cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

معرفی دیانت بهائی

@BahaiWorldReligion "یک عمل پاک عالم خاک را از افلاک بگذراند" 🌐 BahaiWorldReligion.com تماس با ادمین: @Unity1844

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
378
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

129 مراجع و مآخذ: 1. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 198-201. 2. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 225-226. 3. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 85-87. 4. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 139-142. 5. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 210-212. 6. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 214-220. 7. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 224. 8. مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 2، صفحه 64-69. 9. مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 8، صفحه 243. 10. مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 3، صفحه 119-121. 11. مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 4، صفحه 134. 12. مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحه 440-441. 13. خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء، جلد 2، صفحه 204-206.
Hammasini ko'rsatish...
128 ای بندگان ... چراغ يزدان روشن است و پرتو مهر آسمان، روشنی بخش گلزار و گلشن. بانگ سروش است که بلند است و مژده‌ی پرجوش و خروش است که جان بخش هر ارجمند و مستمند. بخشش یار مهربانست که نمودار است و ریزش ابر بهار است که گوهربار است. دریای دانش و هوش است که گوهرفشان است و آتش جهان دل و جان است که زبانه‌اش تا دامنه‌ی آسمان است. پس ای یاران یزدانی و دوستان جانی، ستایش پاک یزدان را که از کشور ایران چنین آفتابی آشکار نمود و از خاك پاک پارسیان چنین دار پرباری نمودار فرمود. دست نیاز به درگاه خداوند بی‌انباز دراز کنید که ای پروردگار آمرزگار نیکوکار، ستایش و نیایش تو را سزاوار که این کشور خاموش را پر آتش نمودی و این افسران بی‌هوش را به جوش و خروش آوردی. نا‌امیدان را نوید امید دادی و مستمندان را به گنج روان راه نمودی ... و بیچارگان را سر و سامان بخشیدی. ای پروردگار، آنچه در نامه‌های آسمانی نوید فرمودی آشکار کن و آنچه به زبان پیغمبران گفتی نمودار فرما۔ نیروی يزدانيت بنما و بخشش آسمانیت آشکار کن. این کشور را بهشت برین ساز و این خاور و باختر را پرتوبخش روی زمین. این پارسیان را آسمانيان كن و این بی‌نام و بی‌نشان‌ها را چون اختران پرتو افشان. توئی توانا، توئی بينا،توئی شنوا، توئی پشتییان. (12) روز آخر است. من فردا عازم رفتن هستم و شماها را نصیحت می‌کنم. همّتتان را بلند کنید و مقصدتان را عالی فرمائید. این عالم جسمانی حیات موقّت است لابد منتهی می‌شود. حیات و لذائذ این عالم فانی است، راحتش منتهی به زحمت، عزّتش منتهی به ذلّت، حیاتش منتهی به ممات، بقایش منتهی به فنا می‌شود. هر چیزی که بقا ندارد در نزد عاقل جلوه ندارد. زیرا انسان عاقل توجه به عالم فانی نمی‌کند، توجه به عالم باقی می‌کند، به حیات موقت قناعت نمی‌کند، حیات ابدی می‌طلبد. در ظلمت طبیعت نمی‌ماند، آرزوی ملكوت انوار می‌کند. لهذا قناعت به این حیات فانیه نکنيد. يك حیاتی طلبید که نهایت ندارد. عزّتی طلبید که ابدی و سرمدی است، یک راحتی طلبید که آسمانی است، روحانیتی طلبید که ربّانی است ... ملاحظه كنيد عقلائی که از پیش گذشته اند، دانایانی که از پیش گذاشته‌اند انبیائی که از پیش گذشته اند. آنها خود را از ظلمات عالم طبیعت نجات دادند و از انوار عالم ملکوت بهره و نصيب گرفتند. اعتنائی به حیات موقّتی این دنیا ننمودند. حیات ابدی می‌طلبیدند. هرچند در زمین بودند لکن در ملكوت ابھی سیر می‌نمودند. هرچند ارواحشان اسیر این جسد بود لكن آزادی عالم بقا می‌جستند. تا آنکه ارواح مقدّسه‌ی آنها به ملکوت ابھی صعود نمود و حیات ابدی یافتند. ملاحظه کنيد که جميع اعاظم دنیا كلّ معدوم شدند. اثری از آنها باقی نیست. ولكن آن نفوس مقدّسه‌ الى الأبد آثارشان باقی است. شمع جميع ملوك خاموش شد ولكن شمع آنان روزبروز روشن‌تر گشت. چه قدر در این عالم ملکه‌ها آمدند که در نهایت اقتدار بودند. جميع آنها معدوم شدند، اثری از آنها نمانده است، مگر آنکه در بعضی کتب تاریخ اسمی از آنان مذکور. ولكن مریم مجدليه يك زن دهاتی بود، چون به انوار ملکوت روشن شد نجم ساطع گشت و الى الابد از افق عزّت ابدیه می‌درخشد. از اینجا قیاس کنید که نفوسی که در ملکوت ابھی داخل می‌شوند چه عزّت ابدی می‌یابند. صیت آنان الى الأبد باقی است و از افق ملکوت مانند ستاره می‌درخشند. حیات آنها ابدی است، نام آنها ابدی است، ذکر آنها ابدی است، آثار آنها ابدی است. پس بکوشید تا انوار ملكوت ابھی بیابید، تا به فضل الهی زنده شوید ... این است وصیت من. در حق شما دعا می‌کنم که خدا الطاف بی‌پایان خود را بر شما نازل کند.(13)
Hammasini ko'rsatish...
