cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

کانال رسمی علیرضا ثابتی

کانال فرهنگی، هنری، اجتماعی "علیرضا ثابتی" محقق و مدرس علوم ذهنی مربی موفقیت فردی دانش آموخته روانکاوی عضو اتحادیه هیپنوتیزم آمریکا مدیریت پروژه (MBA) از سوئد فعالیت کانال: علوم ذهنی رشد فردی آسیب های اجتماعی و ... ارتباط با ادمین : @Eli_sa_admin

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
257
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Photo unavailableShow in Telegram
The END 👍🌹
Hammasini ko'rsatish...
سلام و درود این کانال در سال آينده یعنی ۱۴۰۲ حذف خواهد شد. بنابراین اگر تمایل دارید به مدت یکسال کنار هم باشیم به خانم سلیمانی پیام ارسال بفرمایید. مباحث آموزشی شامل: تقویت مغز رویابینی آگاهانه خروج یا احساس خروج روح از بدن دگر هیپنوتیزم فوق سریع خود هیپنوتیزم سریع تله کینزی خودکاوی و خودشناسی با مکتب یونگ ارتباط با خودبرتر بیداری استاد درون تفکر سالم علم اعداد و... @Eli_s_admin ادمین ثبت‌نام دوره‌های آموزشی کاملا رایگان می‌باشد. 🔹 علیرضا ثابتی محقق و مدرس علوم ذهنی عضو اتحادیه هیپنوتیزم آمریکا 🆔 Channel: @AlirezaOfficialChannel 👈
Hammasini ko'rsatish...
🔴 بزرگ ترین اشتباه زنان و مردان در تجربه ای به اسم عشق... اگر بخشی از شما نیاز به تجربه لطافت، ظرافت و طبیعت دارد، نباید ساده لوحانه فکر کنید یک زن باید این احساس را برایتان برآورده کند. اگر می خواهید با زنی ارتباط داشته باشید، باید به عنوان یک زن با او ارتباط برقرار کنید، نه عنوان کسی که قرار است تصورات و ایده آل های شما از زن را برآورده کند. عکس این موضوع برای زنان هم درست است. توقع نداشته باشید آدمی بی عیب و نقص پیدا کنید و سال های سال با او بی عیب و با خوشی زندگی کنید، در این صورت حتماً ناامید می شوید. یکی از جنبه های عاشق شدن، فرافکنی ویژگی ها و وضعیت درونی شما به یک انسان دیگر است که در نهایت فرو می پاشد، چرا که هیچ انسانی نمی تواند این انرژی فرافکن شده را حمل کند. وقتی فرافکنی شما پاسخ نمی گیرد، اولین احساسی که با آن دست به یقه خواهید شد، احساس سرخوردگی است، وضعیتی متعالی اما ناشاد، اما افراد بارها و بارها این وضعیت را امتحان می کنند و سعی می کنند کسی را پیدا کنند که این توقع را برآورده کند. اگر می خواهید در عشق دوام بیاورید، باید نسبت به سطوح عشق آگاه باشید و از دیگری نخواهید توقعات شما را پوشش دهد و منجی شما باشد. بدتر از فرافکنی کردن، این وضعیت است که قبول کنید نقشی که به شما می دهند را بازی کنید و نقاب آن را بر چهره بزنید.
Hammasini ko'rsatish...
