cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

کانال احادیث واقوال علماء 《 کتاب های مذهبی با فرمت PDF》 ‌‌

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
527
Obunachilar
-324 soatlar
-87 kunlar
-1130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#ادامه_سیرت_پیامبر ﷺ {85}                        غار ثور رسول خدا ﷺ شب 27 صفر سال 14 بعثت برابر با 12 یا 13 سپتامبر سال 622 میلادی خانه‌اش را به قصد غار ترک کرد. در صورتی که آغاز سال قمری را از ماه محرم بدانیم، این ماه صفر، جزو سال چهاردهم محسوب می‌شود؛ اما گر ابتدای سال را از ماه بعثت پیامبر ﷺ در نظر بگیریم، یقیناً ماه صفر جزو سال 13 بعثت خواهد بود. عموم سیره نویسان، گاه این را مبنا قرار می‌دهند و گاه آن مبنای دیگر را می‌گیرند. به همین دلیل است که بسی اوقات سیره نویسان در ترتیب حوادث اشتباه می‌کنند. لذا ما، همه جا بنا را بر این نهاده‌ایم که ماه محرم، آغاز سال است. پیامبر ﷺ به خانه دوستش ابوبکر رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُ رفت که رفیق رازدار آن حضرت ﷺ در همه حال و هر جا بود و آنگاه از درب پشت، منزل ابوبکر رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُ را ترک کردند و با عجله از مکه خارج شدند تا قبل از طلوع فجر مکه را در حالی ترک کرده باشندکه کسی متوجه خروجشان نشود. از آنجایی که پیامبر ﷺ می‌دانست قریش به زودی آن‌ها را دنبال می‌کنند، لذا راه اصلی مدینه در سمت شمال مکه را که همان ابتدا به ذهن هر کسی می‌رسید، واگذاشتند و راهی را در پیش گرفتند که کاملاً ‌مخالف آن بود؛ یعنی راه یمن را که در قسمت جنوب مکه واقع می‌شد. پیامبر ﷺ و ابوبکر رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُ تقریباً پنج میل از راه را پیمودند تا آنکه به ثور رسیدند. ثور، کوهی بلند، صعب العبور، سنگلاخ و ناهموار بود؛ لذا پای مبارک آن حضرت ﷺ زخمی شد. و نیزگفته شده که چون پیامبر ﷺ بر روی کناره پاهایش راه می‌رفت تا رد پا گم کند، لذا پاهایش زخمی شد. به همین خاطر ابوبکر رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُ او را بر پشت خود سوار کرد و به سختی، ایشان را به غار ثور در فراز کوه رسانید. #_ادامه_دارد.. گروه احادیث واقوال علماء شعبه یک https://chat.whatsapp.com/KFKp7gcN4HnBv46FKhFRH1 کانال احادیث واقوال علماء https://t.me/saranipo
Hammasini ko'rsatish...
احادیث واقوال علماء (1)

WhatsApp Group Invite

بارالها! از اینکه به ما قدرت شکر کردن نعمت هایی که به ما داده‌ای را ارزانی کرده‌ای سپاسگزاریم. خدای مهربانم! روزی ما را وسعت ببخش و برکت مال مان را افزون کن و منت بر ما گذار و به لطفت از لغزش های ما درگذر، ای روزی دهنده بی منت. خداوندا! به ما و عشیره ما امت اسلامی مردمان نازنین ایران زمین ، حُسن خلق عطا بگردان و هر آنچه که تو نمی پسندی را از ما دور بگردان ای مهربان ترین مهربانان. آمین 🤲🌹 گروه احادیث واقوال علماء شعبه یک https://chat.whatsapp.com/KFKp7gcN4HnBv46FKhFRH1 کانال احادیث واقوال علماء https://t.me/saranipo
Hammasini ko'rsatish...