127 و این را بدان که آئین یزدانی بر دو قسم است: قسمی تعلّق به عالم آب و گل دارد و قسم دیگر تعلّق به جهان جان و دل. اساس آئین روحانی لم يتغيّر و لم يتبدّل است. از آغاز ایجاد تا يوم ميعاد، و تا ابدالآباد، بر يك منوال بوده و هست. و آن فضائل عالم انسانی است، و آئین حقیقی دائمی سرمدی یزدانی، و روش و فرمایش ابدی خداوند آفرینش است. و قسمی از آئين تعلّق به جسم دارد. آن به مقتضای هر زمانی و هر موسمی و هر درجه‌ای از سنّ تبدیل و تغییر یابد... اما اسّ اساس آئین يزدان را تغییر و تبدیلی نبوده و نیست. مثلاً خصائل حميده و فضائل پسنديده و روش پاکان و کردار بزرگواران و رفتار نیکوکاران از لوازم آئين يزدان است، و این ابداً تغيير ننموده و نخواهد نمود. اما احكام جسمانی البته به اقتضای زمان در هر کوری و دوری تغییر نماید. شما به بصر انصاف ملاحظه نمائید. در این عهد و عصر که جهان جهانی تازه گشته و جسم امكان لطافت و ملاحتی بی‌اندازه يافته، آیا ممکن است که احكام و آئین پیشینیان به تمامه مجری گردد؟ لا والله. و از این گذشته، اگر در ظهور مظاهر مقدّسه آئین تازه تأسیس نگردد، جهان تجدید نشود. و هيكل عالم در قمیص تازه جلوه ننماید. (8) وقت بیداری است و هنگام هوشیاری و دم بی‌قراری. ایام این عالم درگذر است و فنای ابدی از برای نفوس غافله مقرّر. تا وقت هست فرصت غنیمت دانید شمعی برافروزید عَلَم تقديس برافرازید ... اینست نصيحت عبدالبهاء. به جان بکوشید و محبّ عالم باشيد. خادم صلح و صلاح شويد و کافل فوز و فلاح گردید. خیرخواه عموم عالم باشید و خدمت به هیئت عالم انسانی کنید. (9) پس احبّای الهی باید ... نظر را پاك نمايند و نوع بشر را برگ و شكوفه و ثمر شجر ایجاد مشاهده کنند. همیشه به این فکر باشند که خیری به نفسی رسانند و محبّت و رعایتی و مودّت و اعانتی به نفسی نمایند. دشمنی نبینند، و بدخواهی نشمرند. جميع من على الارض را دوست انگارند، و اغیار را یار دانند، و بیگانه را آشنا شمرند، و به قیدی مقیّد نباشند، بلکه از هر بندی آزاد گردند. اليوم مقرّب درگاه کبریا نفسی است که جام وفا بخشد، و اعدا را درّ عطا مبذول دارد، حتی ستمگر بیچاره را دستگیر شود، و هر خصم لدود را یار ودود... ای یاران عزیز جهان در جنگ و جدال است، و نوع انسان در نهایت خصومت و وبال. ظلمت جفا احاطه نموده، و نورانیت وفا پنهان گشته. جميع ملل و اقوام عالم چنگ تیز نموده و با یکدیگر جنگ و ستیز می‌نمایند. بنیان بشر است که زیر و زبر است. هزاران خانمان است که بی‌سر و سامانست. در هر ساله هزاران هزار نفوس در میدان حرب و جدال آغشته به خاک و خونست وخيمه‌ی سعادت و حیات منكوس و سرنگون. سروران سرداری نمایند و به خونریزی افتخار کنند و به فتنه انگیزی مباهات نمایند. یکی گوید که من شمشیر بر رقاب امّتی آختم. و دیگری گوید مملکتی با خاك يكسان ساختم. و یکی گوید من بنیاد دولتی برانداختم. اینست مدار فخر و مباهات بين نوع بشر. در جميع جهات دوستی و راستی مذموم، و آشتی و حقّ پرستی مقدوح... این زندگانی عالم فانی در اندك زمانی منتهی گردد و این عزّت و ثروت و راحت و خوشی خاکدانی عنقریب زائل و فانی شود... يتيمان را پدر مهربان گردید، و بيچارگان را ملجأ و پناه شوید. فقیران را کنز غنا گرديد، و مریضان را درمان و شفا. معین هر مظلومی باشید. و مجیر هر محروم. در فکر آن باشید که خدمت به هر نفسی از نوع بشر نمائید، و به اعراض و انکار و استکبار و ظلم و عدوان اهمیت ندهید، و اعتنا نکنید. بالعكس معامله نمائید. و به حقیقت مهربان باشید، نه به ظاهر و صورت. هر نفسی باید فکر را در این حصر نماید که رحمت پروردگار باشد، و موهبت آمرزگار. به هر نفسی برسد خیری نماید و نفعی برساند و سبب تحسین اخلاقی گردد و تعديل افكار ... محبّت نور است در هر خانه بتابد، و عداوت ظلمت است در هر کاشانه لانه نماید. ای احبای الهی همّتی بنمائید که این ظلمت به كلّی زائل گردد تا سرّ پنهان آشکار شود، و حقائق اشياء مشهود و عیان گردد. (10) آنی سکون نیابید و دقیقه‌ای قرار مجوئید و دمی نیاسائید. مانند دریا پرجوش گردید و به مثابه‌ی نهنگ بحر بقا به خروش آئید. صمت و سكون و قرار و سکوت شأن اموات است نه احياء و از خصائص جماد است نه طیور گلشن ملاء اعلی. عنقریب این بساط حيات منطوى شود و این لذائد و نعماء منتهی گردد. از برای نفوس یأس حاصل شود و هر مقصد و آرزوئی باطل گردد. پس تا جان در جسد است باید حرکتی نمود و همتی کرد و بنیانی بنیاد نهاد که قرون و اعصار فتور به ارکان نرساند و احقاب و ادهار سبب انهدام نشود، ابدی باشد، و سرمدی تا سلطنت جان و وجدان در دو جهان ثابت و برقرار گردد. این است وصیت عبدالبهاء. (11)
Hammasini ko'rsatish...
