cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

بسیج دانشجویی الزهرا(س)

﷽ دیده شد سفید،ز انــتــظار دل🕊 دانشگاه الزَّهرا(س) مشهــد 📌روابط عمومی : ⬇️ سروش: http://Sapp.ir/azahra_basij ⬇️ اینستاگرام: http://Instagram.com/alzahra_entezar ⬇️ ایتا eitaa.com/alzahra_entezarr

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
196
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Photo unavailableShow in Telegram
••🖤 ما عشـق را پشـت در این خـانه دیدیم زهرادرآتش بودحیدرداشت میسوخت.. #فاطمیہ 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
05:15
Video unavailableShow in Telegram
احسنت بر سازنده ی این فیلم ایکاش می شد،صداوسیما این کلیپ رو هر روز و شب پخش می کرد و مردم را روشـن مینمود. #بصیرت 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
6.52 MB
01:19
Video unavailableShow in Telegram
یادی کنیم از درایت و دستور امام خامنه ای که نذاشت فایزر وارد کـشور بشه و ورودش رو ممنوع کرد... خدا حفظت کنه برامون... #حضرت‌آقا 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
11.50 MB
Photo unavailableShow in Telegram
سواد رسانه را جدی بگیریم! #سواد_رسانه 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
00:40
Video unavailableShow in Telegram
پیغمبری ڪه‌عمری‌غمخوار‌ امتش‌بود روی ڪبـود‌ زهـرا‌ اجـر نبـوتـش بود؟ #مادر🥀 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
2.72 MB
Photo unavailableShow in Telegram
سواد رسانه را جدی بگیریم! #سواد_رسانه 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
🦋🦋 زیـارت نامـه شهـدا رو بخونیـم... اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیـکُم یا اَنصارَ رَسُـولِ اللهِ اَلسَـلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ #شنبه_شهدایی 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
❬🕊🌱❭ حتی اسمشون رو بلد نیستیـم .. #شنبه_شهدایی 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 🌷بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🌷 #سلام برابراهیم #جلداول #قسمت۸۵ #کتاب آذر ماه ۱۳۶۱ بود. معمولاً هر جا که ابراهیم می رفت با روی باز از او استقبال می کردند. بسیاری از فرماندهان، دلاوری و شجاعت های ابراهیم را شنیده بودند. یکبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت کردیم. صحبت ما طولانی شد. بچه ها برای حرکت آماده شدند. وقتی برگشتم فرمانده ما پرسید: کجا بودی؟! گفتم: یکی از رفقا آمده بود با من کار داشت. الان با ماشین داره می ره. برگشت و نگاه کرد. پرسید: اسمش چیه؟ گفتم: ابراهیم هادی. یکدفعه با تعجب گفت: این آقا ابراهیم که می گن همینع؟! گفتم: آره، چطور مگه؟! همینطور که به حرکت ماشین نگاه می کرد گفت: اینکه از قدیمی های جنگ چطور با تو رفیق شده؟! با غرور خاصی گفتم: خُب دیگه، بچه محل ماست. بعد برگشت و گفت: یکبار بیارش اینجا برای بچه ها صحبت کنه. من هم کلاس گذاشتم و گفتم: سرش شلوغه، اما ببینم چی می شه. روز بعد برای دیدن ابراهیم به مقر اطلاعات عملیات رفتم. پس از حال و احوالپرسی و کمی صحبت گفت: صبر کن برسونمت و با فرمانده شما صحبت کنم. بعد هم با یک تویوتا به سمت مقر گردان رفتیم. در مسیر به یک آبراه رسیدیم. همیشه هر وقت با ماشین از آنجا رد می شدیم، گیر می کردیم. گفتم: آقا ابراهیم برو از بالاتر بیا، اینجا گیر می کنی. گفت:وقتش را ندارم. از همین جا رد می شیم. گفتم: اصلاً نمی خواد بیایی، تا همین جا دستت درد نکنه من بقیه اش را خودم می رم. گفت: بشین سر جات، من فرمانده شما رو می خوام ببینم. بعد هم حرکت کرد. با خودم گفتم: چه طور می خواد از این همه آب رد بشه! تو دلم خندیدم و گفتم: چه حالی می ده گیر کنه. یه خورده حالش گرفته بشه! اما ابراهیم یک اللّه اکبر بلند و یک بسم اللّه گفت. بعد با دنده یک از آنجا رد شد! به طرف مقابل که رسیدیم گفت: ما هنوز قدرت اللّه اکبر را نمی دانیم، اگه بدانیم خیلی از مشکلات حل می شود. ❁❁❁ گردان برای عملیات جدید آمادگی لازم را به دست آورد. چند روز بعد موقع حرکت به سمت سومار شد. من رفتم اول سه راهی ایستادم! ابراهیم گفته بود قبل از غروب آفتاب پیش شما می آیم. من هم منتظرش بودم. گردان ما حرکت کرد. من مرتب به انتهای جاده خاکی نگاه می کردم. تا اینکه چهره زیبای ابراهیم از دور نمایان شد. همیشه با شلوار کردی و بدون اسلحه می آمد. اما این دفعه بر خلاف همیشه، با لباس پلنگی و پیشانی بند و اسلحه کلاش آمد. رفتم جلو و گفتم: آقا ابراهیم اسلحه دست گرفتی!؟ خندید و گفت: اطاعت از فرماندهی واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده این طوری آمدم. بعد گفتم: آقا ابراهیم اجازه می دی من هم با شما بیام؟ گفت: نه، شما با بچه های خودتان حرکت کن. من دنبال شما هستم. همدیگر را می بینیم. چند کیلومتر راه رفتیم. در تاریکی شب به مواضع دشمن رسیدیم. من آرپی جی زن بودم. برای همین به همراه فرمانده گردان تقریباً جلوتر از بقیه راه بودم. حالت بدی بود. اصلاً آرامش نداشتم! سکوت عجیبی در منطقه حاکم بود. ╔❁•°••°•🌷•°••°•❁╗ @alzahra_entezar ╚❁•°••°•🌷•°••°•❁╝
Hammasini ko'rsatish...
05:10
Video unavailableShow in Telegram
چرا فکر می‌کنی اونی که تو گوشی پیدا کردی بدردت میخوره؟! حتما ببینید رفقا👌 #استاد_رائفی_پور 💠⃟🇮🇷› بسیج دانشجویی دانشکده فنی و حرفه ای الزهرا (س)مشهد ‹💠⃟🇮🇷› 🆔 @alzahra_entezar
Hammasini ko'rsatish...
6.33 MB
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.