دست به قلم🖋
قلم چون دو رخ را به عنبر بشست سرنامه کرد آفرین از نخست برآن دادگر کو سپهر آفرید بلندی و تندی و مهر آفرید همه بندگانیم و او پادشاست خرد بر توانایی او گواست فردوسی https://t.me/+QsgShISi-QZkNzk0 @dastbeghalam110
Ko'proq ko'rsatish1 265
Obunachilar
-124 soatlar
+197 kunlar
+7030 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
.
هيچ انسانی به اندازه ی انسانی كه
بسيار سفر كرده
و هزار بار طرز تفكر
و سبک زندگی اش را
عوض كرده، كامل نيست.
#آلفونس_دو_لامارتین
❤ 3
🌸"از قضاوت مردم دلگیر نشو،
⚪️مهم تویی ؛ مهم خودتی که
🌸میفهمی دارن اشتباه میکنن
⚪️مهم اینه که الان میفهمی کی
🌸لــیـاقــت تـــو رو داره
⚪️اینکه میفهمی نباید برای همه
🌸از خـودت مـایـه بـذاری
⚪️از برداشت مردم نترس
🌸چقدر لذت بخشه که راجع به کسی
⚪️قضاوت؛ حسادت؛ پیش داوری و نکنیم
🌸"انـسـان نـشـده ایـم کــه
⚪️خون یکدیگر را در شیشه کنیم
🌸انسان نشده ایم که قضاوت کنیم
⚪️انسان شده ایم که مهربان باشیم
🌸کــه عــشــق بــورزیــم
⚪️مرگ ، در میکوبد مهربان باشیم"
🍃🌹
❤ 2
Photo unavailableShow in Telegram
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
❤ 1
برایت رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور که از میانشان چندتایی برآورده شود.
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی آنچه را که باید فراموش کنی.
برایت شوق آرزو میکنم. آرامش آرزو میکنم.
برایت آرزو میکنم که با آواز پرندگان بیدار شوی
و با آرامش خانواده به خواب روی.
برایت آرزو میکنم دوام بیاوری
در رکود، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار.
بخصوص برایت آرزو میکنم که "خودت باشی".
#ژاک_برل
❤ 1
#پادکست چگونه پیر شویم؟
در جستجوی تعریف واقعی سالمندی هستیم با صدای استاد شکوری.
چگونه درست پیر شویم؟
چگونه پیر شویم _ رادیو راه.MP371.49 MB
❤ 3
مـاهی
هرگز با دهان بسته صيد نمیشود
رازهایت را فاش نکن
بعضیها ...
در آرزوی
صید یک اشتباه
در انتظار تو نشستهاند.
❤ 3
Photo unavailableShow in Telegram
گاهی تقدیر آیندهای برای ما رقم میزند که خارج از تصور ماست. اگر میخواهیم چنین فرصتی برای تقدیر فراهم شود، همواره باید اعتقاد داشته باشیم که اتقاقات خوب رخ میدهند.
📕 #میوه_خارجی
✍🏽 #جوجو_مویز
❤ 4
#انگیزشی
❣يادم باشد
حرفي نزنم كه دلي بلرزد خطي
ننويسم كه آزار دهد كسي را
❣يادم باشد
كه روز و روزگار خوش است و
تنها دل ما دل نيست
❣يادم باشد
جواب كينه را با كمتر از مهر و
جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم
❣يادم باشد
بايد در برابر فريادها سكوت كنم
و براي سياهي ها نور بپاشم
❣يادم باشد
از چشمه درسِِ خروش بگيرم
و از آسمان درسِ پـاك زيستن
❣يادم باشد
سنگ خيلي تنهاست...
❣يادم باشد
بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم
مبادا دل تنگش بشكند
❣يادم باشد
براي درس گرفتن و درس دادن
به دنيا آمده ام ...
نه براي تكرار اشتباهات گذشتگان
❣يادم باشد
زندگي را دوست دارم
يادم باشد هيچگاه از راستي نترسم و نترسانم
✌️
❤ 3👍 1
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز،
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم.
آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
خورشید از آن دور ، از آن قله پر برف،
آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز
سیمرغ طلایی پرو بالی ست که ــ چون من ـ
ـ از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز
پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست،
پرواز به آنجا که سرود است و سرورست.
آنجا که ، سراپای تو ، در روشنی صبح،
رویای شرابی ست که در جام بلور است.
آنجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب،
از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است،
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد،
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است!
من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است
.راه دل خود را ، نتوانم که نپویم
هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید،
چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم!
او ، روشنی و گرمی بازار وجود است
.در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست.
او یک سرآسوده به بالین ننهادست،
من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست.
ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری،
از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت
با دیده جان ، محو تماشای بهاریم.
ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم،
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم ،
بگذار که – سرمست و غزل خوان –
من و خورشید: بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم
فریدون مشیری
❤ 2
تو از میان نارونها گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نیمشد
تو از میان نارونها گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
تو با چراغهایت می آمدی به کوچه ما
تو با چراغهایت می آمدی
وقتی که بچه ها می رفتند
و خوشه های اقاقی می خوابیدند
و من در آینه تنها می ماندم
تو با چراغهایت می آمدی ...
تو دستهایت را می بخشیدی
تو چشمهایت را می بخشیدی
تو مهربانیت را می بخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو زندگانیت را می بخشیدی
تو مثل نور سخی
بودی...
#فروغ_فرخزاد
❤ 3
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.