🔴 چرا در مسیر رسیدن به اهدافمان شکست می‌خوریم؟! ما در برابر کارها شکست نمیخوریم، ما در برابر طرز تلقی های خود شکست می خوریم. ذهن انسان یک مکانیسم "هدف جو" دارد. و وقتی ما به آن یک هدف می دهیم، تمام قوای خود را از درون و بیرون جمع می کند تا به آن هدف برسد. پس از هدف گذاری قطع نظر از رسیدن به آن هدف یا شکست در رسیدن به آن هدف، باید تمام پروسه را ارزیابی کرد و علت های موفقیت یا شکست را به دست آورد. هدف یعنی خواسته ای که آدم با تمام وجود خودش را به آن متعهد می داند و در جهت تحقق آن گام برمی دارد در غیر اینصورت هوس است. آدم های هدفمند حتی به لحاظ فیزیولوژیک هم از آدم های بی هدف سالم‌تر هستند و در برخورد با آدمهای دیگر خوشروتر هستند. در هدف گذاری باید از ابهام و کلی گویی بپرهیزیم و بسیار دقیق بگوییم چه می خواهیم و چگونه می خواهیم به آن برسیم. در هدف گذاری باید ابتدا و انتها را در نظر بگیریم و به صورت ذهنی از انتها آغاز کنیم. 50درصد تحقق آمال و آرزوها به مهارت های ما در ترسیم طرح و برنامه جامع زندگی بستگی دارد. اگر تا الان به آنچه می‌خواستید برسید نرسیده اید به ناتوانی خود نسبت ندهید به عدم مهارت های خود نسبت به دهید. 🔹 علیرضا ثابتی محقق و مدرس علوم ذهنی عضو اتحادیه هیپنوتیزم آمریکا 🆔 Channel: @AlirezaOfficialChannel 👈
Hammasini ko'rsatish...
🔴 چطور بفهمیم مهربانیم یا باج عاطفی می‌دهیم؟! وقتی با کسی به مشکل جدی میخوری، به جای گفتگو در مورد اون موضوع و مطالبه‌ی حقت، فقط سکوت میکنی! یعنی داری باج عاطفی میدی وقتی اجازه میدی آدمها بدون قبول اشتباهاتشون و یا اینکه تغییر کنند دوباره به رابطه با تو برگردند! یعنی داری باج عاطفی میدی! وقتی کسی بهت بی احترامی می‌کنه جدیتی از خودت نشون نمیدی و ماسک بزرگواری به صورتت میزنی! یعنی داری باج عاطفی میدی! وقتی کارهایی که دیگران می‌تونن برای خودشون انجام بدن رو تو براشون انجام میدی، یعنی داری باج عاطفی میدی! وقتی همیشه این تویی که با شرایط دیگران و خواسته های دیگران سازش میکنی، یعنی داری باج عاطفی میدی! سوال: چرا باج عاطفی میدیم؟! چون مارو بپذيرند و دوستمون داشته باشند و مبادا طردمون کنند! سوال: چرا این الگوی رفتاری رو انجام میدیم؟ ریشه اش کجاست؟! دلیل این رفتارها میتونه ریشه عمیقی در دوران کودکی داشته باشه. وقتی همیشه محبت مشروط دریافت کردی. یعنی همیشه باید کاری میکردی تا دوست داشته بشی. وقتی ترس از تنهایی داری وقتی سبک دلبستگی اضطرابی داری وقتی دچار طرحواره نقص و شرم هستی وقتی عزت نفس‌ آسیب دیده‌ای داری و دلایل متعدد دیگه که میتونه برای هر فردی متناسب با زندگی اش منحصربه فرد باشه! 🔹 علیرضا ثابتی محقق و مدرس علوم ذهنی عضو اتحادیه هیپنوتیزم آمریکا 🆔 Channel: @AlirezaOfficialChannel 👈
Hammasini ko'rsatish...
