cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

☔️درباب معرفت وتفکر☔️

🌱بِسم ألله الرحمن الرَحيم🌱 ریشه های ما به اب. شاخه های ما به افتاب میرسد. ما دوباره سبز میشویم...🌱 با به اشتراک گذاشتن اگاهی زندگی متحول شویم... 🌱 🌱 🌱 ارتباط بامدیر: @allah2332

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
484
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-27 kunlar
-1730 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

04:56
Video unavailableShow in Telegram
(دیدگاهی بر روان و مرگ) امروز درگذشته یونگ ۶ ژوئن ۱۹۶۱ معادل ۱۷خرداد #روان #مرگ #کارل_گوستاو_یونگ ⚡️⚡️
Hammasini ko'rsatish...
IMG_3231.MOV77.19 MB
02:32
Video unavailableShow in Telegram
پوزیتیویسم بر اهمیت شواهد تجربی و عینی تأکید می‌کند. نیچه در مقابل این دیدگاه، بر اهمیت ارزش‌های فردی و خلاقیت تأکید می‌کند. او معتقد بود که افراد باید از هنجارها و باورهای اکثریت پیروی نکنند، بلکه باید مسیر خود را در زندگی دنبال کنند. همراهی با جمع به تمایل انسان برای انطباق با هنجارها و باورهای گروهی اشاره دارد. نیچه این تمایل را به شدت نقد می‌کرد و معتقد بود که منجر به از دست دادن فردیت و خلاقیت می‌شود. او معتقد بود که افراد باید شجاعت داشته باشند که از هنجارها و باورهای اکثریت پیروی نکنند، حتی اگر این امر منجر به طرد شدن توسط دیگران شود. بنابراین، گفته نیچه در مورد دو دسته انسان، در تضاد با دیدگاه‌های پوزیتیویسم و همراهی با جمع است. نیچه معتقد بود که افراد باید از عقل و خلاقیت خود برای دنبال کردن خواسته‌های خود استفاده کنند، نه اینکه از هنجارها و باورهای اکثریت پیروی کنند. در اینجا چند نمونه از گفته‌های نیچه در مورد این موضوع آورده شده است: «انسان آزاد کسی است که اراده خود را دنبال می‌کند، نه کسی که از اراده دیگران پیروی می‌کند.» «ما باید شجاعت داشته باشیم که از مسیر خود پیروی کنیم، حتی اگر این امر منجر به طرد شدن توسط دیگران شود.» «ارزش‌های فردی مهم‌تر از هنجارها و باورهای اکثریت است.» توجه: دیدگاه‌های نیچه در مورد پوزیتیویسم و همراهی با جمع پیچیده و ظریف است. این مطلب فقط یک نمای کلی از این موضوع ارائه می‌دهد. برای بحث عمیق‌تر در مورد این موضوع، می‌توانید به آثار نیچه و همچنین منابع ثانویه در مورد فلسفه او مراجعه کنید. @Cognosteam @Spirit_and_life
Hammasini ko'rsatish...
13.33 MB
شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه‌ای را بی‌رغبت به دوش می‌کشید، زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی، تلاش کنند صدقه بستانید. زیرا آنکه بی‌میل، خمیری در تنور نهد، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند، و آن‌که انگور به اکراه فشارد، شراب را عصاره‌ای مسموم سازد، و آن‌که حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند، چون به آواز خویش عشق نمی‌ورزد، تنها می‌تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد. #جبران_خلیل_جبران 🌻💐 @tafakor_va_hagigat
Hammasini ko'rsatish...
