2 914
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-207 kunlar
-430 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
امیدوارم که شبِ خوبی داشته باشید. بقیهی پیامها رو همونجا جواب میدم. شبتون بخیر باشه.
بامزه! :)))
متأسفانه فعلاً خیلی نمیتونم راجع به این موضوع حرف بزنم اما بعد از اینکه حداقل چندماه در یک گلخونه کار کردم، میآم یک عالمه حرف میزنم.
هلیا وقتی گفتی چیزای جالب، یادم به این افتاد که آیا میدونستی گربهها به اجدادشون میگن "پیشینیان"؟ :)))
جدای از بیمزگی این، تو برامون از باغها و درختها بگو، حقایقی راجع به مراقبت از گیاهان بهمون بگو که بتونیم بهتر مراقبشون باشیم، یا همچین چیزی.
صحبتهای سبز، اگه حوصلهاش هست.
دقیقاً منتظرِ چنین پیامی بودم. :)))
من به تازگی فهمیدم که خیلی دوست دارم آدمها جزئیاتِ کوچکی راجع بهم رو بیان کنن. دوست دارم بدونِ اینکه به کسی بگم، ساعت ۳ صبح سوار قطار بشم و از مسیر لذت ببرم. دوست دارم گونهی بعضی آدمها رو نوازش کنم. دوست دارم بعضی از صبحهایی که از خواب بیدار میشم، شیر با کورنفلکس بخورم. دوست دارم وقتی احساس میکنم که زیبا هستم، این رو به بقیه هم بگم.
اگر ممکنه از جزئیاتِ تازهای که راجعبه وجودِ خودت بهشون رسیدی برامون حرف بزن:")
مثلاً من به تازگی فهمیدم که پوشیدنِ لباسهای سپید رو دوست دارم، یا از راه رفتن زیر سایهی درختها وقتی باد برگهاشونو میرقصونه احساسِ لذت میکنم، و یا اینکه دوچرخه سواری دم غروب رو بخاطر نسیمش دوست دارم... فکر میکنم خیلی زیبا هستن که ادم این چیزها رو راجعبه خودش بفهمه
سلام.
کتابی که وقتی چند صفحهاش رو میخونم؛ دلم بخواد صبح که بیدار میشم، وقتی خسته و بیحوصله هستم، وقتی تنها هستم و هیچکس رو ندارم تا دو کلمه باهاش حرف بزنم، وقتی منتظرِ دم کشیدنِ چای هستم، قبل از خواب و خلاصه در اکثر اوقات روز بخونمش.
کتابی که احساساتم رو برانگیخته کنه، من رو به یادِ خودم بندازه، باعث بشه از وجودِ کلمات و زندگی و آدمها با تمامِ درد و رنجی که به همراه دارن، خوشحال بشم.
سلام هلیا
میشه در مورد اینکه چه نوع کتابی رومیپسندی و میخونی صحبت کنی؟
سلام. :)
فعلاً که دو روز وقت دارید اما آنقدر این چندوقت همه از استرس و اضطراب حرف زدن که خودم هم دچارش شدم. من هروقت دلم نمیخواد درس بخونم، به خودم میگم که اگه مثلا نیم ساعت درس بخونم، بعدش میتونم یک لیوان چای بخورم یا با یک ترانهی شاد برقصم و...
اینطوری اول برای هرروز یک بخش از درسی که باید بخونم رو تعیین میکنم و به هر نحوی با استراحتهای طولانی یا مدتها خیره شدن به سقف و در و دیوار، خودم رو مجبور به انجام دادنش میکنم چون میدونم که نه میتونم تا صبح بیدار بمونم و نه تحملِ معدهدردهای عصبیِ شبِ امتحان رو دارم.
سلام زیباااای خفته
هلیا برای یکشنبه که نهایی فارسی رو دارم خیلی استرس دارم، طوری که حتی نمیزاره برم بخونم درسمو،میشه بگی چیکار کنم؟