cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

「 ممنوعهـ𝑯𝒐𝒌𝒎🔞」

-تو همان دلبر معروف دلم باش منم آن دلداده ی مجنون و پریشان...! •بانوی لوند🔞 •پارت اول رمان: https://t.me/c/1304228013/23761 •Tabliq: @tabliqat_roman •My Chanll: | @n6vel | •Vip: @vip_novel

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
10 037
Obunachilar
-2124 soatlar
-1337 kunlar
-37830 kunlar
Post vaqtlarining boʻlagichi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Nashrni tahlil qilish
PostlarKo'rishlar
Ulashishlar
Ko'rish dinamikasi
01
ترند ترین منبع ویدیو عاشقانه برای ادیت:)🤍 منبع آموزش ادیت و کلیپ خام👩🏻‍💻
270Loading...
02
_رز کوارتز احساساتو کنترل میکنه💎 -لابرادوریت اعتماد به نفستو تقویت میکنه💎 -سیترین آرزوتو برآورده میکنه💎 -آمیتیس موفقیت بهت میده💎
260Loading...
03
🧛‍♂شمع های ومپایر دوست داری؟!🧛‍♀ 🧝‍♀اونم به قیمت عمده؟!🧝‍♂ می‌دونستی میتونی با زیر صد تومنی کلی سنگ قیمتی داشته باشی؟!😳
310Loading...
04
✨با گوهر سنگا آشنا شدی؟! 🌙می‌دونی چه انرژی دارن؟! با ۱۰۰تومن همه مدل گوهر سنگو داشته باش🌸
420Loading...
05
#بانوی_لوند #part_159 خنده از روی لبم پر کشید، زمزمه کردم: _ ارباب.. چه ازدواجی آخه؟ حتی حرفش هم خنده داره. دستش رو روی صورتم گذاشت و نوازش وار کشید: _ نمیخوام مال کَس دیگه ای بشی. ازدواج کنیم.. باشه؟ دستش رو پس زدم، توی شوک بدی بودم. تمام حرف ها و کار هایی که با من کرد رو به یاد اوردم. باعث و بانی تمام اشک های من اون بود اون وقت از ازدواج میگفت؟ انگار ذهنم رو خوند: _ گذشته رو جبران میکنیم. نمیزارم هیچی از گذشته به یاد بیاری، تو بیمارستان هم گفتم. به زور نگهت نمیدارم اما من میخوام که مال من باشی فقط! تلخنده ای کردم: _ ازدواج بدون عشق فایده ای که نداره. نفس عمیقی کشید: _ عشق؟ تو با عشق به سپهر " بله " گفتی.. ببین چی شد؟ شبها که به اون ف*حشه خونه میرفتم سپهر هم میومد. زنی نمونده بود که سپهر دست مالیش نکرده باشه! بدون اینکه ذره ای به تو توجه کنه شبش رو کنار زن دیگه ای صبح میکرد.. ولی جلوی ریزش اشکهام رو گرفتم و گفتم: _ ولی چی؟ نفس عمیقی کشید: _ عشقی بین ما نیست، این رو مطمئنم؛ ولی من دوستت دارم‌. حرفی نزدم؛ حتی تعجب هم نکردم. فقط توی فین فینی کردم و گفتم: _ عشق با دوست داشتن فرق داره؟ سر تکان داد: _ فرق داره! خیلی هم زیاد. میدونم کار هایی باهات کردم که غیر قابل بخششه اما جبران میکنیم. باهم! مجبورت نمیکنم‌‌، میتونی همین الان از این خونه بری؛ حتی خودم تو رو به ترمینال میبرم، پول بلیطت رو میدم و هرجا دوست داری برو... وسط حرفش پریدم: _ ارباب..شما بدون اینکه به خانوادتون توجه کنی به من پیشنهاد ازدواج میدی! خانم از من بدش میاد این رو به وضوح میشه احساس کرد. خان مرد خوبیه اما با این حال نمیخواد عروس تک پسرش یک زن بیوه باشه. دستش رو روی لبم گذاشت: _ خودم اولین بار باهات خوابیدم! یادت رفته؟ تو کنار من و توی بغل من ز*ن شدی. پس مال منی.. سرخ شدم. زمزمه کردم: _ اینطوری نگو •⟅✨ @n6vel✨⟆•
1503Loading...
