Wish to Have a Balloon
برای هزارهها انسان پا بر زمین داشت و شگفتی را در آسمان میجست. اینجا ولی ما از لنزی که در آسمان داریم به «زمین» خیره میشویم؛ زمینی که «دورتر» از همیشه بهنظر میرسد. @lkhoda
Ko'proq ko'rsatish177
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
▪️ سلب مالکیت عمومی از دریاچه زریبار در مریوان
▫️حفظ محیط زیست به سود مردم یا ثروتمندان؟
🖋عادل ایرانخواه
✔️هیچکس نیست که گذرش به مریوان بیفتد و به دریاچهء زریبار نرود. همانطور که هیچ اهل مریوانی هم نیست که هفتهای یک بار گذرش به زریبار و اطرافِ آن نیفتد. پس از راه افتادنِ جنبشِ مردمیِ "شکستنِ اسلحه" نیز، زریبار علاوه بر انسانها، گونههای دیگری از جانوران و پرندگان را گردِ خود آورده، تا بخشندهتر و زیباتر باشد. اما ما فرودستان عادت داریم که بپرسیم برای چه کسی؟! برای چه کسی زیباتر و بخشندهتر شده؟! روندی شوم در جریان است که به دور از حساسیتهای مردم، احزاب، نهادها و فعالینِ مدنی، سیاسی و زیستمحیطی، زریبار را به سرنوشتی دچار میکند که پیشتر برای مواردِ مشابه، رخ داده و نیز رخ خواهد داد. سلبِ مالکیت از اکثریتِ مردم به نفعِ اقلیتی مرفه!
دیگر زریبار متعلق به همگان نیست. بلکه از خلالِ حصارکشیها و ویلاسازیهایِ اطرافِ آن، بدل به ملکِ شخصیِ صاحبانِ ثروت و قدرت شده است. اکثریتِ مردم فقط میتوانند چون رهگذری از آنجا عبور کنند، اما انحصارِ زریبار به دستِ اقلیتیاست که ظاهرن با پولشان، توانستهاند، طبیعت و قانون را هم بخرند. و آیا طبیعت را میتوان خرید و فروخت؟ طبیعتی که حتی متعلق به یک نسل نیست، چه برسد به عدهء معدودی از یک نسل!
فسادی که در تمامِ سطوح گسترده شده، به زریبار هم چوبِ حراج زده و آن را به نوکیسگان فروخته است. ثروتمندانی که فقط نفع و لذتِ شخصیشان را میشناسند. حاشیهء جاده و مرتع را مصادره کردهاند و فخرفروشانه، کاخهایشان را در طبیعتی که متعلق به ماست، برافراشتهاند. قانونِ فاسد و نهادهایِ فاسدتر نه تنها چنین غصبی را موجب شدهاند، بلکه تباهتر اینکه اذهانِ مردم را هم فاسد ساختهاند. مردم طبیعی میانگارند که دور تا دورِ زریبار حصارکشی شود و دسترسی آنها را نه تنها به دریاچه، بلکه به مراتع و کوههای اطراف محدود کند! اینکه همه چیز قابل خرید و فروش است، برای مردم بدل به بدیهیترین قانون شده است و هرکس فقط می خواهد تکهای از طبیعت را تصاحب کند. فسادی که همه کمابیش در آن سهیماند. هرکس که بتواند تکه ای از آن را می کند، تا به شکلِ مضحکی شبیهِ کشتی نشستگانی باشند که هرکس فقط قسمتِ خودش را سوراخ می کند! هرکسی که پولش اجازه دهد حصار میکشد، چاه می کند و به طبع آلودگی ایجاد میکند و آبهای زیرزمینی را که زریبار از آن تشکیل شده، آلوده میکند و شاید بخشکاند.
