش تنظیم میکنم و...
🚫ادامهی پارت صحنه هایی داره که مناسب هر سنی نیست لطفا محدودیت سنی را رعایت کنید👇
https://t.me/+ENfh0HAMZyNmZTY0
دختـــر بــــد🔞
جانان دختری که فقیرنی و برای خرج خانوادش خودش رو به شکل پسر درآورده و میره مسافر کشی با پراید قراضه...
تا اینکه یه شب یه مرد زخمی سوار ماشینش میشه و اونو میبره خونش و مداواش میکنه مرده هم میگه بیا بشو راننده شخصیم...
بعد میفهمه این مرد محراب دیوانه، بزرگترین خلافکار ایران و گنده لات تهران...
https://t.me/+ENfh0HAMZyNmZTY0
👍 2
1 07750
#پارت_۱
_ولم کن...
ولم کن خدا لعنتت کنه. تو دیوونه ای!
ولم کن روانی...
روانی و دیوانه گفتنهام عصبیش میکرد صورتمو به تخمش چسبوند و با دوتا انگشتش دهنمو باز کرد.
_یالا ساک بزن! جنده این همه کص و کونتو شارژ نمیکنم که الان ادا تنگا رو در بیاری بگی نمیخورم!
یالا تا تخمامو باید بکنی توی دهنت!
زود بـــاش...
با گریه سرمو لای پاش بردم و از گوشه چشم نگاهم به یسنا افتاد که از لای در داشت نگاه میکرد.
از ته دل هق زدم. خدایا!
گناه من چی بود که بچه من باید از لای در تن فروشی منو برای پول میدید؟!
حامی نگاهش به یسنا که گفت با عصبانیت موهامو ول کرد و سمت در رفتو در روی صورت یسنا بست. نمیتونستم!
از خودم چندشم میشد...
ولی حامی از پاهام گرفت و لای پام نشست و...
https://t.me/+mIzMiQlA5MRhNTI0
👍 1
1 02400
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.