Repost from نيچه كاوي
@nichekavi 📜 نیچه‌اي که نیچه نیست! (۴) ✍🏻 نیچه‌یِ یالوم، نیچه‌اي سست و وانهاده و مِهرطلب و نیازمندِ نوازش است که اگرچه یالوم زور می‌زند او را سخت و مغرور بنمایانَد، امّا غروري یالومی به او می‌دهد و نمی‌تواند غرورِ خاصِّ نیچه را به تصویر بکِشد، چرا که اگر بزرگ‌منشی و بلندپروازیِ نیچه را می‌شناخت، اصلاً چنین کتابِ ساده‌انگارانه‌اي درباره‌اش نمی‌نوشت. نیچه‌یِ یالوم در بندِ خویش است. او در عمل به مشکلاتِ خودش چسبیده است و به حرف در قالبِ زرتشتي ظاهر می‌شود که از این منِ امروزین برگذشته بود و به دورترین آینده نظر داشت. فلسفه‌بافی‌هایِ او به ورّاجی‌هایِ یک بازنده می‌مانَد که می‌خواهد خود را با گُنده‌گویی، تسلّا بدهد. ❗️نیچه‌یِ یالوم خیلي «شخصی» است، تنها صفتي که نیچه هرگز نداشت! تمامِ فلسفه‌یِ نیچه فقط می‌خواهد به انسان بگوید: شخصی نباش! و تمامِ زندگیِ نیچه، فدایِ فضیلتِ ایثارگرِ او شد: «می‌شود مردم اين را از من باور کنند؟ باری، آرزو دارم که اين را از من باور کنند که من هميشه کم‌تر در انديشه‌یِ خود بوده‌ام و درباره‌یِ خود انديشيده‌ام ، آن هم گاهي که ناگزير بوده‌ام، آن هم بی‌هيچ دل‌بستگی “به موضوع”. با گرايشي به جدا شدن از “خود”، و هميشه بدونِ باوري به نتيجه.» نیچه دردهایِ جسمانیِ بسیار داشت امّا به‌قولِ خودش آن‌ها پیامدِ عوالمِ روحی و چالش‌هایِ ذهنیِ او بودند و او سرانجام توانست بدونِ ترفند و کمکِ برویرها و فرویدها، درمانگرِ خویش باشد: «من خود، خویشتن را تندرست ساختم.» کسي که خالقِ «چنین گفت زرتشت» و برپادارنده‌یِ مفهومِ «سلامتِ بزرگ» باشد، سالم‌تر از او مگر می‌توان یافت؟! نیچه می‌گوید: «هیچ صفتِ ناسالمي در من یافت نمی‌شود؛ حتا در دوره‌هایِ وخامتِ بیماری، ناسالم نشدم. جست‌وجویِ صفتِ تعصّب در سرشتِ من بیهوده است. در هیچ لحظه‌اي از زندگی نمی‌توان مرا یافت که حالتي پرخاشگرانه یا رقّت‌بار به خود گرفته باشم.» امّا نیچه‌یِ یالوم، گرفتارِ وسواس‌هایِ ذهنی و تعصّب‌هایِ فکری است و در وضعیّتي چنان رقّت‌بار و بحرانی به سر می‌بَرَد که ناگزیر به نجات‌دهنده‌اي چون دکتر برویر نیاز دارد. برویري که خودش در قصّه‌یِ یالوم، سردرگم و اسیرِ هوس‌هاست، نیچه را از زندانِ درون‌اش رهایی می‌بخشد! فیلسوفي که ارمغانِ فلسفه‌اش برایِ بشریّت «رهایشِ بزرگ» است، در قصّه‌یِ یالوم به‌قدري کوچک می‌شود که یک پزشکِ سطحی‌نگر را گشاینده‌یِ دروازه‌یِ زنگارگرفته‌یِ دلِ خویش می‌شمارَد! در واقع یالوم دارد اِعجازِ روان‌درمانگریِ خودش را می‌ستاید با این صحنه‌سازی‌هایِ نیچه‌نشناسانه. وگرنه به گواهِ خودِ نیچه، بهترین پزشکان از تشخیصِ علّتِ دردهایِ جسمانی‌اش نه تنها ناتوان بودند، بل‌که خود را فروتر از او می‌دیدند: «پزشکي که مدّت‌ها مرا به‌عنوانِ یک بیمارِ عصبی معالجه می‌کرد، سرانجام گفت: خیر! اعصابِ تو مشکلي ندارد؛ این فقط من هستم که عصبی‌ام.» حماسه‌اي که نیچه یک‌تنه با بهبودبخشی و سالم‌سازیِ خود می‌آفریند و سلامتي که سرنوشتِ آینده‌یِ فلسفه را دگرگون می‌سازد، چیزي نیست که با روش‌هایِ روان‌درمانگرانه‌اي که یالوم‌ها در توهّم می‌پرورند، هیچ همخوانی و پیوندي داشته باشد. 🖌 حامدِ حجّت‌خواه ادامه دارد 👇🏻 @nichekavi
Hammasini ko'rsatish...
