cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

🤤وانشات جنایتکار🔞

https://t.me/iHarfBot?start=1194168408 ربات ناشناسمو 👆❤ https://t.me/joinchat/AAAAAErcFGtZKaQSwy9WQw لینک کانال اصلی👆💝 https://t.me/joinchat/AAAAAEnaoUKpjKzhZ90CRw لینک کانال وانشات ها👆🔞

Ko'proq ko'rsatish
Eron225 657Til belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
375
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

✅ ربات نیترو سین - NitroSeen: 👁‍🗨 افزایش تخصصی بازدید پستهای تلگرامی ❤️ افزایش لایک پستهای تلگرامی 📈 افزایش رای در نظرسنجی ها 📟 زمانبندی تکمیل سفارشها به دلخواه 👥 زیرمجموعه گیری و دریافت پورسانت 🔐 پرداخت مطمئن و امن 🔗 https://t.me/NitroSeenBot?start=1533051948
Hammasini ko'rsatish...
#پسره_به_زنش_خیانت_میکنه❌ #دختره_مچشو_میگیره🚷 #دختره_تو_عصبانیت_با_عقب_عقب_رفتنش...😱🔥 _آرکان به من #خیانت نمیکنه! هانیه #پوزخندی زد و به چشمام خیره شد. _ من که عکس #لختشون رو نشونت دادم #احمق جون! چرا نمیخوای باور کنی که آرکان #حالش از تو بهم #میخوره؟ با #گریه نگاهش میکردم که گفت: _ #بچرخ احمق. با چرخیدنم و دیدن #صحنه‌ای که جلوی چشمم بود حس کردم جون از تنم رفت! آرکان #دست رزا رو گرفت و به سمتش #لبش برد و #بوسید. با دیدن این صحنه تحمل نکردم و با سرعت رفتم جلو. _ #کثاااافت بی‌شرف! _ آناهیتا ! با گریه #حلقه رو درآوردم و انداختم جلوش. _ ازت متنفرم آرررررکان #متنفر! با گریه عقب عقب می‌رفتم که یک لحظه... بنظرت چه بلایی سر دختره میاد؟!⁉️
Hammasini ko'rsatish...
خیانت؟!🥶🤫
♨️رمانی متفاوت♨️
99
جوین 💯❗️
#عشق_یک_فاحشه🔥💦 #پارت_72نبود_بلف 😳❌ پارت واقعی آوردن برات 🔥🔞 زیر پالتو یه #پیرهن سرخآبی کوتاه تا پایین کونم و یه #جوراب شیشه ای تا زانو بود. قبل اینکه #پیراهن مورد علاقه‌مو جر بده خودم درش آوردم و دستم سمت #جورابم رفت که گفت: - نمی‌خواد اونو دربیاری فقط #سوتینو #شورتتو دربیار... لبم و با #ناز گاز گرفتم و کاری که خواست و انجام دادم. #بعد از مکثی خواست سمتم بیاد که دستم و به معنی نیا بالا بردم و با #عشوه دستم و سمت #کصم بردم؛ می‌خواستم دیونش کنم پَس انگشت #فاکم و بهش نشون دادم؛ وقتی چشماش خمار شد تک خنده ای کردم و انگشتم و #خیس کردم و لای #پاهام کشیدم که طاقت نیاورد و... اوووفف بیا بمب این روز های مجازی و بخون 👆♨️ https://t.me/joinchat/AAAAAFJu_oE8qBRRAFld_A
Hammasini ko'rsatish...
رمان مشروطه خانزاده رو اگه نخوندید سریع جویین شید❌
Hammasini ko'rsatish...
#پارت64 لینک vip برای 100 نفر اول رایگانه پس زودتر جویین شید تا باطل نشده❌ https://t.me/joinchat/SpqV_gZtUmfd0QdY شاید بهتر بود، تو جلد شرور بودنم فرو برم و برای نابودیش دست به هرکاری بزنم! چرخیدم و مچ دستم رو از دستش آزاد کردم و با متانت و کمی ناز لب زدم _همینجام؛ من هیچوقت از تو دور نمیشم عزیزم! چشماش رو ریز کرد و مشکوکانه پچ زد _عه؛ پس ازم دور نمیشی!؟ نزدیکتر شدم ، سرم رو کمی بالا گرفتم تا صورتش رو ببینم ، حالا فقط نیم وجب فاصله بین صورتامون بود! _نه؛ بلکه نزدیک و ... کمی خودمو بالاتر کشیدم و پچ زدم _نزدیکترم میشم! چشماش براق و خمار شد، صورتش رو نزدیک کرد، درست لحظه ای که‌ لبهاش به لبهام خورد، عقب رفتم! شیطون و پیروزمندانه از اینکه ناکام گذاشتمش، نگاهش کردم که چشم غره‌ای نصیبم کرد! https://t.me/joinchat/SpqV_gZtUmfd0QdY لاوین به خاطر یه شرطبندی مسخره وارد زندگی خانزاده مغرور اما هاتی میشه که...😋🔞
Hammasini ko'rsatish...
✨مشروطه خانزاده✨