126 نمونه‌هائی از نامه‌های حضرت عبدالبهاء هوالله ای سرور هوشمندان، آنچه به قلم مشكین نگاشتی، خواندیم و به آستان یزدان زبان ستایش گشادیم، که پرتو خورشید آسمانی چنان درخشید، که در دل‌های یاران سپیده‌ی امید دمید، و مژده رسید، که ای یاران دیرین، بجوشید و بخروشید و بگوئید و بشنوید که یزدان سراپرده‌ی پیشینیان را برافراخت، و پرچم فارسیان را بلند نمود، و اختر ایرانیان را روشن کرد. خزان گذشت و دی بسر آمد. باد بهار رسید، و گلشن مشکبار دمید. تا اسيران سرور گردند و بی‌نوایان رهبر. هر بی‌سر و سامان سر و سامان جويد، و لانه‌ی ويران ایوان کیوان گردد. کلبه و دودمان دیرین بهشت برین گردد، و آشیان مرغان اندوهگین گلگشت دلنشین. پس باید به پاداش این بخشش خداوند آفرينش، کوشش نمود تا همه‌ی یاران در سایه‌ی سراپرده‌ی يزدان در آینده و بزرگواری جهان آسمان رخ بگشاید. تا روی زمین آئینه‌ی چرخ برین گردد، و جهان پستی پرتو جهان بالا گيرد. ای یزدان پاک، این بنده‌ی دیرین را اندوهگین مخواه. شادمانی آسمانی بخش و فرّ یزدانی بده. ستاره روشن نما و گل گلشن کن. سرور راستان نما و افسر جهان بالا بر سر نه. رویش را بدرخشان و گوهرش را بیفشان. جانش را مشکبار کن و دلش را گلزار نما۔ تا بوی خوی خوشش جان پرور گردد و پرتو رویش افزون از ماه و اختر. توئی مهربان و توئی بخشنده و توانا۔ ای یار دیرین، پرسش چند نموده بودی. پرسش نخست این بود که چرا آئین پیغمبران دیگرگون گردد ... زیرا باید فرمايش يزدان بر يك روش باشد تا بخشش آسمان رخ بگشاید، انتھی۔ بدان که جهان و آنچه در اوست هر دم دگرگون گردد، و در هر نفس تغيير و تبدیل جويد ... مَثَل عالم امكان مثل هيكل انسان است که در طبیعت واحده مداوم نه. بلکه از طبیعتی به طبیعتی دیگر و از مزاجی به مزاجی دیگر انتقال نماید و عوارض مختلف گردد و امراض متنوّع شود. لهذا پزشک دانا و حكيم حاذق درمان را تغییر دهد و علاج را تبدیل نماید. به ديده‌ی بينا ملاحظه کنید که انسان در رحم مادر خونخوار است و در مهد و گهواره شیرخوار و چون نشو و نما نماید، بر خوان نعمت پروردگار نشیند و از هر گونه طعام تناول نماید. زمان طفولیت را حکمی، و دم شیرخواری را رزقی، و سن بلوغ را اقتضائی و جوانی را قوّت و قدرتی، و ضعف و پیری را فتور و رخاوتی. و در هر درجه انسان را اقتضائی، و دردش را درمانی، هم چنین موسم صيف را اقتضائی، و فصل خزان را خصوصیتی، و موسم دی را برودتی و وقت بهار را نسيم معطّری و شمیم معنبری. حكمت کليه اقتضای این می‌نماید که به تغيير احوال تغيير احکام حاصل گردد. و به تبدیل امراض، تغيير علاج شود. پزشك دانا هيكل انسان را در هر مرضی دوائی و در هر دردی درمانی نماید. و این تغییر و تبدیل عین حکمت است. زیرا مقصد اصلی صحّت و عافیت است. و چون علاج را تغيير دهد نادان گوید این دلیل بر نادانی حکیم است. اگر داروی اول موافق بود، چرا تغيير داد و اگر ناموافق بود چرا در آغاز تجویز کرد. ولی رنجور دانا اذعان نماید، و بر وجدان بیفزاید.
Hammasini ko'rsatish...