Repost from نيچه كاوي
@nichekavi 📜 نیچه‌اي که نیچه نیست! (۳) ✍🏻 روان‌شناس‌ها آموخته‌اند که بگویند: «همه مشکلِ روانی دارند، حتا خودِ ما.» و با این حساب، معلوم نیست که چه‌گونه می‌توانند درمانگرِ دیگران باشند! در کتابِ «وقتي نیچه گریست»، دکتر برویر که می‌باید درمانگرِ نیچه‌یِ بیمار باشد، از پسِ بیماریِ خودش برنمی‌آید! از سویِ دیگر، نیچه نه تنها بیمارِ برویر، که درمانگرِ او نیز هست تا عجایبِ این قصّه به نهایتِ خود برسد! یالوم برایِ توجیهِ این نقص، جمله‌اي از نیچه را سرلوحه‌یِ کتابِ خود کرده است: «ای بسا کس که زنجیرِ خویش نتواند گسست، امّا بندگُسلِ دوستِ خویش تواند بود.» درست مثلِ مردمِ کوچه و بازار که از سطحِ گُزین‌گویه‌هایِ نیچه، مفهومي به فراخورِ فهمِ خود برداشت می‌کنند تا مُهرِ تأییدي باشد بر مقاصدِ کوچکِ‌شان. آخر نیچه کجا گفته روان‌درمانگري که از درمانِ روانِ خودش عاجز است، می‌تواند رهگشایِ دیگران باشد؟ نیچه می‌گوید برایِ یک بیمار، هیچ درماني بالاتر از ملاقاتِ درمانگري نیست که قدرتِ درمانِ خویش را دارد. دیدنِ یک فاتح، چنان شور و امیدي به یک بیمار می‌بخشد که همان درمان‌اش خواهد کرد: «طبیبا، نخست خود را دریاب تا بیمارِ خویش را نیز توانی دریافت. بهین یاری وی را این است که به چشمِ خود کسي را بیند که درمانگرِ خویش است.» 🤝 وانگهی، آن‌چه میانِ نیچه و برویر در داستانِ یالوم می‌گذرد، هرگز رابطه‌اي نیست که بر پایه‌یِ اندیشه‌هایِ نیچه «دوستی» نام تواند گرفت. نیچه از زبانِ زرتشتِ خود، دوست را «پیش‌مزه‌اي از ابرانسان» می‌نامد. آیا نیچه و برویري که یالوم در خیال پرورده، یعنی دو مردي که سرچشمه‌یِ گرفتاری‌هایِ ذهنی‌شان مشکل در برقراریِ ارتباط یا چه‌گونگیِ برخورد با جنسِ مخالف است، می‌توانند برایِ همدیگر پیش‌مزه‌اي از ابرانسان باشند؟! دو تن با چشم‌هایِ نزدیک‌بین که تنها به خود می‌نگرند و از سطحِ خود فراتر نمی‌روند، آیا می‌توانند بیننده و نگارنده‌یِ «دورترین آینده» باشند و به‌قولِ نیچه، هزاره‌ها را چون موم در چنگ بفشارند؟! در واقع آن‌چه که یالوم در قصّه‌یِ خود به نمایش می‌گذارد، نه بندگشاییِ یک دوستِ گرفتار از دوستِ گرفتارِ خویش، که مصداقِ تمثیلِ «کوري عصاکِشِ کورِ دگر» است. شخصیّت‌هایِ اصلیِ قصّه‌یِ یالوم که همه روان‌شناس‌اند، اگر روانکاوانه بنگریم، هر کدام به نوعي دچارِ خودبینی‌اند؛ به این معنا که چشم‌اندازي جز خود ندارند. و همین نشان می‌دهد که به‌راستی شناسایِ روان نیستند، چرا که به‌گفته‌یِ نیچه: «روان‌شناس می‌باید چشم از خود بردارد تا چيزي ببيند.» خود، پرده‌اي‌ست که تو را فرومی‌گیرد و نمی‌گذارد فراسویِ پرده را بنگری. اگر از خود برنگذری، چندان چیزي نتوانی دید. پس: «برایِ بسیار دیدن، از خویش چشم برگرفتن باید!» “خودشناسی” می‌تواند دامي باشد برایِ درافتادن به سیاهچالِ خود. خودي جدا از کلیّتِ هستی در کار نیست که به شناسایی‌اش بنشینی. 🖌 حامدِ حجّت‌خواه ادامه دارد 👇🏻 @nichekavi
Hammasini ko'rsatish...
