خرده جنایت های یک دانشجو

میرم بخوابم تا خواب یادم ببره چه قدر خودخواه و بیشعورم.

بعد اونجاییش بدتره که این بیچاره سکوت کرد نشست یه گوشه و ابراز سرافکندگی کرد. کاش یه دو تا فحش بهم میداد الان اینقدر حسِ ظالم بودن نداشتم .‌‌‌..

دلم سوخت براش :((( دوس دارم زنگ بزنم بهش بگم بابت این که اینقدر بیشعورم ازت عذر میخوام‌ ولی غرور مزخرفم اجازه چنین کاری نمیده🤦‍♀

خوبه که هر روز مکررا تکرار کنم که مسائل این خونه به من ربطی نداره و خودشون باید حل کنن گیر و گور ها رو.

یعنی با همه خوبم در طی روز به این بنده خدا که میرسم هاپ هاپ ...

واقعا بیشعورم که خشم فروخفته‌م رو سرِ برادرم که از همه جا بی خبر در رو باز میکنه میاد خونه خالی میکنم. بلند داد میزنم که من یک بی‌شعورم.

آقاااااا زدم بیرون و داره اتفاقات جالبی میفته :))

از صبح میخوام شجاعتم‌ رو جمع کنم برم توی روستا سر و گوشی آب بدم ببینم اینجا آدما چیکار میکنن نمیتونم. چه جوری از اون حالت تنهایی همه جا رفتن به این روز افتادم. -___-

نوحه، سوای از بعد مذهبی، بعد فرهنگی جالبی برام داره. نه از این نوحه ها که وسطش "دوعبسع دوعبسع" عزاداران رو می‌شنوی. (از همون ها که میگن شما رو در آلکالوز تنفسی قرار میدن تا وارد خلسه بشید) از این ها که وقتی نوحه‌خوان سکوت میکنه، سنگینی سکوت رو فقط صدای سینه زنی پر میکنه. عزاداری بوشهری ها بی نظیره. دوایر متحد المرکز و چرخان به دور هم. عزاداری یزدی ها هم. نخل گردانی‌شون و هم اونچه که سال های اخیر از یک نظم و ریتم زیبا دیدیم. عزاداری آذری ها. عزاداری جنوبی ها با سنج و دمام و کژنای. این ها برای من شاید روشن کننده ی هیچ خط فکر مذهبی‌ای نباشن اما به شدت از نظر فرهنگ سوگواری قابل تامل هستن.

تو راه کشیک امروز گوشش دادم و اصلا یه حال عجیبی .‌..