احادیث واقوال علماء (1)

WhatsApp Group Invite

سوره‌ی مریم با حروف مقطعه ی ( کهیعص ) آغاز می‌شود ، که معنای بسیار زیبایی دارد ، با هم بخوانیم و تأمل کنیم : مالک بن دینار رحمه‌الله می‌گوید ، سالی از سالها ، به قصد زیارت خانه‌ی خدا به راه افتادم ، در راه مردی را دیدم که پیاده بود و هیچ توشه و آذوقه‌ای همراه نداشت . سلام کردم و گفتم ، از کجایی ؟ گفت : از نزد ِ او ، گفتم : کجا می‌خواهی بروی ؟ گفت : به خانه‌اش ، گفتم : زاد و توشه ات کو ؟ گفت : بر عهده‌ی  اوست ، گفتم : راه را نمی‌شود بدون خوراکی و نوشیدنی طی کرد چیزی همراه داری ؟ گفت : وقتی از شهرم خارج شدم ، خودم را با پنج حرف سر و سامان دادم : گفتم : کدام پنج حرف ؟ گفت : فرمایش او ( کهیعص ) گفتم : معنی کهیعص چیست ؟ گفت : ک:  یعنی کافی است ه : یعنی هادی است ی : یعنی پشتیبان است ع : یعنی عالِم است ص : یعنی صادق است و هر کس مصاحب کافی و هادی و پشتیبان و عالم و صادقی باشد ، ضایع نمی‌شود و نمی‌ترسد و نیازی به توشه و مَرکَب ندارد. مالک می‌گوید : وقتی این را شنیدم ، پیراهنم را درآوردم و به او دادم که بپوشد اما خودداری کرد و گفت : یا شیخ ، لُختی ، بهتر از پوشیدن پیراهن توست . دنیا حلالش حساب و کتاب دارد و حرامش عِقاب و توبیخ. آن مرد شب هنگام ، سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت : ای آنکه عبادت ها برایش نفعی ندارد و گناهان زیانی به او نمی‌رسانند ، از آنچه سودی برایت ندارد مرا عطا کن و ببخشای بر من آنچه را که زیانی به تو نمی‌رساند. وقتی به مکه رسیدیم و مردم مُحرم شدند و سکنیٰ گزیدند ، گفتم بیا نزد من بمان  و استراحت کن ، نگاهی کرد و رفت تا از چشمانم دور شد. در منیٰ دیدمش که می‌گریست و می‌خواند :  محبوبی که ریختن خونم راضی‌اش می‌کند خونم حلالش باد ، در حرم و غیرِ آن ، والله اگر روحم بداند که عاشق چه کسی شده است ، در مقابلش بر سَر می‌ایستاد نه بر قدمهایش. این قوم با جسم و جوارحشان مشغول طواف خانه اند ، اگر امر او را  با دل طواف می‌کردند از حرم بی‌نیازشان می‌کرد ، مردم حج می‌کنند و من هم حج می‌کنم ، آنان  حیوانات را  قربانی می‌کنند و من روح و خونم را هدیه می‌دهم سپس گفت : پروردگارا مردم قربانی کردند و با هدیه ها و قربانی هایشان به تو تقرب جستند و من جز خودم چیزی برای نزدیکی به تو ندارم . آن را از من بپذیر ، رو به آسمان کرد و نعره‌ای برآورد و بر زمین افتاد. رحمت خدا بر او باد. کاف کافی آمد از بهر عباد صدق وعده کهیعص .... https://chat.whatsapp.com/KFKp7gcN4HnBv46FKhFRH1
Hammasini ko'rsatish...
احادیث واقوال علماء (1)

WhatsApp Group Invite

داستان واقعی کافه عشق ✍🏻: فاطمه سون ارا و ن.ی قسمت صد و نه کاکا غفور از خانه بیرون آمد و گفت لطفاً از اینجا بروید بخاطر این کار شما خانم جان بالای من قهر میشود اشک از چشمانی خاله سمیرا پایین چکید و با گریه از نزدیک دروازه ای آنها دور شد و گوشه ای ایستاده شد چند دقیقه بعد دروازه ای گراچ باز شد و موتری که مادر زحل سوار بر آن بود از حویلی بیرون آمد خاله سمیرا خواست به سوی موتر برود ولی موتر با سرعت از مقابل او گذشت خاله سمیرا چند لحظه به حویلی آنها دید بعد با قدم های خسته به سوی خانه برگشت او میدانست خانواده ای زحل هیچوقت به این پیوند راضی نمیشوند ولی بخاطر قلب پسرش این همه خودش را اذیت میکرد وقتی به خانه برگشت حمیرا با دیدن حال زار مادرش با نگرانی گفت اگر خیلی اذیت میشوی دیگر آنجا نرو من آنجا میروم با مادر زحل حرف میزنم خاله سمیرا با ناراحتی لب زد هر کسی برود مطمین هستم زحل را به تیمور نمی دهند ولی چی کار کنم نمیتوانم دست روی هم گذاشته بنشینم و شکستن قلب پسرم را نگاه کنم فردا کوشش میکنم هر طوری شده با مادر زحل حرف بزنم تو فقط دعا کن او به حرفهایم گوش دهد سمیع به سوی تیمور رفت و گفت لالا چی شده؟ خاله جانم برایت زنگ نزد؟ تیمور آهی کشید و جواب داد چند لحظه قبل همرایش حرف زدم با مادر زحل حرف زده است ولی هنوز هم آنها جواب مثبت نداده اند سمیه دستش را روی شانه ای تیمور گذاشت و گفت نگران نباش الله مهربان است ان شاءالله قبول میکنند تیمور با ناراحتی گفت خیلی میترسم اگر خداناخواسته حرفی بزنند که مادرم ناراحت شود آنوقت چی خواهم کرد؟ نه از زحل میتوانم بگذرم نه هم میتوانم مادرم را ناراحت ببینم کاکا انور که فالگوش حرفهای او و سمیع ایستاده بود گفت نترس پسرم توکل به الله کن ان شاءالله این مسله ختم به خیر شود حالا هم اینقدر نگران نباش بلند شو نمازت را ادا کن و برای خودت و زحل دخترم دعا کن تیمور چشم گفت و از جایش بلند شده به سوی دستشویی رفت سمیع به کاکا انور دید و گفت روزی که پدر زحل خواهر اینجا آمد با دیدن موترهایش دهنم باز مانده بود با آن همه ثروت چرا باید او دختر به تیمور بدهد من که خیلی نگران هستم کاکا انور دستش را روی شانه ای سمیع گذاشت و گفت نزد الله هیچ چیز سختی ندارد اگر خیر این دو جوان با هم باشد هیچ کس مانع رسیدن این دو به یکدیگر شده نمیتواند ادامه  دارد
Hammasini ko'rsatish...
داستان واقعی کافه عشق ✍🏻: فاطمه سون ارا و ن.ی قسمت صد و ده فردا صبح خاله سمیرا دوباره به سوی خانه ای زحل رفت وقتی به آنجا رسید متوجه شد دروازه ای حویلی آنها نیمه باز است نزدیک دروازه رفت و از میان آن به داخل سرک کشید کسی را در حویلی ندید با عجله داخل حویلی شد و به سوی خانه رفت آهسته با انگشت به دروازه ای دهلیز زد و داخل دهلیز رفت به اطراف دید کسی داخل دهلیز نبود با خودش گفت ان شاءالله خیریت باشد دروازه باز بود و اینجا هم کسی نیست در همین هنگام مادر زحل از اطاقش بیرون شد و خواست داخل آشپزخانه برود که‌ چشمش به خاله سمیرا افتاد و پرسید تو را کی داخل اجازه داده است؟ خاله سمیرا با التماس گفت لطفاً یکبار به حرفهایم گوش کنید مادر زحل بدون‌ توجه به او خواست به حویلی برود که خاله سمیرا ادامه داد فقط ده دقیقه حرفهایم را بشنوید آنوقت اگر خواستید دیگر اینجا نمیایم مادر زحل با شنیدن این حرف خاله سمیرا در جایش ایستاده شد نیم نگاهی به او انداخت چند لحظه در فکر فرو رفت بعد به سوی مهمانخانه رفت و گفت دنبال من بیا خاله سمیرا با خوشی دنبال او داخل مهمانخانه شد روی مُبل نشستند مادر زحل گفت بفرما زمان ات شروع شد هر چی میخواهی بگویی زودتر بگو خاله سمیرا گفت خانم جان من تنها یک پسر و یک دختر دارم اولادهایم خیلی کوچک بودند که پدر شان را از دست دادم آنها را با خون دل بزرگ ساخته ام حالا هم اگر اینقدر تلاش دارم بخاطر این است که نمیتوانم پسرم را غمگین ببینم درست است میدانم فعلاً ما خیلی با هم فرق داریم ولی به من باور کنید بزودی پسرم داکتر میشود آنوقت دیگر ما فقیر نمیباشیم و شما هم با افتخار میتوانید بگویید داماد تان داکتر است مادر زحل پوزخندی زد و گفت بزک بزک نمیر که جو لغمان میرسد بعد به صورت خاله سمیرا دیده ادامه داد ببینید من هم دوست ندارم با شما اینگونه بدرفتاری کنم ولی شوهر من اگر خبر شود شما اینجا به خواستگاری دخترش میایید مطمین باشید بدتر از من واکنش نشان خواهد داد من هم یک مادر هستم میدانم شما هر کاری میکنید بخاطر پسر تان میکنید ولی من از شما یک سوال دارم اینکه قلب پسر تان بشکند بهتر است یا خداناخواسته جان پسر تان گرفته شود؟ خاله سمیرا با شنیدن این حرف به خودش لرزید و ترسیده پرسید منظور تان چیست؟ ادامه  دارد
Hammasini ko'rsatish...