125 حیوانات درنده از برای خاك جنگ نمی‌کنند. هر يك به محل خود قناعت می‌نماید. گرگ به لانه‌ی خود قناعت می‌کند. پلنگ به مغاره‌ی خود اکتفا می‌نماید. شیر به بیشه‌ی خود قناعت کند. هيچ يك به فکر تعدّی در حق دیگری نیفتد. ولی افسوس که انسان بی‌رحم اگر همه آشیانه‌ها را به تصرّف آرد باز در فکر آشیانه‌ی دیگر است. و حال آنکه خدا بشر را انسان خلق کرده، ولی از حیوانات درنده بدتر شده. حیوانات درنده ابناء جنس خویش را نمی‌درند. گرگ هر قدر درنده باشد در يك شب نهایت ده گوسفند می‌درد. ولكن يك انسان ... صدهزار بشر را در يك روز قتل می‌نماید. حال انصاف دهید این به چه قانون درست می‌آید؟ اگر يك نفس انسانی را بکشد، او را قاتل گویند. اما اگر خون صدهزار نفس را بریزد، او را سرور دليران گويند. اگر نفسی ده درم از کسی بدزدد، او را سارق مجرم گویند. اما اگر یک مملکت را غارت کند، او را فاتح نامند. اگر يك خانه را آتش زند، او را مجرم شمرند. لكن اگر مملکتی را به آتش توپ و تفنگ بسوزاند، او را جهانگیر گویند. اینها جميعاً... از عدم ایمان است. زیرا اگر انسان معتقد به عدالت الهی باشد راضی نمی‌شود خاطری بیازارد، و به ریختن قطره‌ای از خون راضی نگردد. بلكه شب و روز می‌کوشد تا خاطری را مسرور کند... امید ما چنانست که وحدت عالم انسانی انتشار یابد. بغض و عداوت بین بشر برافتد. صلح اکبر آشكار گردد. و جميع ملل با یکدیگر الفت کنند و محفل صلح تشکیل نمایند و ... این مشروط و مؤكول بر این است که صلح پرور در دنیا بسیار گردند. محبّ عالم انسانی تزاید یابد. افکار عمومی منعطف به صلح شود تا از کثرت محبّین صلح و صلاح، ملل و دول مجبور بر اتّحاد شوند. محبت نورانیت است، بغض و عداوت ظلمت است. محبت سبب حیات است، عداوت سبب ممات. البته عقلا حیات را بر ممات ترجیح دهند. اتّحاد را به اختلاف مرجّح شمرند. و به جان و دل بکوشند که این ابرهای ظلمانی زائل شود. شمس حقیقت اشراق كند. عالم، عالم دیگر شود. کره‌ی ارض جنّتی در نهایت طراوت و لطافت گردد. شرق و غرب دست در آغوش یکدیگر کنند. جنوب و شمال دست به دست یکدیگر دهند. تا محبّت حقیقی الهی در عالم انسانی جلوه نماید. زیرا محبّت به خلق محبّت به خداست. مهربانی به خلق خدمتی به خدا۔ دعا کنید، به جان و دل بکوشید تا سبب محبّت بین بشر شوید. تا سبب عدالت شوید. تا سبب اتّحاد شرق و غرب گردید. بلكه انشاءالله تعصّب مذهبی، تعصّب جنسی، تعصّب سیاسی، تعصّب وطنی نماند. عالم آسایش و راحت یابد. جميع شماها اولاد دارید. می‌دانید چه قدر عزیزند. این بیچارگان که الآن اولادشان شرحه شرحه می‌شوند آنها هم مثل شما هستند. ملاحظه كنيد اگر پدر و مادری طفل عزیز خود را به خون آغشته بيند چه حالت پیدا می‌کند... خدا ما را خلق کرده که با یکدیگر محبّت کنیم، الفت کنیم، نه به یکدیگر شمشیر کشیم. بل محفل الفت و محبّت ترتیب دهیم. انجمن عدل تأسیس کنیم نه صف حرب بیارائیم. چشم به ما داده که یکدیگر را به محبت الله نظر کنیم. دل داده که تعلق به یکدیگر داشته باشیم، نه اینکه با یکدیگر بغض و عداوت داشته باشیم... از خدا بخواهید که شما را مؤيد کند و به فضائل عالم انسانی موفّق نماید. چراغی را که ایزد برافروخت خاموش نکنیم. باران رحمت پروردگار را قطع ننمائیم. بركت آسمانی را مانع نشویم. موفّق به آن شویم که عالم انسانی را تزیین دهيم. شرق و غرب را روشن کنیم. جميع امم را با هم ارتباط دهیم. بنیان جنگ را براندازیم و سبب الفت قلوب شویم. اینست منتها آمال ما. اینست رجای ما. از خدا امیدواریم که به آن موفّق گردیم. (6) خداوندا بندگان را در ظلّ عنایت پناه ده. نادانان را بر اسرار حقیقت آگاه کن. بیچارگان را ملجأی بخش، و آوارگان را سر و سامانی ده. دل‌های شکسته را مسرور کن، و مرغان بال شکسته را پرواز ده. تشنگان را از سلسبيل عنایت بنوشان، و فقیران را از گنج ملكوت مستغنی فرما. طفلان را در مهد عنایت پرورش ده تا به بلوغ رسند. مريضان را به درمان آسمانی درمان فرما تا صحّت و عافیت یابند. خداوندا کوران را بينا كن و كران را شنوا نما۔ مردگان را زنده کن و پژمردگان را‌ تر و تازه فرما. نومیدان را امیدوار کن و محرومان را بهره‌ای عطا فرما۔ توئی بخشنده، توئی دهنده، و توئی مهربان۔ ای پروردگار، هر چند ضعیفیم ولی تو قوی هستی، و هرچند فقیریم تو غنی هستی، و هر چند ذليليم تو عزیز هستی. پس نظر به فقر و ضعف مفرما. بلكه آنچه مقتضای غنای مطلق و قوّت و قدرت توست ارزانی کن. توئى رحيم توئی رحمن، توئی بخشنده، توئى مهربان. (7)
Hammasini ko'rsatish...