✔️ دوستدارانِ محیط زیست، به درستی مردم را به مراقبت از طبیعت و علیالخصوص زریبار تشویق و تهییج میکنند. و تلخ آنکه جانهای شریفی از آنها جانشان را برای حفاظت از محیط زیست باختند. شوربختانه اما پرسشِ بنیادینی اینجا درمیگیرد؛ چرا باید ما در حفظِ طبیعتی کوشا باشیم، که ملکِ شخصیِ ثروتمندان شده است؟! مادامی که طبیعت از آنِ همگان نباشد، توصیه برایِ نگهداری آن، نصیحتی ایدئولوژیک است! چرا باید در حفظِ املاکِ شخصیِ ثروتمندان کوشا باشیم؟ آیا اگر کسی به شما بگوید بیایید و ملکِ من را تمیز کنید. کتکش نخواهید زد؟ ابلهانه نیست که از طبیعتی نگهداری کنید که ملکِ طلقِ پولدارها شده و خوش آب و هواترین و خوشمنظرهترین نقاطش به تصرفِ فرادستان درآمده؟ آیا حافظانِ محیط زیست جان و تنشان را نثارِ آتش کردند تا نوکیسگان در ویلاهایشان از طبیعتِ زیبا لذت ببرند؟ طبیعت، سهمِ اغنیا و نگهداریِ آن، سهمِ فقرا؟! این دیگر چه اخلاقیاتِ مزورانهای است؟ دوستدارانِ طبیعت و جنبشهایِ زیست محیطی نمیتوانند بدونِ اینکه طبیعت از آنِ همگان باشد، همگان را به نگهداری از طبیعت توصیه کنند. اگر طبیعت متعلق به همهء مردم باشد، خودبه خود، همهء مردم در حفظِ آن کوشا خواهند بود.
پ،ن: تصویر ضمیمه نشان میدهد که سرتاسر دریاچه با ساخت و سازهای خصوصی مورد دخل و تصرف قرار گرفته است.
#سلب_مالکیت
@Azegaar
🖇منبع:
جامعهشناسی
@IRANSOCIOLOGY
دیروز تا که در اخبار شنیدم به اهالی روستای کهمان الشتر تیراندازی شده، چون میخواستهاند از قطع درختان گردو جلوگیری کنند، در گوگلارث نام روستا رو سرچ کردم. تمام لایههای اطلاعاتی نقشه خاموش بود، بنابراین آنچه من دیدم مسیری سبز بود در دل تنگهای، درهای از هزاران درهای که در سرزمین ایران عمدتا کوهها، مادرانِ سرزمین ایران، را به جنینهایشان، به سکونتگاههای ریز و درشت این اقلیم وصل میکند. من سالهاست اسم این خطهای باریک سبز را پیش خودم گذاشتهام بند ناف. مسیری که سکونتگاههای ایران از آن آب و اقتصاد و محدوده آسایش زیستی، خنکی در تابستان و هیزم برای زمستان، میگیرند. این برای یک سکونتگاه ایرانی در دل زاگرس تصویری آشناست.
تا لایههای اطلاعاتی نقشه را روشن کردم اما تصویر مالوف بعدی جدید به خودش گرفت. حجم پینهای نامگذاریشده در این مسیر که نام رستوران و باغ و مهمانپذیر بر خود داشت متعجبم کرد. کمی در گوگل سرچ کردم، سعی کردم کانالهای تلگرامی روستاهای منطقه را پیدا کنم و حتی به توئیتر سرزدم که ببینم ماجرا چیست، چیزی پیدا نکردم. این ویدیو را ضبط و در فولدری ذخیرهکردم تا اطلاعات بیشتر به دست بیاورم. اطلاعات بیشتر امروز در این متن کوتاه که در رادیو زمانه منتشر شده به دستم رسید: آبیاری صنعت توریسم با خونِ کشاورزان کهمان. بعد جدید تصویر در این متن به خوبی شرح داده شده و این قصهای نهحالا دیگر نو برای فلات ایران است.