نامه انیشتین به فروید: آقای فروید عزیز آیا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتی برای بشریت وجود دارد؟ چرا باید انسانها این طور بی رحمانه همدیگر را بکشند؟ چرا تمام کوششها برای یک صلح پایدار به شکست منجر شده است؟ چرا انسانها این قدر خون خوار و بی رحم هستند؟ چرا مردم اجازه می دهند دیکتاتورهای جانی و دیوانه از احساسات آنان سوء استفاده کنند و آنان را تا مرز جنون و کشتن همسایگان خود به کار ببرند؟ آیا هدایت رشد روانِ انسان در جهتی که توان مقابله با جنون نفرت و نابودی را داشته باشد امکان پذیر است؟ پاسخ زیگموند فروید به آلبرت انیشتین: به طور کلی تضاد میان انسانها و حیوانات با توسل به قدرت و خشونت خاتمه پیدا می کند، در انسانها چون اختلاف عقیده هم وجود دارد این تضاد به بالاترین حد از انتزاع می رسد. انسانهای غارنشین که به صورت گله حیوانات زندگی می کردند قدرت بازو و مشت تعیین کننده مالکیت بود با پیدایش اسلحه و استراتژی جنگ، برتری فکری جای زور بازو را گرفت. به طور کلی کشتن دشمن سبب ارضا یکی از غرایز انسانی است اما به تدریج در نظامهای بشری تغییراتی صورت گرفت و شیوه های توسل به زور به نفع حاکمیت حقوق تغییر کرد. با نگاهی گذرا به تاریخ بشر می بینیم که همواره اختلافاتی پایان ناپذیر میان یک یا چند موجودیت اجتماعی، اختلافاتی میان واحدهای کوچک و بزرگ، محدوده های شهری – مناطق مختلف – میان قبایل – ملتها و امپراتوریها وجود داشته که اغلب با زورآزمایی و جنگ خاتمه یافته است. برخی مانند هونها و مغولها در تاریخ بشر مانند طاعون ظاهر شدند و فقط بدبختی و تباهی به بار آوردند. جلوگیری قطعی از بروز جنگ فقط زمانی ممکن است که انسانها برای جایگزینی قدرت مرکزی و رعایت احکام آن در هریک از موارد اختلاف به توافق اصولی برسند. آقای انیشتین شما از سهولت بسیج مشتاقانه انسانها برای جنگ حیرت کرده و حدس زده اید که چیزی درون انسانها منشا اثر است و سپس از غریزه نفرت و نابودی که کار این گونه تحریکات را آسان می کند نام برده اید. ما روان‌شناسان به وجود چنین غریزه ای اعتقاد داریم و سعی کرده ایم تظاهرات و نشانه های این غریزه را بررسی کنیم. غرایز انسانی به دو گونه اند: 1- غرایزی که خواهان صیانت نفس و وحدت زندگی هستند این غرایز را عشقی یا تمایلات جنسی می نامند. 2- غرایزی که خواهان نابودی و مرگ هستند ما آنها را به غریزه پرخاشگری و غریزه تخریب خلاصه می کنیم. به نظر می رسد که هیچ یک از این غرایز به تنهایی فعالیت نمی کنند. به طور مثال شخصی که عاشق می شود غریزه تصاحب و مالکیت و پرخاشگری هم در او تشدید میشود اما غریزه تخریب یا مرگ و ویرانگری در درون هر موجود زنده ای فعال است و می کوشد موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند و حیات را به حالت بی جان برگرداند درحالیکه غریزه عشق و شهوانی قطب مخالف آن است که معرف کوششهای زندگی هستند. امیدی به محو تمایلات پرخاشگرانه انسانها نمیتوان داشت. بلشویک ها امیدوارند بتوانند از طریق تضمین ارضا نیازهای مادی و رفع اختلاف طبقاتی در جامعه و برابری پرخاشگری انسانها را از میان بردارند. به نظر من امیدی واهی و خیالی باطل است چون بلشویکها حتی به پیروان خود نمی آموزند از کینه توزی و دشمنی نسبت به یکدیگر دست بردارند. هدف ما محو کامل تمایلات پرخاشگرانه انسانها نیست فقط باید سعی کرد این گرایش به گونه ای هدایت شود که به صورت جنگ بروز نکند. امروزه در جوامع اکثریتی عظیم از مردم تشکیل می دهند که خود استقلال و ثبات عقیده ندارند و به مرجع قدرتی نیازمندند که برای ایشان قادر به اتخاذ تصمیم باشد. باید دقت و کوشش بسیار به کار برد تا انسانهای روشنفکر تحصیل کرده و دارای استقلال فکر – شجاع