cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

خورشید🥀

صبا ترک نویسنده ی رمان های: قمصور ریسمان مهیل ارکان ترمیم سویل

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
52 452
Obunachilar
-12824 soatlar
-5857 kunlar
+2 17930 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Photo unavailable
🥰 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 😘 بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 😇جادو سیاه 🤩 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم ❤️‍🔥 آموزش چشم سوم 💖 رزق و روزی و ثروت ابدی 💘 راهگشایی و مشگل کشایی ❣️ آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما  😉 انگشترهای  موکل دار تضمینی 🤗 تسخیر قلب و زبان بند قوی 🥹 احضار هر فردی که مدنظر باشد 😜قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی 😱ظرفیت کارها محدوده 😱 29sh https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
🔴 خبر فوری: سازمان بهداشت جهانی: کمردرد بدون نیاز به جراحی درمان میشود! 🔵روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از پلاتینر تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتونه کمردردت رو (در منزل ) درمان کنه ! • با پر کردن این پرسشنامه ، همین امروز مشاوره رایگان و تخصصی درمان کمردرد دیافت کن✅ همین الان وارد شو و پرسشنامه رو پر کن 👇🏻 https://medianashop.com/Landing/Intdbl/PL84?utm_term=0230teleB
Hammasini ko'rsatish...
00:49
Video unavailable
محلول جادویی ِ رفع موهای زائد که ترکونده😍 فقط کافیه ۵ الی ۶ بار ازش استفاده کنی تا موهای صورت و بدنت رو کامل ریشه کن کنه🤩 ❌قــوی تر و ارزان تـر از لـــیــزر ❌ ❞ مناسب آقایون و خانومها بدون محدویت سنی ❞ مناسب تمام بدن و صورت دارای ویتامین E ❞ دارای تائیدیه سازمان غذا و دارو ❞ پرداخت درب منزل و ارسال رایگان برای سفارش و مشاوره ، عدد 4 به 10003024 بفرست یا بیا تو سـایتش😍👇 ∞  http://mateitaland.ir/a ∞  🪒⚡️🪔
Hammasini ko'rsatish...
پارت امشب
Hammasini ko'rsatish...
⁠ - اونجات درد می‌کنه دورت بگردم؟ با چشمای مظلومش نگام کرد و سرشو تکون داد. - هم درد می‌کنه، هم می‌سوزه. - بیا خانومم، بیا قشنگم، یه‌کم از این کمپوت آناناس بخور، می‌رم برات جیگرم کباب می‌کنم. - نمی‌خوام - الهی فدات شم، ناز می‌کنی برام؟ - نه به‌خدا، دردم زیاده. ملحفه رو از روی پاهاش کنار می‌زنم. - باز کن ببینم خونریزی داری یا هنوز ملتهبه؟ پاهاشو به هم چفت کرده و ترسیده سرشو تکون میده. - نه نه توروخدا، میترسم. خودمو روی تنش میکشم و میگم: - عزیزم نکن اینجوری، بعد از دوماه گذاشتی بهت دست بزنم، حالا هم که... صدای هق‌هقش توش گوشم می‌شینه. - کارن، توی گردنم حرف نزن، یه طوری میشم. خندم میگیره و درحالیکه دستمو آروم پایین میبرم و شکمشو ماساژ میدم. - چطوری میشی زندگیم؟ - آه... آی نکن، دردم بیشتر میشه میبوسمش، صورت و گردن و سینه‌هاشو غرق بوسه میکنم و میگم: - قشنگ از حالی که بهت دست داده بگو خانومم.‌ میخوام بدونم چطوری شدی؟ آهی که از دهنش بیرون میادو با بوسه‌ام خفه میکنم. - جون دلم دار و ندارم، بگو دیگه. نوک سینشو نوازش می‌کنم، کمرش بالا میره و پیچ و‌ تاب میخوره و خودشو میکوبه به تخت. - آ...آی کارن... اینجوری که میشم... دلم.... دلم درد میگیره همش... همش فکر میکنم ادرارم داره میریزه ولی... ولی جیش نیست. زیر خنده میزنم و بازم میبوسمش. - الهی کارن دور سرت بگرده دختر کوچولوی احمق، ناسلامتی تو هجده سالته، فرق تحریک شدنو با ادرار نمیفهمی؟! گیج و گنگ نگاهم میکنه. - کارن دستتو بردار، دلم درد میگیره،‌ زیرشکمم تیر میکشه. دستم پیشروی میکنه. - بمیرم برات خب کوچولوم، تو اصلاً به ارگاسم نرسیدی؟ - من... من میترسم یهویی ادرار... - هیش، ادرار نیست، شل کن خودتو... خجالت زده نگام میکنه: - وای... وای کارن فکر کنم... - هیش شل کن خودتو، ادرار نیست! تنش زیر دستم میلرزه و... ناخناشو تو کمرم فرو میکنه. - آه کارن! - جونم؟ جونم من پیش مرگت بشم، دردت کم شد؟ کی‌ فکرشو میکرد سوپراستار جذاب سینما عاشق یه دختر ۱۸ ساله‌ی افتاب مهتاب ندیده‌ی ساده بشه؟🥹 https://t.me/+p6RzeIpKkYhkZDBk https://t.me/+p6RzeIpKkYhkZDBk
Hammasini ko'rsatish...
رویای گمشده 🌒