داستان واقعی کافه عشق ✍🏻: فاطمه سون ارا و ن.ی قسمت صد و هشت تیمور سرش را پایین انداخت مادرش با ناراحتی گفت بخاطر اینکه زحل را از دست ندهی آینده ای خواهرت را خراب میکنی؟ وقتی مردم بفهمند تو یک دختر را فرار دادی کی با خواهرت ازدواج خواهد کرد؟ وقتی عزت و آبروی خانواده ای زحل با فرار کردن او از خانه از بین‌ برود فکر میکنی تو خوشبخت خواهی شد؟ من شیر حرام برای تو نداده ام که این فکر در سرت خورده است این را مطمین باش تیمور اگر خبر شوم تو دوباره به فرار فکر کردی هیچگاه ترا نمیبخشم دست حمیرا را گرفته برای همیشه خودم را از نزدت گم خواهم کرد تیمور حرفی نزد مادرش گفت حالا به خاک پدرت قسم بخور که فرار نمی کنی تیمور چشمانش را محکم روی هم بست و گفت درست مادر جان به خاک پدرم قسم که دیگر به فرار فکر نمیکنم مرا ببخش که این حرف را زدم فکرم درگیر است نمیدانم چی کنم میترسم او را از دست ندهم مادرش با مهربانی گفت نترس من صد بار دیگر هم لازم شود به خواستگاری میایم برایم مهم نیست مادر زحل چی واکنشی نشان میدهد برای من خوشی تو بالاتر از همه چیز است حالا بیا به خانه برگردیم فردا دوباره به اینجا میایم و نیاز نیست دیگر تو با من بیایی و اینجا پشت دروازه منتظر باشی فردا تو به پوهنتون برو من تنهایی اینجا میایم تیمور چشم گفت و به سوی خانه حرکت کردند فردا صبح مادر تیمور بعد از اینکه تیمور را به پوهنتون فرستاد آماده شد و به سوی خانه ای زحل حرکت کرد وقتی به آنجا رسید چند بار آیت الکرسی شریف را زیر لب خواند بعد زنگ دروازه را فشار داد بعد از چند دقیقه کاکا غفور دروازه را باز کرد خاله سمیرا گفت سلام غفور برادر خانم جان است؟ کاکا غفور خجالت زده گفت خواهر جان خانم جان گفتند دیگر شما را داخل خانه اجازه ندهم لطفاً از اینجا بروید خاله سمیرا با ناراحتی گفت فقط چند دقیقه همرای شان کار دارم وعده میدهم زود بیرون میایم صدای مادر زحل را شنید که کاکا غفور را صدا زد کاکا غفور به خاله سمیرا گفت لطفاً خواهرجان از اینجا برو بعد با عجله داخل خانه شد صدای مادر زحل به گوش خاله سمیرا رسید که گفت دروازه را باز کن صدای روشن شدن موتر بلند شد خاله سمیرا صدایش را بالا برد و گفت سلام خانم جان میخواهم همرایت حرف بزنم مادر زحل کاکا غفور را مخاطب قرار داده گفت این زن دوباره اینجا چی کار میکند نگفتم اجازه نده اطراف خانه ام بیاید؟ کاکا غفور گفت من برای شان گفتم ولی نرفتند خاله سمیرا با التماس از پشت دروازه گفت فقط پنج دقیقه از شما وقت میخواهم لطفاً برایم اجازه بدهید داخل بیایم. ادامه  دارد
Hammasini ko'rsatish...