و حقیقت جو، از لایه های بالای جامعه تربیت نمود و هدایت توده های وابسته و فاقد استقلال را به آنان سپرد. البته وضعیت مطلوب و دلخواه اجتماعی مرکب از مردمانی خواهد بود که زندگی غریزی خود را مطیع و مقهور حاکمیت خرد و عقل کرده باشند. نمی توان تمام جنگها را در اساس محکوم کرد. تا زمانی که قدرتهایی وجود دارند که بی رحمانه آماده نابودی دیگرانند، دیگران نیز باید خود را برای جنگ مسلح کنند از ویژگیهای روان شناختی تکامل فرهنگی، دو وی‍ژگی از اهمیت زیادی برخوردارند یکی قدرت یابی عقل که بر زندگی غریزی غلبه نموده است و دیگری درونی شدن تمایلات پرخاشگرانه با همه پیامدهای سودمند و تمام عواقب خطرناکش. تا کی باید انتظار داشت تا مردم دنیا صلح طلب شوند؟ نمی دانم. تنها امید من به نگرش فرهنگی و دیگری ترس موجه از تاثیرات و پیامدهای جنگ است. هر چیزی که به تکامل فرهنگی یاری رساند و آن را تقویت و تسریع کند، بی گمان کاربردی مثبت علیه جنگ دارد... #نامه_انشتین_به_زیگموند_فروید ⚡️💐
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
🖋Hizmetteki edep hizmetten daha üstündür... 🌷🌱
Hammasini ko'rsatish...
‌ ‌ 🔸 ما در دوره‌ای عجیب و غریب و غیر عادی زندگی می‌کنیم. هرچه حجم اطلاعات به طرز سرسام آوری افزایش می‌یابد کج فهمی و عجزی نسبت به پدیده‌ها به طور قطع بیشتر می‌شود. 🔹 وانگهی هر چقدر اطلاعات افزایش می‌یابد ظرفیت کمتری برای دیدگاه ذیل می‌یابیم: اندیشه مدرن به طور فزاینده‌ای کور است و تبدیل به حسابگری فاقد بینش می‌شود که تنها فرصتش تکیه بر اثر آن هم احتمالاً از روی احساسات است. 🔸 اما عده کمی باقی مانده‌اند که می‌توانند نوعی از تفکر را تجربه کنند که حسابگر نیست بلکه شکرگزار است. این معدود افراد وقتی بدهکار هستند، توانایی آن را دارند که شکرگزاری را تجربه کنند یعنی نسبت به وقایعی که رخ می‌دهد، پذیرش دارند. 🔹 موجودات هستند، وجود و عدم نیستند. در این "هست" یعنی حضور موجودات، انسان مخاطب ضمنی زبان وجود است که وجه تمایز و مخاطره آمیزش در گشوده بودنش به شیوه‌های متعدد به جانب موجود بما هو موجود است... ‌ ‌ ✍🏻 مارتین هایدگر 📩@tafakor_va_hagigat
Hammasini ko'rsatish...
ایجاد تغییرات بنیادین در زندگی روزمره کاری دشوار است و عامه مردم ناتوان از چنین تغییراتی هستند. اغلب مردم در همه زندگی خود به یک منوال زندگی می‌کنند و بسیار کم پیش می‌آید یک آدم معمولی در سن ۳۰ یا ۴۰ سالگی ناگهان تصمیم بگیرد همه زندگی خود را زیر و رو کند و شیوه‌ای جدید در زندگی در پیش گیرد. مثلا کسی تصمیم بگیرد رو به علم و فلسفه و تفکر آورد و یک زندگی فلسفی اختیار کند. چنین چیزی تقریبا برای عامه مردم دشوار و ناممکن است. اما مرگ یک دیگری آشنا و یا یک عزیز میتواند نیرو و پتانسیل لازم برای چنین تغییراتی را فراهم سازد. تو گویی در مرگ یک عزیز، ناگهان دریچه‌ای برای این تغییرات گشوده میشود و شاید پس از مدتی نیز بسته شود. باز هم اغلب آدمها در سوگ از دست دادن آن عزیز، آن نیرو و پتانسیل را حیف و میل میکنند، چندانکه پس از سوگواری به زندگی عادی روزمره پیشین بازمی‌گردند و روز از نو و روزی از نو! برادرم را طی یک حادثه ای از دست دادم. وقتی در سردخانه‌ی بیمارستان، جنازه اش را دیدم، گویی همه چیز در من فرو ریخت. از انروز پناه بردم به فلسفه و کتاب. فلسفه و مطالعه برایم مکانیزم دفاعی بالغانه‌ای بود که مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. آن مرگ برایم تبدیل به یک امکان شد. امکانی که شاید در حالت عادی و روزمره هرگز پدیدار نمیشد. گویی برای یک شروع تازه و خلق انسانی جدید، باید همه چیز را رها شده و از دست رفته ببینی. مرگ یک عزیز، چنین وضعیتی را رقم میزند...
