☁️࿔𝓓𝓻𝔂𝓪 ִֶָ 𝓐𝓼𝓮𝓶𝓪𝓷༉🌊
🕊رمان: #فرشتگی𓍯 🌬نویسنده: #𝓐𝓼𝓱𝓴𝓪𝓻𝓪 🤍ژانر: #عاشقانه🌬 #اجتماعی🪡 #فمینیستی💍 ☁️پارت گذاری: #پنجشنبه #جمعه #شنبه ساعت ⩇⩇:⩇⩇ https://t.me/+RecTB-eWrxw1OGY0
Ko'proq ko'rsatish575
Obunachilar
-2524 soatlar
+697 kunlar
+4130 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from N/a
کارن یکی از بزرگترین سرمایهگذارای شرکت لباس به مهمونی بزرگی توسط دوستش دعوت میشه؛
مهمونی که توش روی افرادی مثل کارن شرط بندی میکنند و برنده میتونه اونو داشته باشه😈😈😈
چی میشه اگه وقتی کارن چشاشو باز کرد ببینه رو یه میز دایره بسته شده و دور تا دورشو افرادی که حتی صورتشون معلوم نیست فراگرفته اون از کجا باید میدونست که تا چند دقیقه دیگه میز رو میچرخونن و سرش سمت هرکسی که بیفته اون تا ابد قرار مالکش باشه وضع وقتی بد میشه که میز دقیقا بین دو تا دشمن قرار میگیره🔞❌🔞❌
https://t.me/+9wz0hLRzRillNWZk
۱۳پ
200
Repost from N/a
همه چی از روزی شروع شد که رقبای رئیس بزرگ برای زهر چشم گرفتن ازش، منو قربونی کردن❌تو تمام رسانهها اسمم کنار اسمش اومد و ازم به عنوان #دوست_دختر #رئیس_بزرگ نام برده شد🚫 #آبرو و حیثیتم رفت و اون #عوضی، یه شب که #مست بودم از فرصت استفاده کرد و به حریمم #دست_درازی کرد و منو برای همیشه پا بند خودش کرد⛔️ • صبح پاک کن 🩵
510
Repost from N/a
همه چی از روزی شروع شد که رقبای رئیس بزرگ برای زهر چشم گرفتن ازش، منو قربونی کردن❌تو تمام رسانهها اسمم کنار اسمش اومد و ازم به عنوان #دوست_دختر #رئیس_بزرگ نام برده شد🚫 #آبرو و حیثیتم رفت و اون #عوضی، یه شب که #مست بودم از فرصت استفاده کرد و به حریمم #دست_درازی کرد و منو برای همیشه پا بند خودش کرد⛔️ • صبح پاک کن 🩵
100
Repost from N/a
به سمتش شتافت وبه یکباره روی دست هایش بلندش کرد و زیر لب گفت
:_نترس،از اینجا تا بیمارستان راهی نیست!
با دلتنگی نگاهش کرد و دستان لرزانش را نوازش بار روی گونه های مسیحا کشیدزیر لب گفت
:_قربونت برم!
مات مانده لحظه نگاهش کرد و بعد سریع به خودش آمد وجانا را روی صندلی گذاشت و بعد سریع خودش سوار شد و پایش را روی گاز فشرد!