آثار: دخترخوانده، جنایتکار ( هر دو فروشی) درحال تایپ: مشروطه خانزاده{هات و عاشقانه🔥} ما به پایان خوش ایمان داریم🥰 روزی دو پارت🌸 به قلم : محدثه.اِ دارای #وانشات🔞 ❌کپی رمان حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد❌

#پارت60 سینه‌اش رو پر باد کرد و با غرور لب زد _بله؛ کاره خودِ خودِ منه! فکم منقبض شد و دندون‌هام رو هم فشردم و غر زدم _ دَغل باز! چشمکی نثارم کرد و پچ زد _کمک میخوای؟! از حرص زیاد، سرم گیج رفت، سرمو پایین آوردم و پر از حرص و نفرت لب زدم _ پایِ سرفینا آسیب دیده ، دعا کن چیزی نشده باشه که فاتحه‌ات خوندس! یه طناب کلفت که یک سَرش دست خودش بود، پرت کرد پایین و لب زد _ بیا بالا ببینم؛ طبق محاسبات من قرار نبود چیزی بشه! طناب رو گرفتم و منو بالا کشید تا رسیدم بالا ، به سمتش خیز برداشتم و با لگد کوبیدم تو دلش که خم شد و آخ بلندی سَر داد! با لگد کوبیدم تو دلش که خم شد و آخ بلندی سَر داد! _تِررر زدم تو اون محاسباتت اخه مَشنگ؛مگه مریضی، هاااان؟! دَغل بازِ دیونه، واسه چی همچین کاری کردی اگه میمردم ، کی میخواست پاسخگو باشه؛ تو؟! درحالی که صورتش از درد جمع شده بود، عصبی غر زد _تو آخر منو عقیم میکنی با این لگد پرونیات! بعدشم ، دغل باز منم یا تو؟ تویی که از راهی که به خط پایان نزدیکتر بود میرفتی؟! این یه مورد رو حق با اون بود ولی... https://t.me/joinchat/SpqV_gZtUmfd0QdY بچه ها این رمان جزء معدود رمان هاییه که به خاطر موضوع جدید و ممنوعه‌اش سر و صدا زیادی توی تلگرام به‌پا کرده و چند بار فیلتر هم شده🔞 میدونید که همیشه بهترین رمان هارو بهتون پیشنهاد میکنم و این رمان یکی از بهترین ها و جذااب ترین هاست😉😍 https://t.me/joinchat/SpqV_gZtUmfd0QdY 👆🏾🙈❌👆🏽
Hammasini ko'rsatish...
✨مشروطه خانزاده✨

آثار: دخترخوانده، جنایتکار ( هر دو فروشی) درحال تایپ: مشروطه خانزاده{هات و عاشقانه🔥} ما به پایان خوش ایمان داریم🥰 روزی دو پارت🌸 به قلم : محدثه.اِ دارای #وانشات🔞 ❌کپی رمان حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد❌

اااخ دختره چه ساکی میزنه🤤💦🤤🤤🔥😋😋😋 با انگشتم رو سینه‌ش خط کشیدم و رو لبش یه بوسه‌ی کوچولو گذاشتم. زبونمو در آوردم و آروم تنشو لیسیدم. خط سینه‌شو طی کردم و به شرتک خوابش رسیدم. با دندون پایین کشیدمش! مردونگی‌ش ایستاد تو هوا! خندیدم و بوسه‌ای روش گذاشتم. زبونمو رو رگاش کشیدم و با شهوت به برهان نگاه کردم. https://t.me/joinchat/AAAAAFJu_oE8qBRRAFld_A زیرررررر 22 سال ببینم ریمو میکنم😒❌❌❌💦💦🔞🔞🔞🔞😱😱😱
Hammasini ko'rsatish...
اااخ دختره چه ساکی میزنه🤤💦🤤🤤🔥😋😋😋 با انگشتم رو سینه‌ش خط کشیدم و رو لبش یه بوسه‌ی کوچولو گذاشتم. زبونمو در آوردم و آروم تنشو لیسیدم. خط سینه‌شو طی کردم و به شرتک خوابش رسیدم. با دندون پایین کشیدمش! مردونگی‌ش ایستاد تو هوا! خندیدم و بوسه‌ای روش گذاشتم. زبونمو رو رگاش کشیدم و با شهوت به برهان نگاه کردم. https://t.me/joinchat/AAAAAFJu_oE8qBRRAFld_A زیرررررر 22 سال ببینم ریمو میکنم😒❌❌❌💦💦🔞🔞🔞🔞😱😱😱
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.