cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

عروس ناز

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
8 973
Obunachilar
-1024 soatlar
-737 kunlar
-27630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Photo unavailable
👩‍❤️‍💋‍👨 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰‍♀🤵‍♂ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🕯 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🔓🔑 راهگشایی و مشگل کشایی 🪞 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما  💍 انگشترهای  موکل دار تضمینی 🫀👅 تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧞‍♀ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی ظرفیت کارها محدوده❌  1sh https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
Hammasini ko'rsatish...
دستای بادیگارد بابارو با لذت به تاج تخت بستم و با خماری ک.ص.م.و رو لباش کشیدم و مست رو دهنش نشستم _اووف...تپلم اب انداخته اروند! بی جون خم شدم و ک.ی.ر.ش.و همزمان با دستم مالیدم و با سیخ شدنش لیسی به کلاهکش‌زدم _بابات بفهمه با بادیگاردش... دوباره لیسی به سالارش زدم که بلاخره دست از تقلا کشید و شروع کرد به خوردن ک.ص داغم و...🍑🔞💦 https://t.me/+zTXo34OCYywyZTRk زیر بادیگارد سک.سیش جر میره و هر شب سوراخاش با منیش پر میشه....💦🍓🔞 فقط #حش.ریا بجوینن🫦🍑❌
Hammasini ko'rsatish...
دستای بادیگارد بابارو با لذت به تاج تخت بستم و با خماری ک.ص.م.و رو لباش کشیدم و مست رو دهنش نشستم _اووف...تپلم اب انداخته اروند! بی جون خم شدم و ک.ی.ر.ش.و همزمان با دستم مالیدم و با سیخ شدنش لیسی به کلاهکش‌زدم _بابات بفهمه با بادیگاردش... دوباره لیسی به سالارش زدم که بلاخره دست از تقلا کشید و شروع کرد به خوردن ک.ص داغم و...🍑🔞💦 https://t.me/+zTXo34OCYywyZTRk زیر بادیگارد سک.سیش جر میره و هر شب سوراخاش با منیش پر میشه....💦🍓🔞 فقط #حش.ریا بجوینن🫦🍑❌
Hammasini ko'rsatish...
این جمله‌ی امیلی دیکنسون رو با تموم وجودم حسش کردم : یک روز خودم را خواهم بخشید از آسیبی که به خویش روا داشتم از آسیبی که اجازه دادم دیگران بر من روا دارند و چنان محکم خویش را در آغوش خواهم کشید که هرگز ترک خود نکنم.
Hammasini ko'rsatish...
جررر عکس لختی خودشو اشتباهی برای رییسش می فرسته🤣 _ خدای من این چیه دیگه؟ با شوک به آلارم نمایان شده در بالای صفحه ام خیره شدم چند ثانیه پلک زدم تا واقعی بودنش را هضم کنم .. رییس آن هم این وقت شب .. چه کاری میتوانست با من داشته باشد ؟ روی نوتفیکیشن ضربه زدم و وارد صفحه چت شدم... _ خانم آرمان؟ تنها همین را گفته بود .. من هم هول زده بدون اینکه فکر کنم شاید بد نباشد سلامی بکنم نوشتم : _ بله رییس چند ثانیه طول کشید تا پاسخم را بدهد _ فکر نمی کنید بیدار بودن تا این ساعت برای خانم شاغلی مثل شما مناسب نیست ؟ چشمانم گرد شد و خنده ناباوری کردم .. خدای من او خود به من پیام داده و حالا که پاسخش را دادم مرا بابت بیدار ماندم تا این ساعت بازخواست میکند ؟ با تعجب تایپ کردم : رییس ؟ مثل اینکه شما به من پیام دادید ها ! منتظر پاسخش ماندم امت با دیدن نقطه های چرخان بالای صفحه فهمیدم که در حال ویس گرفتن است.. وای ویس می گیرد ؟ آن هم برای من ؟ خدایا در شرکت به اندازه کافی مرا با آن چشمانش از راه به در میکند حتی در خانه هم راحتم نمی گذارد ؟ صدای کوبش های قلبم بلند تر میشد و وقتی ویسش بر صفحه ظاهر شد به اوج خودش رسید با حالی عجیب روی آن زدم تا پلی شود و لحظاتی بعد صدای فوق جذاب او در گوشم پخش شد . خونسرد و با لحن جذابی می گفت : خانم آرمان درسته من پیام دادم اما دلیل نمی شد که شما این وقت شب بیدار باشید .. حتما فردا هم مثل همیشه میخواید بگید وای ترو خدا ببخشید آقای فروزنده خواب موندم اگر فردا دیر کنید من میدونم و شما...! کارای زیادی باهاتون دارم از طرفی صدای بم و جذابش از خود بی خودم کرده بود و از طرف دیگر از اینکه ادایم را در آورده بود حرصی شده بودم. اخمی کردم و بدون فکر ویس گرفتم : واقعا که رییس... خوبه فقط سه بار دیر کردم هاا و بعد ناخواسته با صدای ظریف تر و تخس تری ادامه دادم : اصلا حالا که اینطور میلتونه دیگه جوابتونه نمی دم و می خوابم. به ثانیه نکشید ویس جدیدی فرستاد. خنده ام گرفت... بدبخت شاید ترسید واقعا قهر کنم و نتواند کار اصلی اش را بگوید. آن یکی را هم پلی کردم و با هیجانی عجیب به صدای کمی خنده الودش گوش کردم : صبر کنید خانم آرمان... و بعد زیر لبی با خنده زمزمه کرد : چه زود هم بهش بر می خوره اما خب من شنیدم و آن لحن خاصش باعث شد که دلم بیشتر هوای تپیدن کند .. با همان پوزخند همیشگی اش ادامه داد : متاسفم اما شما جرئت اینو ندارید که جواب منو ندید...میدونید که ؟ چون بلاخره که هم رو میبینیم و اون موقع است که شما باید جواب پس بدید. لبم هایم را اویزان کردم...دیکتاتور! ویس گرفتم و با لحنی مظلوم گفتم : چشم رییس شیر فهم شدم اما آگه کارتونو نگید من نمیتونم بخوابم که این دفعه پاسخم را دیر تر داد _ خانم آرمان لطفا پوشه های طرح فراز و مارین و تاج رو فردا بیارید شرکت جلسه داریم فردا باهاشون و شما هم طرح های اصلاح شده رو هنوز نیوردید _باشه رییس میارم آمادن ویس بعدی بلافاصله آمد : به هیچ وجه فراموشتون نشه و در ضمن... بهتره همونطور که گفتید حالا بعد دیدن این پیام بخوابید امیدوارم فردا نکنید وگرنه... لب برچیده زمزمه کردم : زورگو شاید من نخوام بخوابم باید اونوقت کیو ببینم؟ آف شده بود. با یاد آوری چیزی وار عکس ها شدم تا اطلاعات طرحی را که قبلا خواسته بود بفرستم که ناگهان گوشی از دستم افتاد به زحمت گوشی را از زمین برداشتم.. به صفحه نگاه کردم و با چیزی که دیدم در جا سکته را زدم _ الان چه کوفتی شد دقیقا ؟ دستم بر عکسی خورده بود و او ارسال شده بود آن هم نه هر عکسی..! عکس من در حالی که لب های سرخم میخندید و موهای فر شب گونم کاملا بر سرشانه برهنه ام باز ریخته شده بودند. خدای من فاجعه بود این عکس را به سارا هم به زور نشان دادم و حالا..! با وحشت هجوم بردم تا عکس را ندیده پاک کنم که با چیزی که دیدم شوکه شدم... نه تنها دو تیک آن زده شده بود بلکه ریپیلای هم کرده بود : واو... جدا سورپرایز شدم خانم کوچولو! https://t.me/+Bjs87cmi-04wZTY0 https://t.me/+Bjs87cmi-04wZTY0 اینجا یه دختر خانوم اروم و خوشگل داریم که هنر از هر انگشتش میچکه❤️‍🔥😌 پسرمون هم یه اقای فوق جنتلمنه 🤩 و البته جذاب😎اونقدری که دختر خانوم ما وقتی برای اولین بار به شرکتش میره تا مصاحبه کنه 🤑همچنین مست چشاش میشه که دیگر زمین و زمان از یاد میبره❤️‍🔥 طوری که فکر میکنه طلسم شده 😅البته آقای جذاب ما به روش نمیاره و استخدامش میکنه 🔥🔥حتی براش یه لقب میزاره و صداش میزنه دخترک عجیب غریب 😁😁و البته ناگفته نمونه که دخترما یه خنده هایی میکنه که دل پسرمون و حالی به هولی میکنه😍❤️‍🔥دخترک ما به هر زوری هست تو تایم اداری مقابل به قول خودش افسون چشمای اقای جذابون دووم میاره😩 اما هیس... ایشون خبر نداره شرکت تنها جایی نیست که قراره اونو ببینه🤫🤫
Hammasini ko'rsatish...
