cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

﮼ارديارومانس🫧

ثنا مينويسد تو بخوان

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
234
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-37 kunlar
-1730 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
من دختری که خان‌زاده بودم عاشق فردی شدم که هیچ کس باور نمیکرد من مغرور یک روزی عاشق بشم همه در شوک بودند چون من عاشق یک رعیت‌زاده شده فردی که همه با دیدنش… https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 از دور میبینمش، هنوز هم مثل قدیما به زیباییه شبنمیِ که #عکس #ماه و درون خودش قرار داده، هنوز هم به لطافت یک تا موی گربه اس، هنوز هم به درخشندگی کرم شبتابِ #تاریکی هاس، هنوز هم همونقدر خاص و دلربا، برای #دختر خانزاده است ۱۶
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من #طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم و منم شب عروسی از دستش فرار کردم. سال‌ها درآمدم از #رقصیدن تو مهمونی‌ها و رابطه با آدم‌های مختلف بود. تا این‌که یه شب یه مشتری #پولدار اومد سراغم و گفت برای همیشه منو میخواد. مردی که چهره‌ش برام خیلی آشنا بود. یه مرد وحشی که هیچ زنی نمی‌تونست از #فانتزی‌های عجیب و غریبش جون سالم به در ببره. همون مردی که شوهرم زنشو کُشته بود! از همون اول با نفرت به من تو اون لباس بدن‌نما نگاه می‌کرد. نگاهی که می‌گفت: «به #جهنمت خوش اومدی!» ‼️🔞 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 ۱۲ظهر
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
اتریسا دختر نابغه ایرانی در گیر مافیای دورگه مسکو میشه ❌ ❌ سرشو به گردنم نزدیک کردو پچ زد : زود باش تا صبح وقت نداریم!! اب دهنمو از نزدیکی بیش از حدش قورت دادم و لب زدم : دارم کارمو میکنم! اینجا خیلی گرمه نمیتونم تمرکز کنم!! عصبی لب زد : اگه جناب عالی زودتر سیستمو از کار مینداختی الان توی کمد قایم نشده بودیم!! حالام اون برق های کوفتی رو قطع کن!! بخاطر گرما توی بغل رِوُن تکون خوردم که با حس کردن یه عضو سفت با چشمای گرد شده برگشتم سمتش!! عصبی و خمار پچ زد : دیونم نکن بچهه کم تکون بخور! سرش نزدیک تر شد و.......❤️‍🔥 https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8 ۲۴
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
بخاطر پول صیغه مردی شدم که مشکل داشت ولی با تمام سختی‌ها و انتقاداتم بخاطر پول مجبور بودم اما هیچ وقت فکرش رو نمیکردم عاشق مردی بشم که از لحاظ مذهبی و انتقاداتم کامل باهام فرق داشت https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 _بهتره خودتو جم و جور کنی و یادت باشه مجانی کاری نمیکنی،مطمعن باش اعتبار من خیلی بیشتر از یه پولیه عیاره،پس فکر شکایت و این چیزا رو از سرت بنداز بیرون، و یه چیز دیگه.. با نزدیک شدنش ترسیده کمی خودمو جمع میکنم و سعی میکنم به عقب بکشم، اما بازم جا میزنم و شکست میخورم _میگم خدیجه غذاتو بیاره بالا، تو که نمیخوای تو این وضعیت ببینتت دخترکه صیغه ای؟ یا نکنه میخوای ابروی اخوند محله رو ببری و انگشت نشونم کنی؟ ۲۱
Hammasini ko'rsatish...
۱۷
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من طنینم زن یکی از بزرگ‌ترین #قاچاقچی‌های کشور که یه شب تو عالم #مستی سر من #شرط بندی کرد منو تو #قمار به یه جوون تازه وارد باخت و من وارد عمارت #شهریارشریعتی شدم، مردی که از من و خانواده‌‌م نفرت داشت. همیشه یه عکس بزرگ از زنش که #خودکشی کرده بود روی دیوار بود. زنی که بعدا فهمیدم شوهرم بهش تج'اوز کرده بود... https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 بدون این‌که خبر داشته باشم طعمه‌ی انتقامش شدم و... 🔥
Hammasini ko'rsatish...
صدام شبیه عنه ولی باید ویس بدم گوش کنید😂
Hammasini ko'rsatish...
واسه اینا خیلی خوشالم فعلا😂
Hammasini ko'rsatish...