cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

آغوش اشتباهی

🚩 Channel was restricted by Telegram

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
483
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

This channel can’t be displayed because it was used to spread pornographic content.
Hammasini ko'rsatish...
رمـــــان #جنجالییی و #عاشقانههه🙊😈😈 سوده و سودا دو خواهری که سایه ی هم رو با تیر می زنن❌❌❌❌ خلاصه ی رمان سِــــــــودا: توی مهمونی شبانه سودا توسط کوروش که #شوهر_خواهرشه مجبور میشه باهاش بخوابه و در همین حین خواهرش میاد و این دوتا رو با هم می بینه.....😱😱😱😱 #دختره_مجبور_میشه_با_شوهر_خواهرش_ازدواج_کنه😢😱😱🔞♨️ https://t.me/joinchat/AAAAAFZFAlWdX1LpyIloVg
Hammasini ko'rsatish...
سِــــــ💋ــــودا🔞

♡ ﷽ ♡ بِه نام آب[عشق]🔥خاک[هوس]🔥آتش[انتقام]🔥 #خیانت‌انتقام‌تجاوز🚫 #رمان‌سودا🔞 #زناشویی💏 #استایل‌ستی💃 #دانستنی‌های‌زندگی🌺 #محافظ @romancade_nilofar♡ به قلم:نیلو☆

#سک_س‌چت🍆💦😱 #دختره‌ح_شری‌دووم‌نمیاره‌تا‌شب‌از‌شوهرش‌میخواد‌پشت‌تلفن‌ار_ضاش‌کنه💧😳 #آه بلندی سر دادم و دستم و بیشتر روی #چو_چو_لم مالیدم. آرات پشت خط بود، گفت: _شانلی‌‌‌...داری چکار میکنی؟ همونطور که انگشتم و تا ته توی #ک_صم میکردم نالیدم: _آهههه آرات #ک_یرت و میخوام. شکه زده گفت: _من الان جلسم نمیتونم بیام خونه. جیغ زدم: _خب همین حالا از پشت خط حرف بزن تا #ار_ضا شم...💧 تند تند انگشتامو توی #ک_ص‌تنگم عقب جلو میکردم. آرات گفت: _اووممم #ک_یرم و آروم آروم میکنم تو #ک_ص داغت بعد انگشتامو میکنم تو #کو_نت تا #ج_ر بخوری....🍆💧 👅👅👅👅👅👅👅 https://t.me/joinchat/AAAAAFgNzfV-u5eCaGHg1w https://t.me/joinchat/AAAAAFgNzfV-u5eCaGHg1w این رمان خیلی هات و سک*سیه🔥 بیا #آبت و بیار💦🔞
Hammasini ko'rsatish...
اومد تو اتاق و گفت: _ #بهشت تو میخوام #جر بدم ... شلوارمو با ناز در آوردم و #دستمو روی #نانازم کشیدم و گفتم : _ بیا #جرم بده که بدجور #خیس کردم ... #ابنبات شو روی #نانازم کشید و گفت : _ کی میخواد #جرت بده ؟ با عشوه گفتم : _ #داداشم ... https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJTycbAaiPhTvg
Hammasini ko'rsatish...
آروم آروم شروع به عقب جلو کردم... اومی گفت و کمی بعد که فهمیدم داره لذت می‌بره شدت# تلمبه‌ها رو شدید تر کردم. با لذت نالید: - #آههههه همینه... #ج*ر بده #کو*نمو اووووم. با حرفش جری تر شدم و شامپو رو بیشتر فشار دادم و #تلمبه زدم. https://t.me/joinchat/AAAAAFAXz9r_IOvUeaKHCg
Hammasini ko'rsatish...
دُخــٺر هَــوس‌باز💋رُمـان تو ممنوعه‌ای

❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ دخــٺر هــوس‌باز @overall2 داستان یه دختره به اسم کتی که به خاطر بلاهایی که توی گذشته سرش اومده تبدیل به یه فاحشه شده اما آشنایی با مرد‌های متفاوت زندگیش رک تغییر می‌ده...... @gognos_taigat

❌دارای صحنه های خشن و بی دی اس ام❌ #پارت_55 ❌⭕️❌⭕️❌⭕️❌⭕️❌ دوباره #پشتم قرار گرفت و #انگشتش رو آروم کشید بین پام و آروم ‌انگشتش رو #واردم کرد! آهی از سر #لذت و #درد کشیدم که شروع کرد انگشتش رو توم‌ #عقب و #جلو کردن! بعد از کمی انگشتش رو در اورد و اون #گوی‌ها رو به ترتیب داخل #کصم کرد! موهام رو گرفت و مجبورم کرد بلند بشم! روی دو زانو نشستم و که اومد رو به روم، #صورتش رو سمتم خم کرد و گفت: - می خوام بهت جایزه بدم! چشمای #اشکیمو بهش دوختم و آب دهنم رو قورت دادم! با #شلاق دستش آروم کشید روی نوک #سینم و یه دفعه #محکم بهش #ضربه زد! از دردش دلم #ضعف رفت و ... عضو گیری فقط و فقط اشب🦠☹️❌ جای لینک به هیچ وجه لینک داده نمی شه⭕️ https://t.me/joinchat/AAAAAE11iAFh2X0S2NZuYQ
Hammasini ko'rsatish...
#مامیش‌پوشکش‌میکنه❌🔞 #شیرشو‌میریزه‌توی‌پوشکش🤭 #لیوان_شیر_دردسر_ساز لبه #پوشکم رو گرفتم و به جلو کشیدم،مامی لیوان رو به طرفم گرفت: -بریز توی پوشکت - مامی..نه..خواهش میکنم..پوشکم #خیس تر میشه -بجنب وقت مو نگیر توله سگ..باید یاد بگیری حرف گوش کنی..پوشکت هم تا آخر شب باز نمیشه فقط وای به حالت نم از پوشک بیرون بزنه -مامی ..توروخدا..چیز خوردم..تا آخر شب لای #پاهام میسوزه -بسوزه من مشکلی ندارم..در عوض درست و یاد میگیری - مامی جونم - تکرار کنم؟ لیوان رو با دست لرزون از مامی گرفتم و با خجالت #توی پوشکم خالی کردم. حس بدی داشتم،این همه خیس بودن روی اعصابم بود. تازه ظهر بود و نمیدونم چجوری باید تا آخر شب تحمل میکردم‌.. اما میون این همه حس بد #تحریک شده بودم. سردی شیر روی آلت #داغم ریخته شد و باعث شد بیشتر خیس بشم اما میترسیدم مامی بفهمه. کارم که تموم شد مامی دستم و گرفت و لای پاهاش نشوند...... #خیس‌شی💦🔥 ❌❌❌❌❌❌❌❌ https://t.me/joinchat/AAAAAEgSf6EwSx0_nrRyuw https://t.me/joinchat/AAAAAEgSf6EwSx0_nrRyuw
Hammasini ko'rsatish...
فانتزی❤