رویا مال قصه‌هاس؟ به قلم مشترک: مریم عباسقلی مهدیه افشار پارت‌گذاری روزانه و منظم 🌒 رمان تا انتها رایگان 🌔

_نفسس..نگو که عاشق ماشق شدی بابا طرف زن داره👇🏻👇🏻 _نفس پس من این دامن سبزه رو بر می‌دار..اعع این چیه دیگه؟ با دقت قلم را روی صفحه آیپد می‌کشم.باید طرح ها را تا فردا تحویل می‌دادم صدای لاله اما تمرکزَم را بهم می‌زند: _چی‌شده؟ پیراهن مردانه و مشکی رنگ که توسط دستان لاله از انتهایی ترین قسمت کمدم بیرون کشیده شد فورا از جا برخاسته و دست پاچه به طرف اویی که با دقت لباس را بررسی می‌کرد رفتم: _این مردونه نیست؟چقدر آشناست این.. نگاه تا ست تاب و شلوار فانتزی ام که خرس های کوچکی به رویشان نقش بسته بود بالا آورد و چشم ریز کرد: _کجاش..کجاش مردونه‌ست..لباسم‌و بده..! گونه هایم با تصور آن شبی که تب و لرزم شدید شده بود و او با همین پیراهن گرمایی عجیب به وجودم تزریق کرد،رنگ گرفت.لاله اما گویی چیزی یادش آمده بود.چیزی که من از آن می‌ترسیدم: _وایستا ببینم..این مال امیر نیست؟داداشِ مریم.. دست متوقف شده و مردمک های لرزان مرا که دید ناباور خندیده و پیراهن را مقابل چشمانش گرفت: _همونه..همون شب که حالت بد شده بود و ترگل هزار بار لحظه به لحظه شو تعریف کرد..نکن..نکنه ازش خوشت اومده ؟ _من.. ناخودآگاه بغض کردم.دوست نداشتم کسی حسم را بداند. _نفسس..نگو که عاشق ماشق شدی..بابا طرف زن داره..! مردمک های گشاد شده‌ی من را که دید گامی جلوتر آمد و مانند همیشه پر حرفی کرد: _نفسس؟گریه می‌کنی؟حالا نه که زن داشته باشه ولی فرناز دختر عموشونه دیگه..همین هفته‌ی پیش داشت از دوست‌دخترِ امیر حرف می‌زد مثل اینکه دختره آمریکاییه..بابا طرف هفت سال تو ناف نیویورک زندگی کرده اگه دوست دختر نداشت باید تعجب می‌کردی! آن شب هیچکس نفهمید دخترکی که تازگی ها بیشتر می‌خندید و تکه های شکسته‌ی قلبش در حال ترمیم شدن بود چگونه تا صبح آهسته و آرام گریست! https://t.me/+9UXHPsjNbB43ZDI0 _بیا تو..! دستگیره را پایین کشیدم و همان که وارد اتاق شدم اویی را دیدم که با دقت به ورقه های زیر دستش نگاه می‌‌کرد. جلو نرفتنم باعث شد سر بالا بیاورد و با دیدنم همان لبخند محوی که گویی اصلا وجود نداشت را به رویم بپاشد: _بیا اینجا ببینم..از چشات معلومه تا صبح پای طرحا بودی..ببینیم چیکار کردی! نتوانستم لبخند بزنم.سر پایین انداختم و پوشه را آهسته به سمتش گرفتم.نگاهش سنگین شده بود: _عالی شدن..به جز یکی‌شون که باید روش کار بشه مابقی و ببر برای رضایی تا بچه ها کار و شروع کنن.. بلاخره نگاهش کردم و او نفهمید قلبم تا ناکجا سوخت وقتی که گفت: _راجب باقی طرح ها هم وقتی از سفر برگشتم حرف می‌زنیم! _می‌رید نیویورک؟ نفهمیدم چرا اخم هایش در هم شد اما اگر حرف های لاله را نشنیده بودم خیال می‌کردم بخاطر لرزش صدای من است: _چطور؟ "دختره آمریکاییه..بابا طرف هفت سال تو ناف آمریکا بوده دوست دختر نداشته باشه باید تعجب کرد!" _با...با اجازه! _نفس نرسیده به در صدایم زد و من چه احمقانه تلاشی برای ایستادن نکردم.دستم که به دستگیره‌ در رسید این‌کف دست او بود که به روی در نشست و دوباره آن را بست.بغضم بیشتر شد.نمی‌خواستم در این فاصله از او بایستم نمی‌خواستم آنقدر نزدیکش باشم که عطر تند و سردش در مشامم بپیچد. _ببینمت..! دستوری حرف می‌زد.