پروژه ذهنیام از چند سال پیش این است که سکونتگاههای ایرانی دارند یکی پس از دیگری بند نافهایشان را از دست میدهند. اما حالا میبینم این فقط از دست دادن نیست، این قلب کردن است، شیادی است. مسیر همان مسیر است، رنگ همان رنگ است، کوه همان کوه است، اما مسیری که سکونتگاه از آن تغذیه میشده، حالا در حال تبدیل شدن به لولهای است که از آن شیره جان کوه، تمام عناصر حیاتبخش آن، مکیده میشود.
من برخلاف متن منتشر شده در رادیوزمانه معتقد نیستم که این نزاع سه ضلع دارد: دولت، کشاورزان خردهمالک و محیط زیست. از نظر من کشاورزان خردهمالک (و اساسا عمده منتفعین خردمقیاس از زمین در سراسر جهان از بومیان جنگلهای استوا در برزیل تا کشاورزان هندی) محکوم به ایستادن در سمت طبیعت هستند. آنها نیرو و زندگیشان را از زمین زیرپایشان میگیرند پس خرد جمعی و تاریخیشان به حفاظت از منابع در دسترسشان حکم میکند. این نزاع دو سمت دارد: یک سو دولت و یک سو اکوسیستم شامل انسان و حیوان و گیاه و سنگ و خاک و آب.
در این چارچوب شاید بد نباشد به این فکر کنیم که چرا کاشت و داشت درخت مثمر در فرهنگ ما به منزله مشروعیت برای بهرهبرداری از زمین است و چرا روستا، کوچکترین واحد زیستی در فلات ایران، آبادی خوانده میشود.
آنچه در صد سال اخیر به واسطه مداخلات قهرآمیز دولت در رابطه انسان ایرانی و طبیعت پیرامونش نابود شده است، خرد جمعی بهرهبرداری از زمین است. نزاع الشتر نزاع بر سر بازپسگیری این خرد جمعی است. نزاعی برای دوباره به یادآوردن.
آبیاری صنعت توریسم با خونِ کشاورزان کهمان
سرکوب خونین دیروزِ کشاورزان روستای کَهمان (استانِ لرستان) به دست جمهوری اسلامی، بار دیگر نشان داد که حکومت هیچ قُبحی در استفاده از گلوله علیه مردم بیدفاع
Hammasini ko'rsatish...
شهرها – Painscapes / خاک رنج
اگر بتوان آنچه پس از آغاز جنبش «من هم» (Me Too) شکل گرفته را «کنشهای مدنی» برای «دفاع از حقوق شهروندی» دانست، میشود مشاهده کرد که میدان نیروی آن، پتانسیلهای محافظهکارانه را نیز به حرکت درآورده است، که در میانشان، ایدهی «جدایی هنرمند از هنر»، قابلتوجه به نظر میآید. این ایده، که بهطور تناقضآمیزی، با تقلیل «کار هنری» به «اثر هنری» آن را ماحصل پرداخت «سوژه» میخواند، با جداساختن پرسش چگونهزیستن از کار هنری، و افتراق سیاست و زیباییشناسی به دنبال نوعی از «خودآیینی» میگردد. حامیان این ایده، در ابتدای امر، برای اثبات حقانیت خود به سراغ نمونههای «برین» تاریخ هنر میروند، جایی که «اثر هنری» بهمیانجی جایگاه رجحانیافتهای که در تاریخ هنر اشغال کرده، فهم میشود. این مواجهه، جدا ازآنکه این دست اتفاقات را در پرتو اقدامات هنرمندانِ بزرگ «طبیعیسازی» میکند، ریشههای طبقاتی، مردسالارانه، جنسیتزده و نژادپرستانهی تاریخ هنر را در پرانتز میگذارد تا «اثر هنری» را مصون باقی نگاه دارد. از سویی دیگر، با این پنداره، در پرتو تاریخ هنر، اخلاقْ با گسستن از مفهوم «حق»، به رفتار خوب و بد -که باید از کار هنری جدا پنداشته شود- و «من هم» از حقی جمعی دربرابر خشونتی سیستماتیک، تنها به مسئلهای فردی فروکاسته میشود. «تجاوز» به حقی که در میان کنشهای مدنی، ساختارهای حکومتی و قانون ساخته یا ناپدید میشود، انگار با خلق شاهکاری هنری قابل چشمپوشی است: پس چه بلایی بر سر هنر مدرن میآمد اگر سورئالیستها با مجسمههای غصبشده از آفریقا روبهرو نمیشدند؟ این همان اخلاق بورژوازی است که تجاوز به «حق» دیگری را در ازای هر پیشرفتی-از جمله فرهنگی- مشروعیت میبخشد.
