مرا بمن باز مده

. امشب من بايد شبت را بخير کنم يا تو؟ اصلا بيا هر دو با هم شب هم را بخير کنيم يک بوسه‌ی شيرين از من ويک لب تب‌دار از تو يک آغوش داغ از من و یک تن تشنه از تو..!! 🍃

بیا در این شب که تاب حوصله ام سر رفته با من قدم بزن! دست حوصله ام را بگیر بگذار کمی با تو عاشقی کنم ....! 🍃

به اندازه ای که لباس هایمان را در بیاوریم از آنچه می پوشیدیم، ما هرگز به برهنگی نمی رسیم، زیرا برهنگی یک پدیده روح است، و نه در آوردن لباس فرناندو پسوا

من نا‌ امید نیستم از آمدنت، شاید خسته‌ام و رنجیده خاطر اما هنوز چشم به راهم.. من تو را در لابلای برگهای درختان جنگلی دیدم، در هوایی که برگ‌ها را جابه‌جا می‌کرد. پرنده‌ای پرواز کرد، من تو را در تکان هوای بین بالهایش دیدم؛ تو گرفتنی نبودی... همراه قاصدک‌هایی که در بهار خبرهای خوب می‌پراکنند دیدمت؛ تو محبوس شدنی نیستی. تو را در اندیشه‌های سرشار انسانی حتا گرفتار در چهار دیواری زندان دیده‌ام... از لای نرده‌های کوچک فشرده در دیوار سیمانی، تو از زندان گریختی... تو را در برگ برگ کتابها، و در لابلای خطوطی که چکیده و عصاره‌ی افکار خوب رهایی بودند دیده‌ام.. تو از لابلای خطوط آمدی و سرایت کردی در هر کسی که بدنبال تو می‌گشت تو! آزادی ؛ محبوس شدنی نیستی تو را نمیتوان در بند کرد. از چشمها میتراوی، در گوشها می‌نشینی، با دستها لمس میشوی، و از لابلای دندان و زبان و تارهای صوتی فریاد میشوی؛ فریاد.... ایراندخت صابری

حالا بشر یاد گرفته چگونه در هوا مثل پرنده پرواز کند و چگونه در دریا مثل ماهی شنا کند تنها یک چیز مانده که هنوز بلد نیستیم اینکه چگونه روی زمین مثل آدم زندگی کنیم. جرج برنارد شاو

لایه       لایه تراشیده می شود سختی سنگ   رسوب ها محکومند به نرم شدن درتلاطم  جوانه زدن مرضیه بازرگانی

مرد تنها هنگامی می‌تواند رابطه‌ای پایدار با زن برقرار نماید که زن در چارچوب خیال‌پردازیِ او وارد شده باشد . اسلاوی #ژیژک، کژ نگریستن

برای امروزمون ‌ ما هیچ گاه ‏به امروز برنمی گردیم، ‏هرچه را لازم است بردارید! آلبرت هوبارد ⁩

‍ ‌ ‌ دنیای درونم را به سوی چشمان تو می گشایم که درونش یک قلب است و هزاران واژه  سرخ و آتشین که بر روی لبهای هم چشیده می شود میان من و تو مرزی نیست موهای بلندم که با سرانگشتانت چون آبشاری بر روی کمرم جاری می شود و معبدی که از خانه ی قلب من سوی قلب تو به آغوش درمی آید. ثریا شجاعی اصل