06
#بانوی_لوند #part_158 پلکاش رو روی هم فشرد و گفت: _ با سپهر برنمیگردی؟ با تاخیر سری به نشانه ی منفی تکان دادم. احساس کردم لبخند روی لبش نشست، خودش رو جلو کشید و لبش رو مماس لبم کرد.. خجالت زده به چشماش خیره شدم. لبش رو اروم روی لبم گذاشت و گاز محکمی گرفت.‌. ازم جدا شد، درحالی که بلند میشد گفت: _ شیرت رو بخور، بدنت گرم‌ میشه.. برات قرص میارم بخور.. بلند شدم و گفتم: _ نمیخواد، تو بشین، خودم میارم‌. سر تکان داد، به طرف اشپزخانه راه افتادم. درحالی که دونه به دونه کشو های اشپزخانه رو میگشتم زمزمه کردم _ امیدوارم کارم درست باشه. *** سرم رو روی بازوش گذاشت و به سقف خیره شدیم: _ میخوای برگردیم عمارت؟ سکوت کردم. جواب این سوال رو نمیدونستم. برگشتن به عمارت کار درستی بود؟ مخصوصا با تجاوزی که به نهال کرد.. حتما مردم روستا شنیده بودن.. کمی به سمتش برگشتم: _ تو به نهال تجاوز کردی.. اینو دیگه همه فهمیدن! به نظرت درسته برگردیم؟ دستش رو لای موهام فرو کرد: _ برمیگردیم! همه چیمون اونجا مونده.. اگه راضی باشی ازدواج میکنیم... با چشمای گرد شده به نیم رخش خیره شدم، ازدواج؟ فکر‌ میکردم اشتباه شنیدم اما حرف بعدیش مهر تایید رو زد: _ نگران حرف مردم هم نباش، ما برای حرف مردم زندگی نمیکنیم. ازش فاصله گرفتم.. پر بهت خندیدم: _ چه ازدواجی؟ ما.. یعنی من و سپهر چند وقته جدا شدیم.. به نظرم یکم زوده برای ازدواج مجدد.. خودش رو بالا کشید و به پشتی تخت تکیه داد. انگار به بازوش فشار وارد شد که اروم نالید.. دستش رو روی گونه ام گذاشت: _ زود نیست، به نظرم خیلی هم دیره. •⟅✨ @n6vel✨⟆•
1422Loading...
07
🌟دنیای کریستالای جادویی 🌟 🫧دستبندسیترین۳۰ت 🫧دستبند کنزایت۱۰۰ت 🫧انواع منشور۱۰۰ت
440Loading...
08
بچه ها نمیخواید پول در بیارید؟ اونم رایگان بدون هیچ سرمایه ای !!💳 من کمکت میکنم تا مستقل بشی مطمئنم دورم انقدر کامله که میتونه ترو به درآمد برسونه💁🏻‍♀📲
310Loading...
09
بدون رفتن به بیرون از خونه درامد کسب کن کسب درامد از اینستا بدون سرمایه😍🥹😳
320Loading...
10
مستقل شو❤️🫱🏻‍🫲🏼 راهکار کسب درامد با موبایل مخصوص دخترایی که میخوان مستقل بشن و بدون دیدن موجودی خرید کنن😍
240Loading...
11
اونایی که درامد ندارن یه سر به این کانال بزنن💰 تبلیغ نیست شاید زندگیتون تغییر کرد! 💸 من خودم از این طریق تونستم گوشی بخرم برای خودم !!! 💳
210Loading...
12
هنوزم نتونستی مستقل شی؟ میخوای بهت بگم چطوری از اینستاگرام کسب درآمد کنی؟ بیا توی این چنل رایگان همشو یاد داده.🤗☺️🥳
270Loading...
13
بچه ها نمیخواید پول در بیارید؟ اونم رایگان بدون هیچ سرمایه ای !!💳 من کمکت میکنم تا مستقل بشی مطمئنم دورم انقدر کامله که میتونه ترو به درآمد برسونه💁🏻‍♀📲
470Loading...
14
این چنل منبع دخترای مستقله😳🏃‍♂️ با کمترین هزینه راه و روش‌های کسب درآمد رو یاد بگیر و رو پای خودت وایسا و مستقل شو!❤️🍷✨
150Loading...
15
اگه رابطت لانگ دیستنسه اینو براش بخر تا بفهمه همیشی پیششی🥲🥺💓
1560Loading...
16
تابلو بیکینی باتمو میخوای؟😇🥹 تابلو خونه باب اسفنجی و پاتریکوووو>>>🙊😍
450Loading...
17
بیا اینجا برای اینکه یه هدیه خاص و متفاوت بدی🌈🖼 بهترین گزینه برای هدیه دادنه🌸💕
250Loading...
18
تابلو پاتریک و باب اسفنجی🤤😻 تابلو آغوش🫂🫠 بهترین هدیه واسه پارتنرته🤌🏻🥰
180Loading...
19
می‌دونستی میتونی با زیر صد تومنی کلی سنگ قیمتی داشته باشی؟!😳 🦋دستبند یاقوت۹۲ت🦋
10Loading...
