𝗙𝘂𝗗𝗼𝘀𝗵𝗶𝗻 | فوُدوُشین
من از جهان بی تفاوتی فکرها حرفها و صداها میآیم ! https://t.me/BiChatBot?start=sc-162763-QPXI5Rn
Ko'proq ko'rsatish173
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
فنجانی چای بودم بر روی میز؛
سرد و تلخ؛
و در نهایت با جملهی
«بگذارید برایتان عوضش کنم»
به پایان رسیدم!
دیر گاهیست که افتادهام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
فکرام انقدر درهم شده که انگار دارم پیشنهادهای کیبورد رو پشت سر هم ردیف میکنم
جلوی آینه ایستاد، خودش را ورانداز کرد و گفت:
باید برای عید یک تن جدید بخرم!
میگفت نورِ چشمِ منی
راست میگفت؛ خیلی زود چشمش را زدم!
باید برم دستشویی، دوره. حال ندارم برم. اتاقم پره از لباس، کاغذ و نور. من نور رو دوست دارم. رقصیدن توی نور رو حتی بیشتر دوست دارم گرچه نور ماه رو برای اینکار ترجیح میدم. مثانهم پره، متاسفانه این یکی از نور نیست. پگاه گلمه، توی نور قشنگتره. بهش نگاه میکنم و میل شدیدی برای بوسیدنش دارم ولی دوره، مثل دستشویی. هنوز یکم برف روی کوه دیده میشه، برفهای هفتهی قبل. دوست دارم روشون قدم بزنم ولی دورن. گشنمه ولی غذا هم دوره. میخوام زندگی کنم اما زندگی از همهچی دورتره. بهتره فعلا با دستشویی رفتن شروع کنم.
داشتم به تاریکی و سکوت ترسناک حاکم بر اطراف دندانهایم وقتی که دهانم بسته است فکر میکردم و با خود میگفتم:
باز کن دروازه دهانت را فودوشین
بازش کن لطفا
خودمو تو خیابون دیدم بهش گفتم برگرد کانال، چند روزه پست نذاشتی، دوباره بنویس...دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت:" پستی رو شروع نکن که نمیدونی تهشو چجوری تموم کنی"