Repost from نيچه كاوي
@nichekavi 📜 نیچه‌اي که نیچه نیست! (۵) ✍🏻 شاید برخي بگویند: نیچه همیشه گرفتارِ سردرد و مشکلِ معده و ضعفِ بینایی بود؛ او هرگز تندرستیِ خود را بازنیافت. نخست باید دید تعریفِ ما از سلامت چیست؟ آیا سلامت این است که سردرد و معده‌درد و چشم‌درد نداشته باشیم و چون میلیاردها انساني که آمدند و رفتند و چیزي بر معنایِ زندگی نیفزودند، زندگی را فقط به سر ببریم؟! نیچه فیلسوفِ بزرگي بود که فلسفه‌‌یِ امیدبخش و شورانگیزش را با حالي رقم زد که آدم‌ها در چنان حالي حتا نمی‌توانند امورِ روزانه‌یِ خودشان را بگذرانند. نیچه که در نوجوانی به فلسفه‌یِ هیچ‌انگارانه‌یِ شوپنهاوئر گرایش داشت، با آغازِ دردهایِ جسمانی‌اش، به‌جایِ این‌که بیش‌تر در دامِ بدبینی و ناامیدی بیفتد و خود را ببازد، سرزنده‌تر از همیشه برمی‌خیزد و نظریّه‌پردازِ «خواستِ قدرت» می‌شود: «در دوراني که نیرویِ حیاتیِ من در پایین‌ترین سطح بود، از بدبین بودن بازایستادم.» چون او بر این باور بود که: «آن‌چه مرا از پای درنیندازد، قوی‌ترم می‌سازد.» و «دل‌آشوبه‌ام بود که بهرم بال آفرید.» آری، او با رنج‌هایِ جسمی و روحیِ خود جنگید و از پا درنیامد و نیرومندتر شد؛ به این معنا که شاهکارهایي در قلمروِ اندیشه آفرید که هرگز همانندشان را در تاریخِ ادبیات و فلسفه نمی‌توان یافت. آیا این سلامت نیست؟ نه! نه! راستی که این سلامت نیست؛ این «سلامتِ بزرگ» است؛ این نهایتِ قدرت و صلابت است. امّا در کتابِ یالوم، نشاني از نیچه نمی‌توان یافت. نیچه‌یِ یالوم، تنها نام‌اش نیچه است و دیگر هیچ. 💎 در «وقتي نیچه گریست» نیچه تا آن حدّ که بتواند عامّه‌پسند باشد و در قالبِ هر فهمي بگنجد، کوچک شده و در فرایندِ این ساده‌سازی، از نیچه هیچ برجا نمانده است. نیچه برایِ همه نمی‌نوشت و مخاطبِ عام نمی‌خواست و کتاب‌هایي را که خطابِ‌شان به جمع است، خوار می‌داشت: «کتاب‌هايي که برایِ همه‌یِ عالم نوشته