20
سنگ مرجان🌊🪨 سنگی که به تعادل احساسات و تقویت عزت نفس کمک می کنه 👌😇 ازینجا بخرش🥹🌈
230Loading...
21
_رز کوارتز احساساتو کنترل میکنه💎 -لابرادوریت اعتماد به نفستو تقویت میکنه💎 -سیترین آرزوتو برآورده میکنه💎 -آمیتیس موفقیت بهت میده💎
290Loading...
22
اکسسوری های دارک ۱۵تومن☠🖤 سنگای اصل زیر ۵۰تومن🍒🤍 شمع مغز ۵ تومن🧠🕷 همین الان ثبت کنی ارسال رایگانو تخفیفم داری🙊
250Loading...
23
🧛‍♂شمع های ومپایر دوست داری؟!🧛‍♀ 🧝‍♀اونم به قیمت عمده؟!🧝‍♂ می‌دونستی میتونی با زیر صد تومنی کلی سنگ قیمتی داشته باشی؟!😳
380Loading...
24
باورم نمیشه بهترین دوستم چه آدمی بود🙀💔 اینجا تونستم جوری زندگیمو تغییر بدم که انگار معجزه اتفاق میوفته🫣✨
360Loading...
25
_امتحانمو با نمره کامل پاس‌کردم🩵 _ از محدودیت خانوادمم خلاص شدن🤍 _هر کسیم ک خوشم بیاد جذب میکنم🩷
190Loading...
26
✨با گوهر سنگا آشنا شدی؟! 🌙می‌دونی چه انرژی دارن؟! با ۱۰۰تومن همه مدل گوهر سنگو داشته باش🌸
410Loading...
27
🌟دنیای کریستالای جادویی 🌟 🫧دستبندسیترین۳۰ت 🫧دستبند کنزایت۱۰۰ت 🫧انواع منشور۱۰۰ت
200Loading...
28
-گردنبند قصر الماس۲۷ت🩷✨ -لابرادوریت۵۰ت🌚💎 -شمع قبر و مغز ۵ت🧠🪦 -هفتچاکرا ۳۰ت🐾🏳‍🌈
1730Loading...
29
اگه رابطت لانگ دیستنسه اینو براش بخر تا بفهمه همیشی پیششی🥲🥺💓
240Loading...
30
تابلو بیکینی باتمو میخوای؟😇🥹 تابلو خونه باب اسفنجی و پاتریکوووو>>>🙊😍
290Loading...
31
برای پارتنر لانگ دیستنسم یه بوم بغل خریدمو براش فرستادم تا همیشه یادش باشه هرچند پیشش نیستم که بغلش کنم اما دورادور روحشو در آغوش میکشم.🙂🩵
300Loading...
32
تابلو پاتریک و باب اسفنجی🤤😻 تابلو آغوش🫂🫠 بهترین هدیه واسه پارتنرته🤌🏻🥰
190Loading...
33
بیا اینجا برای اینکه یه هدیه خاص و متفاوت بدی🌈🖼 بهترین گزینه برای هدیه دادنه🌸💕
180Loading...
34
تابلو بیکینی باتمو میخوای؟😇🥹 تابلو خونه باب اسفنجی و پاتریکوووو>>>🙊😍
180Loading...
35
با بست فرندزت این ستو بخر🤗🫂 قشنگترین هدیه ای که میتونی پاسه بستیت بخری🤤❤️‍🔥
180Loading...
36
اگه رابطت لانگ دیستنسه اینو براش بخر تا بفهمه همیشی پیششی🥲🥺💓
150Loading...
37
انقد برای هدیه دادن کاسه چه کنم چه کنم دستت نگیر، بیا اینجا و با بوماش عزیزاتو خوشحال کن.🍓☁️🥹
310Loading...
38
برای پارتنر لانگ دیستنسم یه بوم بغل خریدمو براش فرستادم تا همیشه یادش باشه هرچند پیشش نیستم که بغلش کنم اما دورادور روحشو در آغوش میکشم.🙂🩵
360Loading...
39
نگو تا حالا برای رفیقت بوم ست نگرفتی که جیغ میزنم.😱 قشنک ترین و خوش قیمت ترین بومای ست برای رفیقاتونو اینجا براتون میکشن.😌
550Loading...
40
بهترین هدیه برای کراشتو از اینجا بخر تا زودی بهت پیشنهاد بده.❤️☺️🥰
220Loading...