124 قسمتی از خطابه‌ی حضرت عبدالبهاء در پاریس 10 نوامبر، 1911 میلادی اول اساس بهاءالله تحرّی حقیقت است. یعنی باید نفوس از تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده، منزّه و مقدّس گردند. زیرا موسويان تقاليدی دارند، زردشتيان تقالیدی دارند. مسيحيان تقالیدی دارند. بودائی‌ها تقاليدی دارند، هر ملّتی تقالیدی دارد. گمان می‌کند که تقاليد خودش حقّ است، و تقاليد دیگران باطل ... چگونه می‌شود حقّ ظاهر شود؟ پس باید موسوی ترك تعصّب بکند، مسیحی ترك تعصب بکند ... تا این قسم نشود، ممکن نیست حقیقت ظاهر شود ... نتیجه‌ی این بحث چه می‌شود؟ نتیجه اینست که جميع ملل عالم باید آنچه شنیده‌اند بگذارند. نه به هیچ ملّتی متمسّک باشند، و نه از هیچ ملّتی متنفّر ... اختلاف در تقالید است. تحرّی حقیقت سبب می‌شود که جميع بشر متّفق می‌شوند. این یک اساس از اساس بهاءالله است. (4) قسمتی از خطابه‌ی حضرت عبدالبهاء در پاریس 25 نوامبر، 1911 میلادی جميع مظاهر مقدّسه خدمت به حقیقت فرمودند. حضرت موسی ترویج حقیقت فرمود. حضرت مسیح تصريح حقیقت کرد ... حضرت رسول تبشير به حقیقت داد ... حضرت بهاءالله تأسیس حقیقت فرمود ... خداوند با کلّ در نهایت صلح است، ما چرا با یکدیگر جنگ نمائیم؟ خداوند با کلّ مهربانست، ما چرا نامهربان باشیم؟ خداوند خالق كلّ و رازق کلّ و مربّی کلّ و حافظ كلّ است، ما چرا از یکدیگر جدا هستیم؟ سبب اینست که اساس ادیان الهی از میان رفته و فراموش شده، و تشبّث به تقاليد موهومه گشته. و چون تقاليد مختلف است، سبب بغض و عداوت بین بشر گردیده. اما اگر به اساس ادیان الهی نظر کنیم، کلّ یکی است. و اگر رجوع به آن نمائيم، كلّ متّحد و متّفق می‌شویم. و عَلَم وحدت عالم انسانی در جميع آفاق موج زند. نهایت این است که بعضی جاهلند بايد تعليم نمائیم، اطفالند باید تربیت شوند تا به بلوغ رسند، مریضند باید به نهایت مهربانی معالجه گردند ... اختلاف و نزاع اهل ادیان سبب شده است که احساسات ماديه غالب بر قلوب بشر گشته و احساسات الهيه از میان رفته ... پس ای اهل ادیان، بیائید تا از تقاليد اوهام منزّه شوید، و به اساس اديان الهی تشبّت نمائید تا متّفق و متّحد شوید، و پرستش حقيقت كنيد، و در نهایت الفت و یگانگی در ظلّ خيمه‌ی توحید راحت و آسایش نمائید. (5) قسمتی از خطابه‌ی حضرت عبدالبهاء در پاریس 26 نوامبر، 1911 میلادی هر پیغمبری مژده به خَلَف خويش داد. هر خَلَفی تصديق سَلَف نمود. موسی خبر از مسیح داد. مسیح تصديق موسی کرد. حضرت مسیح خبر از محمد داد. حضرت محمّد تصديق مسیح و موسی نمود. جميع با يكديگر متّحد بودند. ما چرا اختلاف کنیم؟ ما امّت آن نفوس مقدّسه هستيم. همین قسم که انبيا محبّ یکدیگرند، ما نیز باید محبّ یکدیگر باشیم. زیرا بندگان يك خدائیم. و الطاف الهی شامل عموم است. خدا با جميع صلح است. ما چرا با یکدیگر جنگ کنیم؟ خدا با همه مهربانست. ما چرا با یکدیگر ظلم کنیم؟ اساس ادیان الهی محبّت است و الفت و یگانگی ... وقت آن آمده که جمیع با همدیگر صلح نمائیم و به دوستی و راستی پردازیم. تعصّب مذهبی نماند. تعصّب جنسی نماند. تعصّب وطنی نماند. با یکدیگر در نهایت الفت، محبت کنیم. بنده يك درگاهيم و مستفیض از انوار يك آفتاب. به جميع انبياء باید مؤمن باشیم و به جميع کتب آسمانی موقن شویم. از جميع تعصّبات بیزار شويم و خدمت به خدا كنيم. وحدت عالم انسانی ترویج نمائیم. فضائل عالم انسانی را آشکار کنیم. مانند حیوانات درنده نباشيم. به خونریزی راضی نگردیم. خون بشر را مقدّس دانیم. این چنین خون مقدّس را از برای خاک نریزیم ... ملاحظه كنید الآن در طرابلس غرب چه می‌شود. چه بسیار پدرانی بی‌پسر می‌شوند. چه بسیار اطفال صغیر بی‌پدر می‌گردند. چه قدر مادران مهربان در مصيبت فرزندان خود می‌گریند. چه قدر زنان در مصيبت شوهران فغان و ناله می‌کنند. این خون انسانی از برای خاك ریخته می‌شود.
Hammasini ko'rsatish...