-من زن خان نمی شم اقاجان، تو رو خدا جلوی خانم بزرگو بگیر! اخم تندی کرد و ترش کرده غرید: -ببند دهنتو دختر. حالیت نیست مثل اینکه، توی رعیت بدبخت داری می شی زن خان... نونمون تو روغنه. سر روی زانویم گذاشتم و هق زدم... مادرم دست پشتم گذاشت و غصه دار از اینکه دختر دسته گلش را دارد عروس می کند لب زد: -مرد این دختر بچس هنوز. خان سی سالشه، فلجه... دختر ما به دردش نمیخوره. رحم نداری مگه تو، دخترتو با پول داری معامله می کنی؟ بیرون امدن این حرف از دهان مامان همان و حمله کردن پدرم به سمتش همان. کمربندش را که دور دستش پیچید جیغ بلندی کشیدم و دست روی گوشم گذاشتم. -جای اینکه دخترتو واسه عروسیش اماده کنی رو حرف من حرف می زنی زنیکه؟ الان که سیاه و کبودت کردم می فهمی دیگه از این گوها نخوری! جلوی چشمانم مادرم را انقدر زد که زن بیچاره با صورت خونی روی زمین بیهوش شد! مجبور بودم عروسش شوم، اگر حرفشان را گوش نمی دادم مادر بیچاره ام را می کشتند! *** -با اجازه بزرگترا بله! زنان کل کشیدند و دست زدند... خان تور سفید را از جلوی صورتم کنار زد و نگاهش را توی صورتم گرداند اما من سر پایین انداختم. -دستمو ببوس عروس، هنوز بلد نیستی باید چکار کنی؟ دستش را با بغض بوسیدم و او نامحسوس بدون اینکه بقیه ببینند با ان یکی دستش کنار صورتم را نیشگون گرفت. -اخ! اخم وحشتناکی کرد و گفت -پاشو، باید بریم اتاق بکارتتو چک کنم -اما... اما من باکرم خانم بزرگ این را با خجالت گفتم اما گوشش بدهکار نبود که گوشت بازویم را کند و پشت ویلچر خان ایستاد. -حرف نباشه دنبالم بیا تو اتاق این جماعتی که اینجان واسه گل روی تو نیومدن اومدن فضولی که ببینن عروس خان پرده داره یا نه! اشک از گوشه ی چشمم ریخت و دنبالشان وارد اتاق شدم اما همین که سر بالا اوردم با دیدن عضو خان که از شلوارش بیرون بود چشمانم درشت شد -چیو نگاه می کنی ذلیل مرده ی غربتی؟ بیا بشین روش -چطوری بشینم روش، اون خیلی بزرگه خانم بزرگ پوزخندی زد و لباس عروسم را با خشونت از تنم در اورد لخت جلویشان ایستاده بودم که مرا کشید و وادارم کرد پایم را باز کنم و روی عضو خان بشینم -هیش نترس جوجه! شل کن دردت نیاد خب؟ با بغض و لب های برچیده سری تکان دادم و همین که خودش را وارد بدنم کرد از درد جیغ کشیدم و خانم بزرگ با دیدن خون بکارتم هلهله کرد و دستمال را بیرون برد! -کوچولوی تنگ پاشو ببینم چکارت کردم، الان کاری می کنم دردت از بین بره! دستمال را بین پایم فشرد و وقتی سینه ام را به دهان کشید ناله ی از سر لذتم بلند شد! فکر نمیکردم خان انقدر مهربان باشد! https://t.me/+IVlKO33USKpkYjk0 https://t.me/+IVlKO33USKpkYjk0
Hammasini ko'rsatish...