#بانوی_لوند #part_159 خنده از روی لبم پر کشید، زمزمه کردم: _ ارباب.. چه ازدواجی آخه؟ حتی حرفش هم خنده داره. دستش رو روی صورتم گذاشت و نوازش وار کشید: _ نمیخوام مال کَس دیگه ای بشی. ازدواج کنیم.. باشه؟ دستش رو پس زدم، توی شوک بدی بودم. تمام حرف ها و کار هایی که با من کرد رو به یاد اوردم. باعث و بانی تمام اشک های من اون بود اون وقت از ازدواج میگفت؟ انگار ذهنم رو خوند: _ گذشته رو جبران میکنیم. نمیزارم هیچی از گذشته به یاد بیاری، تو بیمارستان هم گفتم. به زور نگهت نمیدارم اما من میخوام که مال من باشی فقط! تلخنده ای کردم: _ ازدواج بدون عشق فایده ای که نداره. نفس عمیقی کشید: _ عشق؟ تو با عشق به سپهر " بله " گفتی.. ببین چی شد؟ شبها که به اون ف*حشه خونه میرفتم سپهر هم میومد. زنی نمونده بود که سپهر دست مالیش نکرده باشه! بدون اینکه ذره ای به تو توجه کنه شبش رو کنار زن دیگه ای صبح میکرد.. ولی جلوی ریزش اشکهام رو گرفتم و گفتم: _ ولی چی؟ نفس عمیقی کشید: _ عشقی بین ما نیست، این رو مطمئنم؛ ولی من دوستت دارم‌. حرفی نزدم؛ حتی تعجب هم نکردم. فقط توی فین فینی کردم و گفتم: _ عشق با دوست داشتن فرق داره؟ سر تکان داد: _ فرق داره! خیلی هم زیاد. میدونم کار هایی باهات کردم که غیر قابل بخششه اما جبران میکنیم. باهم! مجبورت نمیکنم‌‌، میتونی همین الان از این خونه بری؛ حتی خودم تو رو به ترمینال میبرم، پول بلیطت رو میدم و هرجا دوست داری برو... وسط حرفش پریدم: _ ارباب..شما بدون اینکه به خانوادتون توجه کنی به من پیشنهاد ازدواج میدی! خانم از من بدش میاد این رو به وضوح میشه احساس کرد. خان مرد خوبیه اما با این حال نمیخواد عروس تک پسرش یک زن بیوه باشه. دستش رو روی لبم گذاشت: _ خودم اولین بار باهات خوابیدم! یادت رفته؟ تو کنار من و توی بغل من ز*ن شدی. پس مال منی.. سرخ شدم. زمزمه کردم: _ اینطوری نگو •⟅✨ @n6vel✨⟆•
Hammasini ko'rsatish...
🔥 5🐳 1
#بانوی_لوند #part_158 پلکاش رو روی هم فشرد و گفت: _ با سپهر برنمیگردی؟ با تاخیر سری به نشانه ی منفی تکان دادم. احساس کردم لبخند روی لبش نشست، خودش رو جلو کشید و لبش رو مماس لبم کرد.. خجالت زده به چشماش خیره شدم. لبش رو اروم روی لبم گذاشت و گاز محکمی گرفت.‌. ازم جدا شد، درحالی که بلند میشد گفت: _ شیرت رو بخور، بدنت گرم‌ میشه.. برات قرص میارم بخور.. بلند شدم و گفتم: _ نمیخواد، تو بشین، خودم میارم‌. سر تکان داد، به طرف اشپزخانه راه افتادم. درحالی که دونه به دونه کشو های اشپزخانه رو میگشتم زمزمه کردم _ امیدوارم کارم درست باشه. *** سرم رو روی بازوش گذاشت و به سقف خیره شدیم: _ میخوای برگردیم عمارت؟ سکوت کردم. جواب این سوال رو نمیدونستم. برگشتن به عمارت کار درستی بود؟ مخصوصا با تجاوزی که به نهال کرد.. حتما مردم روستا شنیده بودن.. کمی به سمتش برگشتم: _ تو به نهال تجاوز کردی.. اینو دیگه همه فهمیدن! به نظرت درسته برگردیم؟ دستش رو لای موهام فرو کرد: _ برمیگردیم! همه چیمون اونجا مونده.. اگه راضی باشی ازدواج میکنیم... با چشمای گرد شده به نیم رخش خیره شدم، ازدواج؟ فکر‌ میکردم اشتباه شنیدم اما حرف بعدیش مهر تایید رو زد: _ نگران حرف مردم هم نباش، ما برای حرف مردم زندگی نمیکنیم. ازش فاصله گرفتم.. پر بهت خندیدم: _ چه ازدواجی؟ ما.. یعنی من و سپهر چند وقته جدا شدیم.. به نظرم یکم زوده برای ازدواج مجدد.. خودش رو بالا کشید و به پشتی تخت تکیه داد. انگار به بازوش فشار وارد شد که اروم نالید.. دستش رو روی گونه ام گذاشت: _ زود نیست، به نظرم خیلی هم دیره. •⟅✨ @n6vel✨⟆•
Hammasini ko'rsatish...
😍 1