123 بخش بیست و هفتم نمونه‌هائی از گفتار و آثار حضرت عبدالبهاء قسمتی از خطابه‌ی حضرت عبدالبهاء در پاریس 21 نوامبر، 1911 میلادی حال جمیع بشر معرض غم و غصّه و ملال هستند. انسانی نیست که از برای او حزن و الم و مشقّت و زحمت و تعب و خسارت حاصل نشود. چون این احزان از مادیات حاصل می‌شود، چاره نیست جز اینکه رجوع به روحانیات بکنیم. وقتی که از مادیات نهایت تنگدلی حاصل گردد، انسان توجه به روحانیات می‌کند، زائل می‌شود. انسان وقتی در نهایت مشقّت، نهایت یأس می‌افتد، چون به خاطر آید خدای مهربان دارد، مسرور می‌شود. اگر به شدّت فقر مادّی افتد، به احساسات روحانی آید، خود را از كنز ملكوت غنی بیند. وقتی که در حبس عالم طبیعت دلتنگ شود، به فکر پرواز به عالم روح می‌افتد، مسرور می‌شود. وقتی که حیات جسمانی مختل باشد، به فکر حیات ابدیه افتد، ممنون می‌شود. اما این نفوسی که توجّهشان صِرف به عالم مادیات است ... در وقت بلا و محن چه تسلّی خاطر دارند؟ نفسی که معتقد به این باشد که حیات انسان محصور در حیات مادّی است، چون ناتوان گردد و در بلا و مصیبتی گرفتار شود ... به چه چیز امید دارد؟ و به چه چیز تسلّی یابد؟ کسی که معتقد به حیّ قدير مهربان نیست. چگونه روح و ریحان [شادی و نشاط] یابد؟ يقين است که در عذاب ابدی و نومیدی سرمدی است. پس شماها خدا را شکر کنید که احساسات روحانی دارید، و انجذابات قلبی. ديده‌ی بينا دارید، و گوش شنوا. جانی زنده دارید، و دلی مملو از محبت الله. در هر مصیبتی گرفتار شويد، تسلّی خاطر دارید. اگر زندگانی دنیوی مختل شود به حیات آسمانی مستبشر هستید. اگر در ظلمت طبیعت گرفتار شوید. به نورانیت ملكوت مسرورید. هر انسانی که احساس روحانی دارد. تسلّی خاطر دارد. من چهل سال در حبس بودم. با آنكه تحمّل يكسال ممکن نبود. هر نفسی را به آن حبس می‌آوردند يك سال بیشتر زندگانی نمی‌کرد. از غم و غصه هلاک می‌شد. لكن من الحمدالله در این چهل سال در نهایت سرور بودم. هر صبح برمی خاستم، مثل اینكه يك بشارتی جدید به من می‌رسید. هر شب تاريک می‌شد، نور سرور در قلب می‌افزود ... اگر توجه به خدا نبود، احساسات روحانی نبود، چهل سال در حبس چه می‌کردم؟ پس معلوم شد، اعظم موهبت عالم انسانی، احساسات روحانی است. و حیات ابدی انسان توجّه به خدا. امیدوارم روز به روز توجّهتان به خدا زیاد شود و تسلّی خاطر بیشتر گردد ... و قوای ملکوتی بیشتر ظاهر شود. اینست منتهی آمال و آرزوی ما، از خدا چنین می‌خواهم. (1) قسمتی از خطابه‌ی حضرت عبدالبهاء در پاریس 27 نوامبر، 1911 میلادی رؤسای ادیان امروز گمان می‌کنند که دین عبارت از تقليد آباء و اجداد است. لهذا هر قومی تشبّث به تقاليد نموده، آن را حقّ می‌دانند. و این تقاليد چون حقیقت نیست، لهذا مخالف با یکدیگر است. و از این سبب اختلاف و عداوت بین بشر حاصل شده. زیرا همچنین گمان می‌کنند که این مخالف علم است، و عقائد دينيه را تفکّر و تعمّقی لازم نیست، و تطبيق به عقل و علم جائز نه ... و حال آنكه علم و عقل نور است، دین باید مطابق علم و عقل باشد. دین که مطابق عقل کلی نباشد جهل است ... اعظم موهبت الهی برای انسان علم است. و امتیاز انسان از حیوان به عقل و علم است ... انسان آنچه می‌شنود باید آن را تطبيق به عقل الهی و علم كند. اگر علم و عقل قبول كند، آن حقّ است. (2) قسمتی از خطابه‌ی حضرت عبدالبهاء در پاریس 27 اکتوبر، 1911 میلادی از جمله‌ی برهان حضرت محم،د قرآن است که به شخص امّی وحی شده. و يك معجزه از معجزات قرآن اینست که قران حکمت بالغه است ... و از این گذشته مسائل تاريخيه و مسائل ریاضیه بیان می‌نماید که مخالف قواعد فلكيه‌ی آن زمان بود، بعد ثابت شد که منطوق قرآن حقّ بود. مثلاً يك مسأله از مسائل ریاضیه‌ی قرآن این است که تصریح به حرکت ارض نموده ولی در قواعد بطلميوس ارض ساکن است. رباضيون قديم آفتاب را حرکت فلكيه قائل، ولی قرآن حركت شمس را محوريه بيان فرموده، و جميع اجسام فلكيه و ارضيه را متحرّك دانسته. لهذا چون رياضيون اخیر نهایت تحقیق و تدقیق در مسائل فلكيه نمودند، و آلات و ادوات اختراع کردند، و كشف اسرار نمودند، ثابت و محقّق شد که منطوق صریح قرآن صحيح است، و جميع فلاسفه و ریاضیون سلف بر خطا رفته بودند. حال باید انصاف داد که هزاران حكما و فلاسفه و رياضيون از امم متمدّنه با وجود تدرّس و تدریس در مسائل فلكيه، خطا نمایند و شخص امّی، از قبائل جاهله‌ی بادية العرب که اسم فنّ ریاضی نشنیده بود، با وجود آنکه در صحرا در وادی غیر ذی زرع نشو و نما نموده، به حقیقت مسائل غامضه‌ی فلكيه پی برد و چنین مشاكل رياضيه را حلّ فرمود. پس هیچ شبهه نیست که این قضیه خارق العاده بوده و به قوّت وحی حاصل گشته. برهانی از این شافی‌تر و کافی‌تر ممکن نیست. و این قابل انکار نه. (3)
Hammasini ko'rsatish...
122 مراجع و مآخذ: 1. سوره قصص، آیه 49-50. 2. اشراقات، صفحه 82. 3. مجموعه الواح مبارکه، صفحه 259-262. 4. مجموعه الواح مبارکه، صفحه 262-266. 5. مجموعه الواح مبارکه، صفحه 251-255.