Hammasini ko'rsatish...
00:10
Video unavailableShow in Telegram
ناامید نباش و بخوان" « و پس از اندوه هایمان همچون بهار زنده خواهیم شد... گویی که انگار هرگز مزه ی تلخی را نچشیدیم! » #aref_nabilou 🌱1349/06/01 🥀1403/02/11
Hammasini ko'rsatish...
2.88 MB
ناامید نباش و بخوان" « و پس از اندوه هایمان همچون بهار زنده خواهیم شد... گویی که انگار هرگز مزه ی تلخی را نچشیدیم! » #aref 🌱1349/06/01 🥀1403/02/11
Hammasini ko'rsatish...
این عشق را زوال نباشد به حُکمِ آنک ما پاک‌دیده‌ایم و تو پاکیزه‌دامنی! در میان سخنانِ پرشمارِ ژرف و نغز و بلندی که در شعر و ادب پارسیِ ارجمندِ ما در وصفِ ماهیت و چند و چونِ عشق گفته شده، این بیتِ دلنشانِ آموزگارِ عشق و دانایی و زیبایی، حضرتِ سعدی، چیز دیگری است. شرط بقای هر گونه پیوند انسانی، خاصه آن عمیق‌ترین و ناب‌ترین پیوندها، یعنی عشق، پاکی و بی‌آلایشی است. ناپاکی خصم عشق است و بیش از هر عاملی دیگر، باعث بی‌دوامی و تباهی آن. در مقابل، بی‌زوالی، ارمغانِ زلالی و پاکی است. در این عالم، به حکم مشیّت و بشارتِ الهی، هر آنچه پاک و زلال است، چنانچه در اثر مراقبه و مراقبت مداوم، پاک و زلال بماند لاجَرَم، به بی‌زوالی دست خواهد یافت؛ چراکه مبدأ و مرجع، و مبتدا و منتهایِ مطلقِ پاکی‌ها خداوندِ پاک و لایزال است. بی‌زوالی عشق که بایسته‌اش، پاکی است، به اشارتِ روشنگرِ سعدی، رشته‌ای است که البته دو سوی و دو سر دارد. یک سوی و سرش پاک‌دیدگی عاشق است و سوی و سر دیگرش، پاک‌دامنی معشوق! در این میان، قاعدتا وقتی سخن از ناپاکی می‌رود ذهن‌ها متوجه کامجویی می‌شود. با این همه، به نظر می‌رسد کامجویی، اگر چنانچه غرض و غایت اصلی عشق نباشد، لزوما و به خودی خود، سبب ناپاکی و در نتیجه زوال عشق نتواند بود. چنان می‌نماید بیش از کامجویی، آنچه عشق را بی‌دوام و از درون تیره و تهی و تباه می کند، انحصارطلبی و حسّ مالکیتی است که یکی از طرفین ارتباط نسبت به دیگری در خود می‌یابد. پای این حس و این "کرمِ کثیف" که در میان آید، بالندگی و رشد و شادی و شکوفایی، که ثمراتِ ارزشمند عشق است، پس از اندک‌ زمانی متوقف می‌شود و از نهالِ شاداب عشق، جز پوستۀ پوسیده‌ای که در خورِ اعتنا و احترامِ اهل نظر نیست، باقی نمی‌ماند... 🌧🌸🌿 @tafakor_va_hagigat
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.