می‌شوند، هميشه بویِ گند می‌دهند: بویِ مردمِ کوچک به آن‌ها چسبيده است.» و مخاطبانِ خاصِّ خود را چنین توصیف می‌کرد: «من از برایِ یک گونه‌یِ انسانی که هنوز وجود ندارد می‌نویسم: برایِ مهترانِ زمین.» نیچه در پیش‌گفتارِ «دجّال» آورده است: «این کتاب از آنِ چند تني بیش نیست. شاید هیچ‌یک از آنان هنوز حتّا به دنیا نیامده باشد.» غفلت از این نکته، هر پژوهشي درباره‌یِ نیچه را به انحراف می‌کشانَد. کوششِ یالوم برایِ همگانی‌پسند کردنِ نیچه در قصّه‌اي بازاری، او را از بنیادی‌ترین ویژگی‌اش ــ یعنی پرهیز از هر گونه «همگانیّت» ــ تهی کرده و از او به قولِ هومر چیزي ناهمساز چون «شیر اژدر» یا به اصطلاحِ خودمان «شتر گاو پلنگ» ساخته است. 📚✨بیایید نیچه‌یِ راستین را در کتاب‌هایش بخوانیم و بیابیم و نگذاریم که نیچه‌اي کوچک و دروغین و ترحّم‌آور و همگانی‌پسند در برابرِ ما به نمایش بگذارند. نیچه‌اي که قلعه‌یِ تسخیرناپذیرِ وجودش را برویرهایِ ریزه‌خوار می‌توانند با شگردهایِ عامیانه بشکنند و او را به‌خاطرِ بدبختی‌هایِ خودش به گریه و زاری بیندازند، نیچه نیست. امروزه شکستِ غرور و گداییِ محبّت و به عوامیّت پیوستنِ یک روانِ قدرتمند و خودبس را یالوم‌ها «درمان» می‌انگارند! و همه عاشقِ نیچه می‌شوند، همین که می‌بینند نیچه هم مثلِ خودشان ضعیف و شکننده و فروریختنی‌ست. در کتابِ یالوم، «همدردی» است که خواننده‌یِ عام را جذبِ نیچه می‌کند؛ درحالي‌که دردِ نیچه یک دردِ مشترک نیست. نیچه خود می‌گوید: ⚡️«ضمیر و اشتیاقِ من به سویِ اندک و دراز و دوردست کشیده می‌شود: مرا با بدبختی‌هایِ کوچک و بسیار و کوتاهِ شما چه کار! شما هنوز چندان که باید رنج نبرده‌اید! زیرا شما از خویش به رنج‌اید. شما از انسان به رنج نبوده‌اید. و اگر جز این بگویید دروغ گفته‌اید! شما همگان از آن‌چه من رنج برده‌ام رنج نبرده‌اید.»⚡️ پایان 🖌 حامدِ حجّت‌خواه @nichekavi
Hammasini ko'rsatish...