مهتابم✏ حنا دختری در مزرعه📝 عکس نوشته📸 فانتزی🕯 داستانک📚 ذخیره ۳۰ فایل:🌺

https://t.me/joinchat/AAAAAFFkQqLcZYRZwbfoxQ

نیولایو:🌺

https://t.me/joinchat/AAAAAEdLoE5ApeMsYBs7Yw

#رمان_پسرهای_بد_یا_خوب #پارت63 به سمت کمد کنار تخت رفتم و #پلاگ_حرارتی رو بیرون کشیدم، با لبخند دوباره پشت سرش قرار گرفتم، یه ضرب پلاگ رو واردش کردم، دادش بلند شد = آیییی آههه خنده‌ای کردم و روشنش کردم، درجه حرارت رو تنظیم کردم، رفتم روبه روش ایستادم، #صورتش توی هم رفته بود و درد میکشید و من لذت میبردم _ توله من #لذت میبری؟ هان؟ کنترل رو کنار گذاشتمش، رفتم سمت #شلاق‌ها و . . . https://t.me/joinchat/AAAAAEmbbaCYVp8FTNJYYg رمانی با دو داستان #عاشقانه🔞🤤 #گِی و BDSM #تحقیر #شکنجه
Hammasini ko'rsatish...
سودا دختری ناز خوشگل و البته شردانشگاس. برای اینکه لج کوروش رو در بیاره #سوتینی تو کیف کوروش مخفی می کنه که‌کوروش می شه سوژه دانشگاه. کوروش هم برای انتقام به سودا #تجاوز می کنه و با حامله شدن سودا.... #هم‌خنده‌داره‌هم‌گریه💦🔞 بهترین رمان جوین بده https://t.me/joinchat/AAAAAFZFAlWdX1LpyIloVg
Hammasini ko'rsatish...
▪️| #بانوی‌کثیف_4 |▪️ 💫💫💫 💫💫 💫 وحشیانه جوری تلمبه میزد که مردو*نگیش تا دسته میرفت داخلم..حتی وجودشو تا دیواره ی رحمم احساس میکردم.. جیغ زدم و ملافه رو چنگ زدم.. اما اون تلمبه میزد...دو یا سه تا سیلی محکم روی با*سنم زد که جیغم هوا رفت ..موهامو گرفت و محکم کشید که سوزششو تا استخون های سرم رسید... اشک از چشمام جاری شد..داشتم زیرش جون میدادم...دیگه نتونستم مقاومت کنم..دست هام شل شد و پخش شدم.. اما اون همینجور بدون وقفه کمر میزد و موهامو میکشید...با نعره ی بلندی که کشید ، مردو*نگیشو کشید بیرون و آب من*یشو ریخت روی کمرم... سیلی محکمی روی با*سنم زد و گفت: -اولین دختری هستی که زیر من که ، با خشونت ار*ضا میشم مقاومت کردی..البته من راضی نبودم...چون خشونتم به اندازه ی کافی نبود.. از روم بلند شد...صدای کف زدنا بلند شد.. کارگردان اومد سمتم و گفت: -عالی بودی...میشه خیلی ازت استفاده کرد.. از درد به خودم پیچیدم و گفتم: +اما من فکر نکنم دیگه بخوام کار کنم..اینطور که شما منو میندازید زیر آدمای مریض فکر کنم بمیرم.. پوزخندی زد و گفت: -نمیتونی...تو قرار داد بستی..اونم تا یک سال.. یاد اون قرار داد کوفتی افتادم.. صدای خندش کل اتاقو برداشت... همشون از اتاق زدن بیرون.. از روی تخت اومدم پایین...زیر دلم به طرز فجیعی درد میکرد...اشکام سرازیر شد..شکممو محکم نگه داشتم و شروع کردم به گشاد گشاد راه رفتن... https://t.me/joinchat/AAAAAEaOO8yRGkpf4yXyuQ دلستان زندگی یک پورن استار 💫 💫💫 💫💫💫
Hammasini ko'rsatish...
☆بانــ🔞ــوی‌کثیـ👅ـــف☆

✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔞🔥 #بانوی‌کثیف 🔞🔥 تنها راه ارتباط با من @zart4 لینک چنل 🔥

https://t.me/joinchat/AAAAAEaOO8wCsweVgKg3og

🔥 " Hi @durov, I swear That This Channel Is not Pornographic!"