پادزهرِ🍷من

به نام خداوند رنگین کمان نویسنده:گلبرگ_راد آثار:پادزهرمن✍️ رهایی✍️

Horney sisy🔞 #part1 نزدیکش شدم، خوابیده بود و نفس هاش آروم به گوش میرسید..مژه های بلندو فرش خیلی تصویر زیبایی ازش ساخته بود.. لب هام رو روی هم فشردم و آروم جوری که صدا نده و از خواب بیدارنشه روی تختش نشستم پتو از روش کنار رفته بود و هیکل ورزیده اش مشخص بود،چشم هام رو توی کاسه چرخوندم و نگاهم زوم پایین تنه اش شد بعد از چندین سال که از فلج شدنش می‌گذشت هر روز و هر روز با این صحنه مواجه میشدم و هربار هم حالم دگرگون میشد..هربار که میدیدمش تموم حس ها و غریزه های زنانه ام فعال میشدن دوست داشتم بهش دست بزنم و حسش کنم من عادتم شده بود هر اخرهفته خودم حمومش کنم اما هیچ وقت درست و حسابی لمسش نکرده بودم! نفس هام کشدار و بی قرار شده بود دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آلت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود یعنی من! https://t.me/+Uc3QEHn41oZlNWFk https://t.me/+Uc3QEHn41oZlNWFk با داداش ناتنیش س‌کس میکنه سرچ کن پارت واقعی نبود بلفت🔞💦
Hammasini ko'rsatish...
🍑💦🍑💦 💦🍑 🍑 #طمع_شهرت🔞 #پارت_1 _فکر نمیکردم اون دختری که اجازه نمیداد هیچکس حتی بهش نگاه کنه الان له له میزنه تا حتی شده یک ساعت زیر پسرِ رئیس جمهور از لذت ناله کنه. لبمو گاز گرفتم تا صدای ناله ام شنیده نشه گاز محکمی از گردنم گرفت و همینجور که موهام رو دور مچش می پیچوند، غرید: _اگه میدونستم انقدر دافی زودتر میکردمت. به نفس نفس افتاده بودم. با غرشی خودشو ازم بیرون کشید و آثارش رو روی شکمم ریخت. ابروهای خوش حالتش با دیدن خون بکارتم بهم گره خورد. اصلا ناراضی نبودم... خودم پیش قدم شده بودم تا با پسر رئیس جمهور و بزرگترین رئیس شرکت مدلینگ سکس داشته باشم تا من به هدف هام برسم. روی تخت نشستم که از درد زیر دلم لبمو گاز گرفتم. چندتا تراول از روی میز برداشت و روی سینه های لختم پرت کرد و با تمسخر گفت: _پول بکارتت رو بیشتر دادم تا خودتو به من نندازی ولی ناموسا از حق نگذریم از تمام مدلام ممه های جیگر و خوش فرم تری داری. تروال رو چنگ زدم و با لحن آرومی گفتم: _ولی برخلاف ممه های خوش فرم من پسر رئیس جمهور چیز دهن پر کنی نداره. صورتش یه لحظه رنگش عوض شد و به سمتم خیز برداشت و خواست با اون صورت پر از جذابیتش چیزی بگه که تقه ای به در خورد و با شنیدن صدای پدرش، رئیس جمهور کشور تنم یخ زد. https://t.me/+LcQw3hHNnSs0NDFk https://t.me/+LcQw3hHNnSs0NDFk https://t.me/+LcQw3hHNnSs0NDFk https://t.me/+LcQw3hHNnSs0NDFk کمند دختر هات و خوش هیکلی با پسرِ رئیس جمهور که دخترباز ماهر و جذابه عصبیِ سکس یه شبه میکنه و بکارتش رو میده تا به هدف هاش برسه و تو شرکت مدلینگ پسره کار کنه اما مزه تن دختره به دهن پسره شیرین میاد و با رسوایی که پیش میاد...🙈🍓💦
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
Repost from N/a
Photo unavailable
🔥داستان سک،سی "سحر، جنده ای که میگفت تا حالا دست کسی بهش نخورده"🔞 ⛔️ مشاهده داستان ⛔️
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
00:02
Video unavailable
انقد منو شوهرم تو سکـ.س پوزیشن جدید عوض میکنیم ک همش منتظرم شب بشه و برم تو بغل عشقم🥵 این کانال پر از پوزیشن زناشوییه😀 فقط،نخاب پیش شوهرت یادبگیر بهش حال اساسی بدی💦💦 @Sexoloqy
Hammasini ko'rsatish...