________
@againstthegrain
رود عریضی باید از نارمک میگذشت، طوری که بوی نمناکش را باد سبکی تا کوی گیشا میآورد. پنجاه میدان نارمک باید شمال رود میبود و پنجاه میدان در جنوب آن. بدیهی است چنین رودی هفت حوض و هفتاد حوض را باید در خود غرق میکرد. ماهیگیران متفنن را باید میدیدیم که بیاعتنا به عالم و آدم مشغول ماهی گرفتناند، و نوک قلابشان جز ماهی بلور نمیآویزد. مردی در کرانهی رود چنان از خوشی نعره باید میکشید که زنی در میدان تسلیحات جوابش را با بوسهای باید میفرستاد. اهالی سهروردی باید متعرض شهرداری میشدند که سهروردی جزو نارمک است. چنین رودی باید کاسبی دستفروشها را رونق میداد که کتابهای کهنه و مرطوب میفروختند. کتاب کهنه خریدن از کنارهی رود حتماً لطف دیگری دارد. تازه باید میرسیدیم به جزیرهی پردرخت کوچکی میان رود که کسی تابهحال پایش را بر آن نگذاشته بود، چون میگفتند نحس است، و مادربزرگها هزار بار افسانهاش را دم گوش نوگان نجوا باید میکردند. کسانی باید میگفتند قایقسواری در رودهای تهران حظ دارد. آنها نباید میدانستند تنها برنارمکقایقراندگاناند که طعم سعادت را میچشند. اما، مثل هر رودی، رود نارمک هم باید جایی میداشت که در آن آب بمیرد. کسی خردهریزهای گمشده یا رؤیاهای بربادرفتهاش را گم میکرد، باید آنجا مییافتشان. اما نه، باید این رود به دریا میریخت و دریا به دریاها، تا هم به کشتیها میرسیدیم و هم اینکه قایقسواری وقتی مزه دارد که برگشتی در کار نباشد.ــ
http://telegram.me/kholalforaj
خللفرج
نوشتههای پراکندهی مهران موسوی تماس با نویسنده: @MehranMousaV
هنوز بیست روز هم از این پست نگذشته که در آن با خوشخیالی برای فعالین محیط زیست ایران در سال جدید دموکراسی و آزادی و عدالت آرزو کردم.
امروز هر سمت چشم چرخاندم جسد خونین دو محیطبان را دیدم که بیجان روی زمینی افتاده بودند که دستخالی حفاظتش میکردند.
انگار تلاش برای به واژه آوردن بیپناهی سرزمین ایران تنها مبتذل کردن مساله است. عمق این درد شکل واژه نمیشود.
زمین و آب
بزرگداشت روز جهانی آب سال 2021 با شعار "ارزش گذاری آب" بصورت آنلاین توسط سازمان فائو برگزار می گردد.
در این روز سازمان جهانی فائو آب را گرامی میدارد و آگاهی از بحران جهانی آب را افزایش می دهد و تمرکز اصلی در این مراسم حمایت از دستیابی به هدف ششم توسعه پایدار (SDG6) است: آب و بهداشت برای همه تا سال 2030.
موضوع روز جهانی آب سال 2021 ارزش نهادن به آب است.
ارزش آب چیزی بیش از ارزش اقتصادی آن است - آب برای خانوارهای ما، غذا، فرهنگ، بهداشت، آموزش، اقتصاد و اقتصاد یکپارچه با محیط طبیعی ما است که دارای ارزش بسیار زیاد و پیچیده ای است.