امت اسلامی امتی است که هرگز نمی‌میرد!* امت اسلامی شرایط سخت تری از امروز را پشت سر گذاشته است . حمله مغولان به جهان اسلام و مواضع برخی از حاکمان را بخوانید که آنها را بدتر از امروز  می‌بینید. ماجرای سقوط سمرقند پس از بخارا به دست مغولان و اینکه ارتش اسلامی چه موقعیتی در آن زمان  داشت را بخوانید و ببینید چندصد هزار مسلمان به قتل رسیدند ! و سلطان محمد خوارزمشاه چه کرد؟ مغولان با کشتار یک میلیون مسلمان بغداد را فتح کردند ، اما سرگذشت آنان چه شد؟! سپس خود اسلام آوردند و جزو امت اسلام شدند. تاریخ آندلس را بخوانید، حاوی درس و عبرت  است. که هزاران مسلمان کشته شدند و بدست دادگاه های تاریک تفتیش عقاید شکنجه و سوزانده شدند و هزاران نفر مجبور به مهاجرت از آندلس شدند ! جنگ های صلیبی را بخوانید که وقتی صلیبی ها بیت المقدس را با کشتار فتح کردند سربازان تا زانو در خون مسلمانان فرو می‌رفتند!!  ولی بلاخره بد از سالها دوباره پیروزی از آن امت اسلام و صلاح الدین ایوبی شد . یا چه کسی باور میکند که 70 قاضی فتوای قتل امام «احمد بن حنبل» را صادر کرده اند؟ آنها چه کسانی بودند؟ نام آن ها چیست ؟تاریخ آنها را فراموش کرد، اما نام امام ابن حنبل تا کنون زنده ماند! یا تاریخ مبارزه با استعمار ایتالیا توسط عمر مختار را بخوانید که همین برخی حکام و مفتی ها پایه ی چوبه ی دار اعدامش بودند استعمار خیمه های خود را بر اکثر کشورهای مسلمان گسترانده و سعی در انحراف آنها از دین و دفع آنها دارد. تسلط غرب و همدستی آنها بر مسلمانان امروز، چیز جدیدی نیست. زمانی که کل ارتش اروپای مسیحی جمع شد و با مسلمانان ترک عثمانی در نیکوپولیس جمع آمدند ، شکست فجیعی خوردند، که برای همیشه آویزه ی گوششان شد. در نهایت این شکست ها و پیروزی ها بخشی از مبارزه و سنت قوانین الهی است.ما فقط کاری را که به ما محول شده انجام می دهیم، شاد باشید و ناامید نشوید دورانی را گذراندیم که فقط سالمندان امروز به مساجد می روند.  جوانان خیلی ها از مفاهیم دین گریزان شده اند و قرائت صحیحی از دین ندارد. و باید از نظر عقیده جوانان تقویت شوند. زیرا وقتی عقیده صحیح باشه و تقویت شه مفاهیم اسلامی دوباره زنده می‌شود و خیلی از مسائل حل می‌شوند. زیرا آنوقت دشمنان هر چه با ما بکنند، به دین و ایمان ما آسیبی نمی‌رسد. به طور مثال صلاح الدین ایوبی وقتی شب به خیمه های سربازان سر می‌زد همگی در حال نماز و تهجد و قرائت قرآن بودند . یا زمانی که سلطان محمد فاتح در صدد فتح قسطنطنیه بود سربازان همگی در حال دعا و توبه و تضرع بودند . امت پیروز یک سرباز قوی با ذهن و ایمان قوی میخواد. زیرا در جهان هیچ قدرتی بالاتر از نیروی ایمان و معنوی نیست . بله، همانطور که قبلاً تجربه کرده بودیم، از ضعف رنج می بریم، اما به امید خدا به زودی فرصت داریم برگردیم به اصل خویش. ( إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ) ( وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ الناس لا يعلمون) آری ما امت اسلامی نشان داده ایم وقتی به اسلام چنگ زدیم و با خون خود پرچم این دین را زنده نگه داشتیم در عزت و سربلندی بودیم و کفار هیچ برتری بر ما نتوانسته اند بدست بیاورند. گروه احادیث واقوال علماء شعبه یک https://chat.whatsapp.com/KFKp7gcN4HnBv46FKhFRH1 کانال احادیث واقوال علماء https://t.me/saranipo
Hammasini ko'rsatish...