Repost from نيچه كاوي
@nichekavi 📜 نیچه‌اي که نیچه نیست! (۱) نقدي بر کتابِ «وقتي نیچه گریست» نوشته‌یِ اروین د. یالوم نگارنده: حامدِ حجّت‌خواه ✍🏻 بسیارند کساني که از نیچه هیچ نخوانده‌اند و نیچه را با کتاب یا فیلمِ «وقتي نیچه گریست» می‌شناسند. این کتاب در شانزده سالي که واردِ بازارِ نشرِ ما شده، بیش‌تر از کتاب‌هایِ نیچه، فروش داشته است. به بیانِ دیگر: مردم آثارِ خودِ نیچه را رها کرده و به خیال‌بافی‌هایِ اروین یالوم چسبیده‌اند! و حتا حرف‌هایي که یالوم از قولِ نیچه‌یِ خیالیِ خود نَقل کرده، امروزه در شبکه‌هایِ اجتماعی به نامِ نیچه رقم خورده و نُقلِ محافل شده است! تصوّرش هم تأسف‌آور است که آغازِ آشناییِ یک خواننده با نیچه، کتابي باشد که نه در حوزه‌یِ ادب حرفي برایِ گفتن دارد و نه در مقوله‌یِ علم! کتابِ یالوم را که نه رُمان می‌توان خواند و نه متني پژوهشی و علمی، یک رُمانِ روان‌شناختی می‌نامند! در این کتاب، اثري از اصولِ داستان‌نویسی یافت نمی‌شود. کساني که پریشان‌نگاری‌هایِ یالوم را داستان می‌انگارند و به دیگران سفارش می‌کنند که نیچه‌خوانی را با این کتاب بیاغازند، پیداست که نه از ادبیاتِ داستانی بویي برده‌اند و نه از نیچه‌شناسی و فلسفه‌ورزی و روانکاوی. ❗️یالوم از هنرِ شخصیّت‌پردازی که شالوده‌یِ هر داستاني را شکل می‌دهد، بی‌بهره است. یک نویسنده باید بتواند در مقامِ یک آفریننده، به شخصیّت‌هایي که نیستند، با جادویِ قلمِ خود، هستی ببخشد. امّا یالوم حتا از بازسازیِ شخصیّت‌هایي که واقعیّت داشته‌اند، عاجز بوده است! نیچه‌اي که یالوم سخنانِ زرتشت را در دهان‌اش می‌گذارد، حتا به پایِ «بوزینه‌یِ زرتشت» یا «دلقکِ برج» در کتابِ «چنین گفت زرتشت» نمی‌رسد! او از نیچه‌اي سخن می‌گوید که به‌راستی نیچه نیست. یالوم به‌عنوانِ روان‌شناسي پرآوازه حتا نمی‌تواند آغازِ یک آشنایی یا روندِ یک گفت‌وگو را در بسترِ طبیعیِ خودش به تصویر بکِشد. صحنه‌ها همه مصنوعی و تهی از انگیختارهایِ لازم برایِ انتقالِ احساس به خواننده، شکل گرفته‌اند. یالوم در کتابي سراسر موهوم و مهمل، به خیال‌بافی درباره‌یِ فریدریش نیچه و دکتر ژوزف برویر و زیگموند فروید می‌نشیند و ارتباطي میانِ آن‌ها برقرار می‌کند که هرگز وجود نداشته است. وقتي که نویسنده‌اي شخصیّت‌هایي حقیقی و چهره‌هایي جهانی را در داستاني خیالی و ساختگی حاضر می‌کند، در پیِ چیست؟ اگر یالوم شخصیّت‌پردازی می‌دانست، داستانِ خودش را می‌نوشت و کاراکترهایِ خودش را خلق می‌کرد. امّا وقتي پایِ نیچه و فروید را به میان می‌آوَرَد، یعنی می‌خواهد از وجودِ ایشان جاني به قصه‌یِ او دمیده شود. به بیانِ ساده‌تر: درباره‌یِ چهره‌ها قصه بساز و توجّهِ توده‌ها را جلب کن. آخر یک نویسنده چه‌گونه می‌تواند با شخصیّت‌هایي که مخلوقِ او نیستند، داستانِ خودش را بسازد؟! رُمانِ روان‌شناختی، هنري بود که فئودور داستایفسکی برپا داشت. یالوم که با شخصیّت‌هایِ واقعی نیز به بیراهه می‌رود، از این هنر چه تواند دانست؟ او تنها «تقاضا» را در نظر می‌گیرد و به فراخورِ بازار می‌نویسد. نیچه سال‌ها پیش از گرمیِ بازارِ روان‌شناسی، بی‌پرده هشدار داده بود که: «هیچ دنبالِ روان‌شناسیِ بازاری نباشید!» 🖌 حامدِ حجّت‌خواه ادامه در پیام‌هایِ سپسین👇🏻 @nichekavi
Hammasini ko'rsatish...