با درد دوباره ای که بین پاها و شکمش پیچید جیغی کشید و داشبورد ماشین را چنگ زد که مسیحا نگران نگاهش کرد و لب زد
:_جانا
دختره از پسره حاملس،ولی پسره در جریان این ماجرا نیست و حالا بعد از نُه ماه موقع زایمان دختره به پسره خبر میدن تا خودش رو برسونه🥹❤️🔥 رمان پارادوکس چشمانش از خوبهای روزگاره،بزن رو لینک تا از دستت نرفته👇🏻🤤
https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk
8صبح
1310
Repost from N/a
لیست از #جذابترین_رمانها با قلم بسیار قوی از #نویسندگان_مجازی پیدا کردم؛
رمانهایی که دو شخصیت اصلی قصههاشون
#پسرانی_باجذبه_وبهشدت_خواستنی🤭
#دخترانی_بااحساس_وبهشدت_زیبا🫠
هستند😍
𓍢🧿سرنوشتمباتوبود
𓍢کارن 💍 پناه
https://t.me/+higuOLkF9uxkM2U0
𓍢🧿کارن
𓍢کارن 💍 آرادآریان
https://t.me/+WbH_OSzJpyU4MTI8
𓍢🧿قلبیکهمیتپدهنوز
𓍢گلبرگ 💍 چاووش
https://t.me/+SVGKvEAF1rtiYjNk
𓍢🧿پروازیبدونبال
𓍢پرواز 💍 ارمیا
https://t.me/+Zk6a97ZyIXtlMGFk
𓍢🧿زیباترینرمانها
𓍢انواع 💍 شخصیتها
https://t.me/+l-rFqdWfVzI2NWY0
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
🧿بیبیفیس
تمنا 💍 ساشا
https://t.me/+B60br2SEKKUxOGVk
🧿ازکوروشتاکوروش
کوروش 💍 مهرآئین
https://t.me/+Iq_gMfTiyPUzYTVk
🧿اربابهوسباز
ارهان 💍 آیماه
https://t.me/+WgI8BvMpxa44ZjQ0
🧿ابرپروازگر
آترا 💍 آیدن
https://t.me/+otBU5sMukGJlMWI8
🧿بارانعشقوغرور
باران 💍 آریا
https://t.me/+mfQgwn3DBt8yOWNk
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
𓍢🧿شمارهیازده
𓍢گرشا 💍 آنیتا
https://t.me/+zh-mNM_MEXk0NmQ0
𓍢🧿جاویدان
𓍢تکین 💍 ابرا
https://t.me/+SJcDlKlYaHphNTNk
𓍢🧿دیدارِاتفاقی
𓍢ارمینا 💍 کیان
https://t.me/+5Myze2GacMo2MTc0
𓍢🧿توغای
𓍢کاوه 💍 توغای
https://t.me/+PwX8wS7_9AtkMzA0
𓍢🧿یادگارهیچکس
𓍢کوهیار 💍 پانتهآ
https://t.me/+g1RWit4v390zNjY8
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
🧿تازیانه
هاکان 💍 گندم
https://t.me/+OLjnoH8IMsI2NGE0
🧿گیس طلایی
درتاج 💍 اسپاد
https://t.me/+RYHc6SCtY4QwZmE0
🧿نگاهیبهسرخیخون
آرتوریا 💍 گیلگمش
https://t.me/+Q2zlvHV_liRkMzM0
🧿آلودهبهدرد
تیام 💍 آریانا
https://t.me/+ZwAoc6k3LpQ3OGI0
🧿جنگلسحرآمیز
حسام 💍 مهسا
https://t.me/+gDG7z8rmhZI5ZjJh
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
𓍢🧿معبر
𓍢لیلی 💍 میخائیل
https://t.me/+ybTsLKxi_CxhZDI0
𓍢🧿مـتانـویا
𓍢آبان 💍 امیر
https://t.me/+B5J2ek8kvIwxODI0
𓍢🧿ماهنشین
𓍢آذر 💍 نامدار
https://t.me/+YVi6IEMfGy4wYWJk
𓍢🧿دلبرآتش
𓍢آتش 💍 رز
https://t.me/+vpTtWHA5HiRiODQ0
𓍢🧿خونبهایبرادرم
𓍢مهراد 💍 نازگل
https://t.me/+dfdQzXPcrS4zZTA0
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
🧿گندم
حامی 💍 گندم
