مجله هنری نامیرا

چه جمعه های سنگینی را تحمل کردیم و هربار پاشنه به شنبه ها کوبیدیم تکرارها را تکرار کردیم کرده ها را هربار آزمودیم آزموده ها را آموختیم تا ساعت مچی مان یک خانه ی دیگر به دستمان کوچک تر شد... نام ها کلماتی قراردادی اند ولی قراردادها به مالکیت ها اعتبار می دهند از این باب جمعه ها سنگینی نامشان را حمل می کنند... مانند نام تو که چنان با تمامیتت آمیخته شده تا هر بار نامت به گوشم می خورد ولع مندانه دنبال صاحبش میگردم تا کلمات ریخته بر قُلک گوشم را در دستانش خالی کنم... @Dariush_Ferdowsi #داریوش_فردوسی

T.me/BookshopCovered - سیگار داری؟

چقدر می تواند غمگین باشد خاطره ی خاموش کردن سیگار بر سنگ قبر کسی که دوستش داشته ایم...!؟ @BookShopCovered #مهدی_اشرفی

T.me/BookshopCovered شبیه کسی شده ام که پشت دود سیگارش با خود می گوید: باید ترک کنم! سیگار را خانه را زندگی را و باز پُکی دیگر می زند...

امشب از هر نخ سیگار بدم می آید از خودم، از همه انگار بدم می آید... ماجرا تا به همین جا پر خود آزاری ست از همین بیت اسف بار بدم می آید! @BookShopCovered #اندیشه_فولادوند

گفت: کاری می‌کنم ، سیگار را ترک کنی! ترکم کرد... سیگارم چند برابر شد! @BookShopCovered #امید_صباغ_نو