احادیث واقوال علماء (1)

WhatsApp Group Invite

🌴🕋🕌 امت اسلامی امتی است که هرگز نمی‌میرد!* امت اسلامی شرایط سخت تری از امروز را پشت سر گذاشته است . حمله مغولان به جهان اسلام و مواضع برخی از حاکمان را بخوانید که آنها را بدتر از امروز  می‌بینید. ماجرای سقوط سمرقند پس از بخارا به دست مغولان و اینکه ارتش اسلامی چه موقعیتی در آن زمان  داشت را بخوانید و ببینید چندصد هزار مسلمان به قتل رسیدند ! و سلطان محمد خوارزمشاه چه کرد؟ مغولان با کشتار یک میلیون مسلمان بغداد را فتح کردند ، اما سرگذشت آنان چه شد؟! سپس خود اسلام آوردند و جزو امت اسلام شدند. تاریخ آندلس را بخوانید، حاوی درس و عبرت  است. که هزاران مسلمان کشته شدند و بدست دادگاه های تاریک تفتیش عقاید شکنجه و سوزانده شدند و هزاران نفر مجبور به مهاجرت از آندلس شدند ! جنگ های صلیبی را بخوانید که وقتی صلیبی ها بیت المقدس را با کشتار فتح کردند سربازان تا زانو در خون مسلمانان فرو می‌رفتند!!  ولی بلاخره بد از سالها دوباره پیروزی از آن امت اسلام و صلاح الدین ایوبی شد . یا چه کسی باور میکند که 70 قاضی فتوای قتل امام «احمد بن حنبل» را صادر کرده اند؟ آنها چه کسانی بودند؟ نام آن ها چیست ؟تاریخ آنها را فراموش کرد، اما نام امام ابن حنبل تا کنون زنده ماند! یا تاریخ مبارزه با استعمار ایتالیا توسط عمر مختار را بخوانید که همین برخی حکام و مفتی ها پایه ی چوبه ی دار اعدامش بودند استعمار خیمه های خود را بر اکثر کشورهای مسلمان گسترانده و سعی در انحراف آنها از دین و دفع آنها دارد. تسلط غرب و همدستی آنها بر مسلمانان امروز، چیز جدیدی نیست. زمانی که کل ارتش اروپای مسیحی جمع شد و با مسلمانان ترک عثمانی در نیکوپولیس جمع آمدند ، شکست فجیعی خوردند، که برای همیشه آویزه ی گوششان شد. در نهایت این شکست ها و پیروزی ها بخشی از مبارزه و سنت قوانین الهی است.ما فقط کاری را که به ما محول شده انجام می دهیم، شاد باشید و ناامید نشوید دورانی را گذراندیم که فقط سالمندان امروز به مساجد می روند.  جوانان خیلی ها از مفاهیم دین گریزان شده اند و قرائت صحیحی از دین ندارد. و باید از نظر عقیده جوانان تقویت شوند. زیرا وقتی عقیده صحیح باشه و تقویت شه مفاهیم اسلامی دوباره زنده می‌شود و خیلی از مسائل حل می‌شوند. زیرا آنوقت دشمنان هر چه با ما بکنند، به دین و ایمان ما آسیبی نمی‌رسد. به طور مثال صلاح الدین ایوبی وقتی شب به خیمه های سربازان سر می‌زد همگی در حال نماز و تهجد و قرائت قرآن بودند . یا زمانی که سلطان محمد فاتح در صدد فتح قسطنطنیه بود سربازان همگی در حال دعا و توبه و تضرع بودند . امت پیروز یک سرباز قوی با ذهن و ایمان قوی میخواد. زیرا در جهان هیچ قدرتی بالاتر از نیروی ایمان و معنوی نیست . بله، همانطور که قبلاً تجربه کرده بودیم، از ضعف رنج می بریم، اما به امید خدا به زودی فرصت داریم برگردیم به اصل خویش. ( إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ) ( وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ الناس لا يعلمون) آری ما امت اسلامی نشان داده ایم وقتی به اسلام چنگ زدیم و با خون خود پرچم این دین را زنده نگه داشتیم در عزت و سربلندی بودیم و کفار هیچ برتری بر ما نتوانسته اند بدست بیاورند.
Hammasini ko'rsatish...