https://t.me/+bn8-zoD5nvk5NTZk
🧿افسانهیآریوال
آوا 💍 آیه
https://t.me/+ecFxIypb5dQ4Nzlk
🧿سوگلیشیخ
نگار 💍 فواد
https://t.me/+UZbjz0MAVAtkOGY0
🧿بازیباسرنوشت
نوا 💍 رایان
https://t.me/+TD0_noMKpDA0MWY0
🧿ماه ایل
ایلماه 💍 یاشار
https://t.me/+r8rWXeTuuPk2Njlk
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
𓍢🧿کیستی؟
𓍢تیارام 💍 گابریل
https://t.me/+m7gAHHN5GvRkYTlk
𓍢🧿شبهایپاریسماهنداشت
𓍢نیلگون 💍 سیروان
https://t.me/+J0QNGsEEglUzZDY0
𓍢🧿قلبشیشهای
𓍢ستیا 💍 سینا
https://t.me/+W1NKetwCTEo2ZWM0
𓍢🧿بهتگفته بودمغمگینم
𓍢ویشکا 💍 گیلداد
https://t.me/+fj0Iymt624g1NTk
𓍢🧿آرامشمصنوعی
𓍢کامران 💍 شهرزاد
https://t.me/+P6xwM-HPVAJlMzVk
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
🧿شیارقرمز
مسیح 💍 تیام
https://t.me/+DOCsGtIT4wk1YjA0
🧿دریاوآسمان
ارسلان 💍 دریا
https://t.me/+uw8gwB8eWQEwNmFk
🧿سوگل
آلدرت 💍 سوگل
https://t.me/+Pnp5JPH8TmJhMmZk
🧿زخمخورده
مریم 💍 پوریا
https://t.me/+92lOylaxclU5MWVk
🧿برزخعشق
ریحانه 💍 حسام
https://t.me/+tzhq7Ps2EHljMmJ
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
𓍢🧿سارین
𓍢پرواز 💍 آیدن
https://t.me/+hjVwQ1n63TUyMzNk
𓍢🧿دلخوشی
𓍢شایان 💍 رزا
https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0
𓍢🧿پسربلوچ
𓍢اِلآی 💍 هیرمان
https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0
𓍢🧿بهخدامیسپارمت
𓍢امیرپاشا 💍 دلربا
https://t.me/+UV6KAArONgo3Mzc0
𓍢🧿زندانبان
𓍢آرتمیس 💍 سیاوش
https://t.me/+XpT4xa92F1djN2Vk
𓍢🧿اختران
𓍢آراد 💍 دریا
https://t.me/+yepyQT9Tn_k3NWFk
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
🧿امیرسپهبد
ساحل 💍 امیرسپهبد
https://t.me/+IaHHIzUpk8g4YjM0
🧿دژم
هاکان 💍 انار
https://t.me/+DkL5w5m_KHdhZjg8
🧿از جنس طـلا
طلا 💍 شاهان
https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0
🧿ترس و هوس
هاکان 💍 نفس
https://t.me/+NaCdu450-us4MjRk
🧿چشمآهو
آهو 💍 فرهاد
https://t.me/+pkAKLOAS8wpiZTU0
░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
•لیستمخصوصگسترده𝐌𝐚𝐡𝐢•
1300
Repost from N/a
جانا!
-جان جانا
چانه اش را از در دست گرفت و با اخم کمرنگی گفت
:_باید بریم عمارت مستیت رو از سرت بپرونیم!
بی صبر لب پایین مسیحا را در دهان برد و مکید
ته ریشش را نوازش کرد و این مسیحا بود که همچنان بی حرکت و با چشمان نیمه باز به جانا اختیار داده بود!
اینبار لب مسیحا را از میان لب هایش فاصله داد و دو طرف صورتش را گرفت و روی لب هایش را عمیقأ
بوسید!
~~~~
پسره از دختره دلخوره و دختره سعی میکنه اینطوری از دلش در بیاره…😉🔥
پارادوکس چشمانش روایتگر دختری عاشق و پسری تماماً روانی و از جنس سنگه!