Hammasini ko'rsatish...
121 بگو زبان گواه راستی من است، او را به دروغ میاليد، و جان گنجینه‌ی راز من است او را به دست آز مسپارید. امید چنان است که در این بامداد، که جهان از روشنی‌های خورشید دانش روشن است، به خواست دوست پی بریم، و از دریای شناسائی بیاشامیم. ای دوست، چون گوش کمیاب است، چندی است که خامه در کاشانه‌ی خود خاموش مانده. کار به جائی رسیده که خاموشی از گفتار پیشی گرفته، و پسندیده‌تر آمده. بگو ای مردمان، سخن به اندازه گفته می‌شود، تا نورسیدگان بمانند، و نورستگان برسند. شیر به اندازه باید داد، تا کودکان جهان به جهان بزرگی درآیند، و در بارگاه یگانگی جای گزینند. ای دوست، زمين پاك ديديم، تخم دانش کشتيم. دیگر تا پرتو آفتاب چه نماید، بسوزاند یا برویاند. بگو، امروز به پیروزی دانای یکتا، آفتاب دانائی از پس پرده‌ی جان برآمد ... نیکوست کسی که بیاید و بیابد." (4) "آغاز گفتار، ستایش پروردگار است. ای بندگان، چشمه‌های بخشش یزدانی در جوش است، از آن بنوشید تا به یاری دوست يكتا از خاك تیره پاک شوید و به کوی دوست یگانه درآئید، از جهان بگذرید و آهنگ شهر جانان نمائید. ای بندگان، آتش پرده سوز، برافروخته‌ی دست من است، او را به آب نادائی میفسرید، آسمان‌ها نشان‌های بزرگی من است، به دیده‌ی پاکیزه در او بنگرید. و ستاره‌ها، گواه راستی منند، به این راستی گواهی دهید. ای بندگان، دیدن به دیده بوده، و شنیدن به گوش. هر که در این روز فیروز، آواز سروش را نشنید، دارای گوش نبوده و نیست. گوش نه گوشی است که به دیده از آن نگرانی. چشم نهان باز کن تا آتش يزدان بینی، و گوش هوش فرا دار، تا گفتار خوش جانان بشنوی. ای بندگان، اگر درد دوست دارید، درمان پدیدار. اگر دارای دیده‌ی بیننده اید، گُل روی یار در بازار نمودار. آتش دانائی برافروزید، و از نادان بگریزید. اینست گفتار پروردگار جهان. ای بندگان، تن بی‌روان مرده است، و دل بی‌یاد يزدان پژمرده. پس به یاد دوست بیامیزید و از دشمن بپرهیزید. دشمن شما چیزهای شماست که به خواهش خود آن را یافته اید، و نگاه داشته اید، و جان را به آن آلوده اید. جان برای یاد جانان است، آن را پاکیزه دارید. زبان برای گواهی یزدان است، آن را به یاد گمراهان ميالائید. ای بندگان، به راستی می‌گویم، راستگو کسی است که راه راست را دیده. و آن راه یکی است، و خداوند آن را پسندیده و آماده نموده. و این راه در میان راه‌ها، مانند آفتاب جهان تاب است در میان ستارگان. هر کس به این راه نرسیده، آگاه نه، و بی‌راه بوده. اینست سخن یکتا خداوند بی‌مانند. ای بندگان، روزگار بنگاه دیوان است. خود را از نزدیکی او نگاه دارید. دیوان، گمراهانند که در خوابگاه فراموشی، با کردار تباه آرمیده اند. خواب آنها خوشتر از بیداری است، و مردن آنها دلکشتر از زندگی. ای بندگان، نه هر تن دارای روان است و نه هر کالبد دارای جان. امروز، دارای روان تنی است که به جان آهنگ کوی جانان نموده. انجام هر آغاز امروز است، خود را کور مکنید. دوست يكتا نزديك است، خود را دور منمائید. ای بندگان، تن‌های شما مانند نهال‌های باغستان است، و از بی‌آبی نزديک به خشکی است. پس به آب آسمانی که از ابر بخشش یزدانی روان است تازه نمائید. گفتار را کردار باید هر که گفتار را پذیرفت. مرد کردار اوست، وگر نه مردار به از اوست. ای بندگان، سخن دوست شیرین است، کو کسی که بیابد، کجاست گوشی که بشنود. نیکوست کسی که امروز با دوست پیوندد، و از هر چه جز اوست در رهش بگذرد و چشم پوشد، تا جهان تازه بيند، و به مینوی پاینده راه یابد. پروردگار جهان می‌فرماید، ای بندگان، از خواهش‌های خود بگذرید، و آنچه من خواسته‌ام آن را بخواهید. راه بی‌راهنما نرويد، و گفتار هر راه نما را نپذیرید. بسیاری از راهنمایان، گمراهانند و راه راست را نیافته اند. راهنما کسی است که از بند روزگار آزاد است، و هیچ چیز او را از گفتار راست باز ندارد. ای بندگان، راستی پیشه کنید، و از بیچارگان رو برمگردانید، و نزد بزرگان مرا یاد نمائید و مترسید. ای بندگان، از کردار بد پاك باشید، و به گفتار پروردگار رفتار کنید. این است سخن خداوند يکتا۔" (5)
Hammasini ko'rsatish...
