637
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
https://t.me/+rZ16vYdmmx04Y2I0
یه کانال پر کارهای خوشمل برای ولنتاین
چیزی برای عشقت بخر که با گذر زمان ارزشش زیاد بشه
Mohammad_jeweler
طراحی و ساخت نقره متریال تمام کارها نقره است
27032
🧛♂️
🧛♂️🧛♂️
🧛♂️🧛♂️🧛♂️
#part229
دیاکو
ادرین رو روی تختم خوابوندم
هوفی از یاداوری قیافه برزخی اون سه تا کردم انگار میخوام بخورمش !!!!
کنارش دراز می کشم و پتو رو روی خودمون می کشم روی شکمش دست می زارم اروم می لرزم یعنی الان یه کوچولو از من اینجاست .
لبخند ذوق زده ای می زنم و نگاهش می کنم
خوبیش اینجاست تا فردا صبح همینطوری نگاهشون می کنم
زانکو
نگران نگاه دستاش می کردم
-چیزی نیست
-یعنی چی که چیزی نیست
زنیکه خنگ !
پادشاه جادوگرها کمی فاصله می گیره
-یعنی اینکه بیماری همسرتون خوب شده دیگه درد نمی کشه !!!
بهت زده نگاهش کردم
-ولی اون دیو
-اون دیو که طلسمش نکرده بود
-ها ؟
گیج نگاهش کردم که هوفی کرد
-ببین ساده ترش اینه که وقتی یه خون اشام بود همسرت رو طلسم کرد و شکستن طلسم این بود که جسم خون اشامیش کشته بشه تا طلسم بشکنه
اون زن هم برای اینکه قوی تر باشه و نتونین این همه سال پیداش کنین با دیو ها قرارداد می بنده و روحشو بهشون می ده
حالافقط جسم خون اشامیش مرده و طلسم برطرف شده
-خود اون زن چی ؟
-اونی دیگه وجود نداره !!!!
طلسم شکسته!!!
بدن ملکه تون هم چون خسته بوده عمیق خوابیده فردا بیدار می شه !
حالام می خوام برم تو نمی خوابی من خوابم می اد !!!
ایش ارومی می کنه و از اتاق بیرون می زنه
با ارمشی که از حرفاش گرفته بودم کنار ایین میشینم و روی لباشو می بوسم با ذوق نگاهش می کنم
حالا دیگه واقعا ارامش توی زندگیم جاری شده
چشم می بندم و لبخند از ته دلی می زنم
ادریس
توی بغل الوین دراز کشیده بودم
-نگران نباش عزیزم دیاکو پسر خوبیه
با صدای دورگه ای گفت
-می دونم ..اما دلم نمی خواد دردونم ازم جدا بشه
اروم می خندم
-از دست تو
اونم لبخندی می زنه با ارامش بیشتری کنارش بخواب می رم
2702
#part228
چند تا نفس عمیق کشیدم یهو درد بدی توی قلبمو معدم پیچید
به زور روی تخت نشستم
یعنی یعنی وقت رفتنم شده !
و..ولی من هنوز محکم زانکو رو بغل نکردم من هنوز نبوسیدمش هنوز بچه ی دیاکو رو تدیدم
پسدمو بغل نکردم که!
-ااایییییی
به رو تختی چنگ زدن و قطره اشکم چکید
ددی پس چرا نمی ای درد دارم !!!!!
توی خودم جنین وار جمع دم
اهی کشیدمو روی سینمو ماساژ دادم کم کم اطراف برام گنگ شد
چیزی نمیشنیدم یه سوت ممتد توی گوشم بود
اشکام از چشمام شروع کرد ریختن
کمکم دنیا برام تار شد و هیچی نفهمیدم !!
زانکو
نگاه پوسته ی زن دیوانه کردم و بعد دیوار خراب شده ی اتاق که دیو ازش فرار کرد !
حالا که زن مرده یعنی ایینم خوب می شه ولی نیم وجود زن توی دیو بود
موهامو عصبی چنگ می زنم
-پیشکار این پوست رو جمع کنین اطلاع بدید
پادشاه جادوگرها بیاد
-چشم
-من می رم ملکه رو بیارم
با حرفم چشمای همه گشاد شد ولی بی اهمیت چرخیدم سمت ادرین و دیاکو رفتم روی پیشانیه ادرین هوابیده توی بغل دیاکو رو بوسیدم
-ببرش اتاق خودت اینجا مناسب نیست
بدون نگاه به صورت عصبی الوین و پسرش زدم بیرون
الان فقط اغوش ایین ارومم می کنه
همین و بسسس
جلوی دیوار می ایستم گوشه ی دیوار و می فشارم با صدای تق ارومی در کنار می ره وارد اتاق مخفی می شم از راهرو می گزرم
با دیدن ایین روی تخت لبخند می زنم
-پاندا کوچولوی ددی !!
خوابیدی ؟؟؟؟؟؟
پاندا کوچ..
با اخم کنارش میشینم
اروم به نفسهاش گوش می دم عادیه !
دست زیر بدنش می برم و توی اغوشم می کشمش یکم تکونش می دم
-ایین !!!
ولی هر جی تکونش می دم بیدار نمی شه ولی ..ولی نفس می کشه قلب نیمه زنده اش می زنهههه !!!
سریع بلند می شم و سمت اتاق خودم می رم
بلند داد می زنم که پزشک بیارن
2702
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.