جانای قصه ی ما میتونه دل سنگی مسیحا را بدست بیاره؟!
این بنر تا ساعاتی دیگر برداشته میشه پس سریع جوین بدید🥹😍🫰🏻
https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk
۲۳پ
1000
Repost from N/a
#عاشقانه_رئیس_کارمندی ✨
من آتش پشتیبان هستم🔥
کسی که نفوذ اقتصادی زیادش، زبان زده و اسمش هرجا بیاد یعنی اعتبار و درستی🤌🏼
اسمم داغ بود ولی خونسردی رفتارم، مرموز و غیرقابل فهم⚡️… اما سکوت و آرامشم تبدیل به عجز و فریاد شد وقتی اون دختر قلبمو از سینم در آورد، مال خودش کرد وَ بُرد🫀🩸
https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk
https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk
عضوگیری رایگان رمان دلبرآتش برای Vip❌
تعداد محدوده و به زودی بسته میشه پس همین الان جوین شو⛔️
• ساعت ۱۹ پاک کن 🩵
700
Repost from N/a
روی گردنش را لمس کرد و رگ متورم گردنش را بین دو لب برد و حالا مکید و همزمان ریز گاز میگرفت و دست دیگرش را نوازش بار به طرف دیگر گردن اش میکشید و عطر تن اش را مزه مزه میکرد و تند تند از بینی نفس میکشید!
پشت کمر اش را چنگ زد و به سمت خودش هول اش داد که مسیحا کلافه گفت
:_لعنت بهت!
شمرده شمرده و با نفس نفس گفت
:_من الان میخوامت!
چانه اش را در دست گرفت و گفت
:_جانا،لعنتی،تو مستی،باید مستیت رو از سرت بپرونی!
~~~~
دختره مست شده و حالا با دیدن عشق سابقش طاقتش رو از دست میده و…🥹🫣🔥
پارادوکس چشمانش رو از لینک زیر بخونید👇🏻✨
https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk
۱۸پ
1210
Repost from N/a
#فندک رو روشن کرد و زیر دستش گرفت… داشت خودشو میسوزوند.
_ آتش توروخدا بس کن… قربونت برم بده من اون فندکو… داری میسوزی مرگ من تمومش کن!
از درد سوزش، رو پیشونیش دونههای درشت #عرق نشسته بود و دستش میلرزید.
_ تا نگی اون شب کذایی بین تو و #پسرعموت چی گذشت، تمومش نمیکنم!
هق زدم و دستمو جلو دهنم گرفتم.
_ خواهش میکنم ازت آتش…
_ خودمو جلوت #آتیش میزنم تا حالیت شه وقتی پای #حیثیتم وسطه، خواهش و پنهونکاری نکنی!
❤️🔥🔞❌
فهمیده قبل اینکه با زنش ازدواج کنه، پسر عموش تو اتاق آزار و اذیتش کرده⚠️
https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk
https://t.me/+Zh5MFrsGlxoyZGVk
• ساعت ۱۵ پا کن 🩵
910
Repost from N/a
با دیدن سکوتش دستهایش را از دور کمر مسیحا باز کرد و حالا مقابلش ایستاد که مسیحا خیره به بدن نیمه برهنه اش آب دهان اش را قورت داد!
صورت اش را با دستانش قاب زد و با اطمینان خیره در چشمانش گفت:
_ازم عصبی، میترسی اگه بهم دست بزنی بهم آسیب بزنی!
نفسش را بیرون فرستاد و همچنان با سکوت نگاه اش کرد که گفت:
_واسم مهم نیست!
~~~
دختره عاشق یه پسر روانی شده و بدون ترس از اینکه اون پسر چه بلایی سرش میاره هر بار بیشتر از قبل بهش نزدیک میشه🫣🔥
پارادوکس چشمانش رو از لینک زیر بخونید👇🏻✨
https://t.me/+QuBwJFLzOOU0OTVk
۱۴پ
1100
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.