120 فصل دوم گزیده‌ای از آثار آسمانی بهائی "بگو اگر راست می‌گوئید، از نزد پروردگار کتابی بیاورید که راهنمای بهتری از اینهاست تا از آن پیروی کنم. اگر نپذیرفتند، پس بدان که امیال و هوس‌های خود را دنبال می‌کنند." (1) قرآن مجید ای اهل انصاف اگر این امر انکار شود کدام امر در ارض قابل اثبات است و یا لایق اقرار." (2) حضرت بهاءالله بخش بیست و ششم نمونه‌هائی از آثار قلمی حضرت بهاءالله فارسی سره "به نام خداوند یکتا. ستایش بیننده‌ی پاینده‌ای را سزاست که به شبنمی از دریای بخشش خود آسمان هستی را بلند نمود، و به ستاره‌های دانائی بیاراست. و مردمان را به بارگاه بلند بینش و دانش راه داد. و این شبنم که نخستین گفتار کردگار است، گاهی به آب زندگانی نامیده می‌شود، چه که مردگان بیابان نادانی را زنده نماید، و هنگامی به روشنائی نخستین. و این روشنی که از آفتاب دانش هویدا گشت، چون بتابید، جنبش نخستین نمودار و آشکار شد. و این نمودارها از بخشش دانای يكتا بوده. اوست داننده و بخشنده، و اوست پاك و پاكيزه از هر گفته و شنیده ... پس دانسته شد، نخستین بخشش کردگار، گفتار است، و پاینده و پذیرنده‌ی او خرد. اوست دانای نخستین در دبستان جهان، و اوست نمودار يزدان. آنچه هويدا، از پرتو بینائی اوست، و هرچه آشکار، نمودار دانائی او. همه‌ی نام‌ها نام او، و آغاز و انجام کارها به او... رگ جهان در دست پزشك داناست. درد را می‌بیند و به دانائی درمان می‌کند. هر روز را رازی است، و هر سر را آوازی. درد امروز را درمانی، و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید، و سخن از امروز رانید. دیده می‌شود، گیتی را دردهای بیکران فراگرفته، و او را بر بستر ناکامی انداخته. مردمانی که از باده خودبینی سرمست شده اند. پزشك دانا را از او بازداشته اند. اینست که خود و همه‌ی مردمان را گرفتار نموده اند. نه درد می‌دانند، نه درمان می‌شناسند. راست را کژ انگاشته‌اند و دوست را دشمن شمرده اند ... بگو ای مردگان، دست بخشش یزدانی آب زندگانی می‌دهد، بشتابید و بنوشید. هر که امروز زنده شد، هرگز نمیرد، و هر که امروز مرد هرگز زندگی نیاید." (3) "بگو ای پسران خاك، يزدان پاك می‌فرماید، آنچه در این روز پیروز شما را از آلایش پاك نماید و به آسایش رساند، همان راه، راه من است. پاکی از آلایش، پاکی از چیزهائی است که زيان آرد، و از بزرگی مردمان بکاهد. و آن پسنديدن گفتار و کردار خود است، اگر چه نيك باشد. و آسایش هنگامی دست دهد که هر کس خود را نيك خواه همه‌ی روی زمین نماید ... نخستین گفتار دانا آنکه، ای پسران خاك، از تاریکی بیگانگی، به روشنی خورشید یگانگی روی نمائید. اینست آن چیز که مردمان جهان را بیشتر از همه‌ی چیزها بکار آید. ای دوست، درخت گفتار را خوشتر از این برگی نه، و دریای آگاهی را دلکش‌تر از این گوهر نبوده و نخواهد بود. ای پسران دانش، چشم سر را، پلك به آن نازکی، از جهان و آنچه در اوست بی‌بهره نماید. دیگر پرده‌ی آز اگر بر چشم دل فرود آید، چه خواهد نمود. بگو ای مردمان، تاریکی آز و رشك، روشنائی جان را بپوشاند، چنانکه ابر روشنائی آفتاب را. اگر کسی به گوش هوش این گفتار را بشنود، پر آزادی برآرد، و به آسانی در آسمان دانائی پرواز نماید. چون جهان را تاریکی فرا گرفت، دریای بخشش به جوش آمد، و روشنائی هويدا گشت، تا کردارها دیده شود. و این همان روشنی است که در نامه‌های آسمانی به آن مژده داده شد... ای مردمان، گفتار را کردار باید چه که راه راستی گفتار، کردار است، و آن بی‌ این تشنگان را سیراب ننمايد، و کوران را درهای بینائی نگشاید. دانای آسمانی می‌فرماید، گفتار درشت بجای شمشیر دیده می‌شود، و نرم آن بجای شير. كودكان جهان، از این به دانائی رسند و برتری جویند. زبان خرد می‌گوید، هر که دارای من نباشد دارای هیچ نه، از هر چه هست بگذرید و مرا بیابید. منم آفتاب بينش و دریای دانش پژمردگان را تازه نمایم و مردگان را زنده كنم. منم آن روشنائی که راه ديده بنمايم، و منم شاهباز دست بی‌نیاز، که پر بستگان را بگشایم، و پرواز بیاموزم. دوست یكتا می‌فرماید، راه آزادی باز شده، بشتابید، و چشمه دانائی جوشيده از او بیاشامید. بگو ای دوستان، سراپرده‌ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید. همه بار يك داريد، و برگ يك شاخسار. به راستی می‌گویم، هر آنچه از نادانی بكاهد و بر دانائی بیفزاید، او پسنديده آفریننده بوده و هست. بگو ای مردمان، در سايه داد و راستی راه روید، و در سراپرده‌ی يكتائی درآئید. بگو ای دارای چشم، گذشته آينه‌ی آينده است، ببینید و آگاه شوید، شاید پس از آگاهی دوست را بشناسید و نرنجانید. امروز بهترین میوه‌ی درخت دانائی چیزی است که مردمان را بکار آید و نگاهداری نماید.
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.