خیالات سرزده

صبح یکى از روزهاى آوریل کـه هیچ تفاوتى با روزهاى دیگر نداشت ناگهان به‌چیزی‌ پى بردم. من با ریسک هدر دادن زندگی‌ام  روبرو بودم. متوجه شدم که روزها یکى پس از دیگرى مى گذرد. از خودم پرسیدم؛ اما من از زندگى چه می‌خواهم ...؟ خب، می‌خواهم شاد باشم. اما هرگز بـه اینکه چه چیزى مرا خوشحال می‌کرد فکر نکرده بودم. من افسرده یا گرفتار بحران میانسالى نبودم اما از دل‌مردگى رنج می‌بردم ... پروژه شادى #گرچین_رابین

«‏امیدوارم که این دوستی باعث اذیت هیچ کدام‌مان نباشد. چرا باید دوست‌داشتن باعث بدبختی بشود؟ من این را هیچ‌وقت نفهمیده‌ام. اگر دوست‌داشتن باعث بدبختی است پس دیگر چه چیز خوشبختی می‌آورد؟ من شخصاً وقتی احساس کرده‌ام که دوست داشتن یک نفر دارد باعث ناراحتی من می‌شود، فوراً فهمیده‌ام که در حقیقت دوستی مابین‌مان نیست و دارم خودم را گول می‌زنم و همیشه هم توانسته‌ام آن را قطع کنم. این‌جور دوستی اگر من به آن خاتمه ندهم مسلماً خود‌به‌خود از بین خواهد رفت.» نامه از پوری سلطانی به شاهرخ مسکوب؛ مجلهٔ اندیشه پویا ( شمارهٔ ۷۰ ) @khialatesarzadeh

وقتش رسیده که مجوز بگیرم از تو برای ساختن یک نسخه کپی از روی ات تا برایش بنویسم.نسخه ای اصلاح شده به قدر خواستنم، به قدر توانستنت.خسته ام از این همه توضیح و تکرار ...از من گفتن و از تو نشنیدن...دلتنگم برای یک گفت و گو...گفت و شنید...بگو مگو..."بگو! مگوها را"..."بشنو ! نشنیدنی ها را"...گوشی و هوشی ورای معمول...لب باز کنی و کلام دوم را تو بگویی و من ساکت شوم و بشنوم و کیف کنم...شاید هم گم شوم تا تو از پیدا کردنم کیف کنی! دیده ای بچه ها چطور قایم باشک بازی می کنند؟ کدام بلندتر جیغ می کشند از خوشحالی یابنده یا پیدا شده؟ چقدر بد شد که بزرگ شدیم و دیگر نمی توانیم ذوق کنیم و جیغ بکشیم و بدویم و بادبادک هوا کنیم و هفت سنگ را نشانه رویم و بالابلندی بپریم و غلت بزنیم و بخندیم و گریه کنیم...زود باش! مجوز را صادر کن تا بنویسم برای توی خیالی ام تا خود خالی ام پر شود از یک شادی کودکانه... #افسانه_نجاتی تکه ای از یک خیال طولانی @khialatesarzadeh

می‌ خواهم هر صبح که پنجره را باز می‌ کنی آن درخت روبه‌ رو من باشم ... فصل تازه من باشم آفتاب من باشم استکان چای من باشم و هر پرنده‌ای که نان از انگشتان تو می‌ گیرد ... #روزبه_سوهانی

گیاهان میتوانند صدا تولید کنند که این اصوات با آنتن های رادیویی قابل دریافت هستند. این صداها در مناطق روستایی و کم سروصدا شنیده می شود که از آن با عنوان "زمزمه طبیعت" یاد می شود

يك روز، تاك بودم و مست ... يك روز، بيد بودم و مجنون ...! اما اين بار خواهش می كنم مرا قاصدك بيافرين ...! آدمها، خيلی وقت است، كه به خبرهای خوب محتاجند ... # سيد_حسين_متوليان