و من نمی‌خواستم برگردم.اگر نگاهم به نگاهش گره می‌خورد اشک هایم بند نمی‌آمد.دستش که روی شانه‌ام نشست و به طرف خود چرخاندم نفسم رفت و لب زدم: _می‌خوام برم خونه! سر روی صورتم خم کرد و صدای بَمَ‌ش در آرام ترین حالت ممکن بود هنگامی‌که جدی پرسید: _چی شده؟ _می‌خوام برم خونه! باز گفتم و او با همان اخم قطره اشک راه گرفته به روی گونه ام را دنبال کرد و همه چیز در کثری از ثانیه اتفاق افتاد وقتی دست دور شانه هایم قفل و به آغوشم کشید.صدای نجوا گونه اش اما باز هم جدی بود: _کی ناراحتت کرده؟هوم؟.. اشک های پشت سر همم روی پیراهن مردانه اش رَدی انداختند و چرا آغوشش باید انقدر بوی امنیت میداد؟چرا آرام می‌شدم وقتی دردم خود او بود؟ دست نوازشش که به روی کمرم بالا و پایین شد این هق هق های ریزم بود که سکوت اتاق را شکست و او چه ماهرانه قلبم را تصاحب کرد وقتی بوسه ای ریز به روی سرم کاشته،کنار گوشم پچ زد: _جونم..دخترِ من و کی اذیت کرده؟! https://t.me/+9UXHPsjNbB43ZDI0 https://t.me/+9UXHPsjNbB43ZDI0 https://t.me/+9UXHPsjNbB43ZDI0 https://t.me/+9UXHPsjNbB43ZDI0
Hammasini ko'rsatish...
همونجور که محتویات داخل کیفم رو خالی می کردم متوجه صدای پچ پچ مانندی از بیرون شدم ... انگار صدای غزل بود که از چیزی ناراحت بود و داشت به مهبد می توپید ... حس می کردم اشتباه شنيدم و برای همین پاورچین پشت در اتاق رفتم _پس چیکار می کنی ؟...دست بجنبون ! داشت اینجوری با مهبد حرف می زد؟! _مطمئنی غزل ؟!...برام شر نشه ؟ _نه بابا چه شری صورت تو که قرار نیست معلوم باشه .... پوف کلافه ی مهبد چشمهام رو از تعجب گرد کرده بود داشتند از چی اینقدر صمیمانه حرف می زدند؟! صدای دورگه ی داریوش که سعی می کرد به آرومی حرف بزنه به نزدیکیشون رسیده بود انگار جواب تمام سوالات منو درجا داد _هنوز تو سرویسه ؟! مهبد گفت : _صدایی که ازش نمیاد _دوتا پکش هم باعث کرختیش میشه حتما تو دسشویی از حال رفته .... چشمهام ناباور از اون چیزی که می شنید گشاد شده بود و سرم عصبی تکون می خورد _یالله مهبد تا من بقیه رو مشغول کردم با زور هم شده می کشونیش تو همین اتاق بغلی و میوفتی روش ...فقط کامل لخت باشید که تو فیلم جایی برای بحث نذاری ... بعد رو به غزل غرید : _با موبایل خودش فیلم بگیر وسریع هم تو پیج اینستاش بذار ...رمزش رو که داری انگار سرش رو به تایید تکون داده بود که داریوش خوبه ای گفت و ادامه داد : _اگه امشب کار انجام نشه اون پیره سگ منو با چکهام از مغازه بیرون میندازه می فهمید چی می گم ....بعدانگار سمت مهبد توپید: تو هم به پولت نمیرسی عین یه کابوس باورنکردنی و وهم انگیز بود انگار مهی غلیظ جلوی چشمم رو پوشونده بود و مغزم قفل شده ناقوس بی آبرویی و رسوایی رو می نواخت ... 🌺🌺🌺 طراح لباس معروفی که دوستهاش براش توطئه چیدند تا بهش تجاوز کنند و فیلم تجاوز رو تو اینترنت پخش کنند .😢😱... یعنی  می تونه از این مخمصه جان سالم به در ببره؟😐💀 https://t.me/+imnFw7hWwQBkM2Fk 🍃🍃🍃 👈رمانی بینظیر دیگراز مریم بوذری 👈پیشنهاد نویسنده که خودشون هم داستانهای خانم بوذری رو دنبال می کنند https://t.me/+imnFw7hWwQBkM2Fk
Hammasini ko'rsatish...
رمان دنیای بعداز تو(مریم بوذری)

لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

https://t.me/+imnFw7hWwQBkM2Fk