0⃣0⃣1⃣زندگانی پیامبر اسلامﷺ ﴿۱۰۰﴾ تأسیس مسجد نبوی و احداث منازل: رسول اکرم ﷺ دو کودکی را که صاحب خرمنگاه بودند، پیش خود خواند و از آنها خواست که زمین خود را بفروشند تا در آن زمین مسجدی بنا کند ۔ آن دو پسر عرض کردند: یا رسول اللّٰه ﷺ ما این زمین را به شما اهداء می‌کنیم ۔ امّا آن‌حضرت ﷺ قبول نکردند و بالاخره آن را خریده و مسجد را ساختند(¹) رسول اکرم ﷺ شخصاً در ساختن مسجد، کار می‌کرد و خشت بر می‌داشت و مسلمانان نیز از وی پیروی می‌نمودند ۔ در اثنای کار، پیامبر بزرگوار ﷺ چنین می‌گفت: «الــلَّـهُـمَّ إِنَّ الْأَجْــرَ أَجْــرُ الْآخِــرَةِ فَــارْحَـمِ  الْأَنْـصَـارَ وَالْـمُـهَاجِـرَهْ»(²) «ای خدا، اجر واقعی، أجر آخرت است، پس بر أنصار و مهاجرین مهربانی کن» مسلمانان بسیار شاد و خوشحال بودند ۔ شعر می‌سرودند و پروردگارشان را سپاس می‌گفتند ۔ حضرت رسول اکرم ﷺ در خانه «أبوأیوب» هفده ماه اقامت گزید(³) تا این که مسجد و خانه‌اش ساخته شد، سپس به خانه خود نقل مکان فرمود ۔ مهاجرین همچنان از «مکه» هجرت نموده و به رسول اکرم ﷺ می‌پیوستند ۔ سر انجام در «مکه» هیچ مسلمانی باقی نماند، بجز کسی که مبتلای فتنه یا محبوس کفار بود و در «مدینه» خانه‌ای از خانه‌های أنصار باقی نماند، مگر این که افراد آن مسلمان شدند(⁴) منابع: (¹) - خرجه البخاري في: كِتَابُ مَنَاقِبِ الأَنْصَارِ؛ بَابُ مَقْدَمِ النَّبِيِّ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابِهِ إلَى الْمَدِينَةِ، برقم: (٣٩٣٢)، ومسلم في: كِتَابُ الْمَسَاجِدِ وَمَوَاضِعِ الصَّلَاةِ؛ بَابُ ابْتِنَاءِ مَسْجِدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، برقم: (۵۲۴)، وأبو داود في: كِتَاب الصَّلَاةِ؛ بَابٌ فِي بِنَاءِ الْمَسَاجِدِ، برقم: (۴۵۴) من حديث أنس بن مالك رضي اللّٰه عنه (²) - ابن كثير، ج: ٢ ص: ۲۵۱ وقد سبق تخريجه في صفحة: (٢٧٩) حاشية (۴) من حديث أنس بن مالك وأبي بكر رضي اللّٰه عنهما (³) - ابن كثير: ج ٢، ص ٢٧٩، وهو في رواية الواقدي عند أبي سعد، وجزم به ابن حجر في الفتح، وقال ابن إسحاق: أقام رسول الله صلى الله عليه وسلم بالمدينة إذ قدمها شهر ربيع الأول إلى صفر من السنة الداخلة، حتى بني له فيها مسجده ومساكنه، وحينئذ تكون إقامته صلى الله عليه وسلم عند أبي أيوب أكثر من عشرة أشهر (⁴) - سيرة ابن هشام https://t.me/saranipo
Hammasini ko'rsatish...
9⃣9⃣زندگانی پیامبر اسلامﷺ ﴿۹۹﴾ مسجد قبا و نخستین نماز جمعه در مدینه: رسول اکرم ﷺ چهار روز در «قبا» اقامت گزید و آنجا مسجدی بنا نهاد، سپس صبح روز جمعه از آنجا حرکت کرد و هنگام نماز به محله «بنی سالم بن عوف» رسید و نماز جمعه را در مسجد آنها اقامه فرمود ۔ این اولین نماز جمعه‌ای بود که آن‌حضرت ﷺ در «مدینه» بجا آورد(¹) در خانه أبوایوب أنصاری: رسول اکرم ﷺ به سوی «مدینه» حرکت کردند ۔ مردم، گروه گروه در راه، با وی ملاقات کرده و از حضرت می‌خواستند که نزد آنها اقامت گزیند ۔ می‌گفتند: یا رسول اللّٰهﷺ! شما نزد ما بمانید، ما با تمام امکانات و وسایل خود در خدمت شما هستیم و مهار شتر را می‌گرفتند ۔ آن‌حضرت ﷺ می‌فرمود: «خَلُّوْا سَبِيلَهَا، فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ» راه شتر را باز بگذارید چرا که او–از جانب خداوند– مأمور است»‌ ۔ این ماجرا، چندین بار اتفاق افتاد ۔ وقتی رسول اکرم ﷺ از محدوده منطقه «بنی نجار» گذشتند، دختران کوچک درحالی که دفّ می‌زدند این شعر را می‌خواندند: «نَـحْـنُ جَـوَارٍ مِــنْ بَـنِـي الـنَّـجَّـارِ يَــا حَــبَّـــذَا مُــحَـمَّـدٌ مِــنْ جَــارِ» «ما دختران بنی نجار هستیم، چه خوشبختیم که همسایه ما حضرت محمد است» وقتی حضرت به خانه «بنی مالک بن نجار» رسیدند، شتر در جایی که امروز دروازه مسجد نبوی است به زمین نشست(²)این جا خرمنگاه خرما بود که به دو کودک یتیم از «بنی نجار» تعلق داشت و «بنی نجار» فامیل مادری رسول اکرم ﷺ بودند‌ ۔ رسول اکرم ﷺ از شتر فرود آمدند، فوراً «ابوایوب» (خالد بن زید النجاری الخزرجی) وسایل آن‌حضرت ﷺ را برداشته، به خانه خود بردند و رسول اکرم ﷺ میهمان او شدند ۔ «أبو ایوب» در ضیافت و گرامیداشت آن‌حضرت ﷺ بسیار کوشیدند ۔ منزل «أبو ایوب» دو طبقه داشت ۔ حضرت نخست در طبقه پایین اقامت گزیدند، امّا «ابوایوب» دوست نداشت که خودش در طبقه بالا باشد و رسول اکرم ﷺ در طبقه پایین ۔ لذا از رسول اکرم ﷺ درخواست کرد که ایشان در طبقه بالا و «ابو ایوب» با خانواده اش در طبقه پایین اقامت نماید ۔ امّا رسول اکرم ﷺ فرمود: ای ابوایوب! برای ما و همراهان ما و کسانی که به دیدن ما می‌آیند راحت‌تر است در طبقه پایین باشیم ۔ «أبوأیوب أنصاری» از طبقه ثروتمندان نبود، امّا از اقامت رسول اللّٰه ﷺ در خانه‌اش بسیار شادمان و خرسند بوده، نسبت به این عنایت بزرگی که پروردگار شامل حال وی کرده بود، او را سپاس می‌گفت و راضی بود ۔ محبت، عاطفه‌ای است که خودش به انسان چنان روش‌های بهتر خدمت را می‌آموزد که هیچ چیز دیگری این کار را نمی‌کند ۔ «أبوأیوب» می‌گوید: «ما برای رسول اکرم ﷺ غذای شب درست کرده می‌فرستادیم ۔ وقتی باقیمانده غذا پیش ما بر می‌گشت، من و همسرم «ام ایوب» کوشش می‌کردیم جای دست آن‌حضرت ﷺ را پیدا کرده، از آنجا بخوریم، تا برکت حاصل نماییم ۔ روزی کوزه آبی شکست ما ترسیدیم مبادا آب، به قسمت پایین بریزد ۔ فوراً من و «ام ایوب» چادری را که بجای لحاف ما بود و چیز دیگری نداشتیم، گرفته، آب را خشک کردیم تا قطرات آن به پایین چکه نکند ۔ و موجب ناراحتی رسول اللّٰه ﷺ نگردد۔(³) ۔ منابع: (¹) - سيرة ابن هشام، ج: ١ ص: ۴۹۴ [وأخرجه الطبراني، وقال الهيثمي في المجمع (۶۲/۶-۶۳): رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ، وَرِجَالُهُ ثِقَاتٌ (²) - ابن كثير، ج: ٢، ص: ۲۷۴ [وأخرجه ابن ماجه في: أَبْوَابُ النِّكَاحِ؛ بَابُ الْغِنَاءِ وَالدَّفِّ، برقم: (١٨٩٩)، والطبراني في الصغير: (۶۵/۱) برقم: (٧٨)، وأبو يعلى في مسنده (۱۳۴/۶) برقم: (۳۴۰۹) من حديث أنس رضي الله عنه، والهيثمي في «مجمع الزوائد و منبع الفوائد» بَابُ مَا جَاءَ فِي فَضْلِ الْأَنْصَارِ، (۴۲/۱۰) برقم: (۱۶۵۴۱) (³) - رواه ابن إسحاق بسنده عن أبي أيوب (ابن كثير، ج: ٢ ص: ٢٢٧) [وأخرجه مسلم في: كِتَابُ الْأَشْرِبَةِ؛ بَابُ إِبَاحَةِ أَكْلِ الثُّومِ...، برقم: (٢٠٥٣) ، والترمذي في: أَبْوَابُ الْأَطْعِمَةِ؛ بَابُ مَا جَاءَ فِي كَرَاهِيَةِ أَكْلِ الثُّومِ وَالبَصَلِ، برقم: (١٨٠٧)، وأحمد في مسنده: (۹۴/۵-۹۵)، والبيهقي في «الدلائل»: (۵۰۹/۱۰-۵۱۰)، من حديث أبي أيوب الأنصاري رضي اللّٰه عنه ۔ گروه احادیث واقوال علماء شعبه یک https://chat.whatsapp.com/KFKp7gcN4HnBv46FKhFRH1 کانال احادیث واقوال علماء https://t.me/saranipo
Hammasini ko'rsatish...
احادیث واقوال علماء (1)

WhatsApp Group Invite