اگر هرکدام از این موارد را نادیده بگیریم، خطر سو مدیریت این منبع محدود و غیر قابل تعویض را داریم.
ھدف ششم توسعە پایدار برای اطمینان از آب و بهداشت برای همه است. بدون درک جامع از ارزش واقعی و چند بعدی آب، نمی توانیم از این منبع حیاتی به نفع همه محافظت کنیم.
#روز_جهانی_آب
منبع:worldwaterday.org
مترجم:محمد رامیار
@jiway_ngo
بیبیسیفارسی برنامهای برای مرور خبرهای مهم سال سیاه ۱۳۹۹ تهیه کرده که در آن به اخبار بهصورت حوزهبندیشده اشاره میکند: اخبار مربوط به صلح افغانستان، اخبار حقوقبشری، اخبار محیطزیستی، اخبار اقتصادی، اخبار مربوط به کرونا .
با اینکه این برنامه بهطور مشخص مرور وقایعی بود که در شبکههای اجتماعی حساسیت و بحث برانگیختهاند، بخش عمدهای از تاریخ سال ۹۹ ایرانیان در این شبکهها از آن حذف شده بود.
در این برنامه زنان در حالی به طور کامل حذف شدهاند که تقریبا در ۸ ماه گذشته جنبش میتوی ایرانی بهتناوب در همین شبکهها فراز و فرود یافت، به بحث گذاشته شد و پیش رفت. آنقدر این غیاب برایم عجیب بود که علیرغم محتوای بسیار نازل این برنامه یک بار دیگر آن را نگاه کردم تا مطمئن شوم اشتباه از من نیست.
بعد دیدم دقیقا حذف زنان را باید در کنار حذف جغرافیاهایی مورد بررسی قرار داد که به نام «جغرافیای حاشیه» تنها برای رنگولعاب دادن به اخبار در مواقعی که خطری نداشته باشد مورد اشاره رسانههای عمومی قرار میگیرند.
جغرافیاهایی که به زعم من از آنجا حاشیهای قملداد میشوند که تنها بدون ساکنینشان، بدون انسان، برای این رسانهها «وجود» دارند. به این ترتیب است که سوختن (یا سوزانده شدن) جنگلهای بلوط زاگرس یا پروژه مخرب صید ترال در بلوچستان در بسته به اصطلاح اخبار زیست محیطی سال ۹۹ جا میگیرد، اما اخبار هرروزه طرد و قتل کولبران و سوختبران نه در بسته زیستمحیطی، نه در بسته اقتصادی و نه حتی در بسته حقوقبشری جا نمیگیرد.
این نگاه تهی از انسان به محیط زیست است که آروزهای سیاوش اردلان، خبرنگار محیطزیست بیبیسی را تا این حد سخیف و مبتذل میکند: در سال آینده محیط زیست «سیاسی» نشود و سازمان حفاظت محیط زیست به یک وزارتخانه قدرتمند تبدیل شود!
من در آستانه نوروز ۱۴۰۰ و در آستانه چهارمین بهاری که فعالین پرونده معروف زیستمحیطی در زندان هستند، آرزو میکنم همه ایرانیها بفهمند محیط زیستشان، زمینی که هنوز زیر پایشان است اما میتواند به راحتی ازشان دزدیده شود، آبی که نصیبشان میشود یا نمیشود، هوایی که برایشان حیاتبخش یا کشنده است، صیدی که در تورشان است یا به زور به تورهای دیگری سرازیر میشود و درختانی که میتوانند حفاظت کنند یا جلوی چشمشان میسوزد مطلقا سیاسی است.
برای محیطزیست ایران و برای فعالین از جان گذشته آن در سال جدید به جای وزارتخانه دموکراسی، آزادی و عدالت آرزو میکنم.
بهارِ خاک بر چشمانِ نگرانِ طبیعتِ ایران مبارک.