Shakib_Ferial.Roman

❤️

وضیفمه عزیزم💋💋 اشکالی نداره تا هر وقت نباشی من میزارم مهم نی🙈♥️

سلام خوبید ببخشید من چند وقته هیچ وفعالیتے ندارم تلگرامم مشکل داره و هر کارے میکنم درست نمیشه تا چند وقت دیگ درست میشه ومیام براتون کلے فعالیت میکنم ممنون از پانے جون🤤❤️ ادمین رمان ڪ سنگتموم گذاشتن برامون واقعا ازش ممنونم ڪ کنارمون هست و پارت هاے خوبے براتون میزاره خیلے دوستتون دارم💋❤️⛓ #هلیا

#اجبارعشق #پارت_23 #شکیب #فردای _انروز دیشب از دکترا اجازه گرفتم و رفتم تو اتاقی کع فریال توش بود کنار فریال رو صندلی خابیدم صب که پاشدم یکم کش اومدم کع دیدم فریالم بیدار شده گفتم بش شکیب: صلم عشق دلم فریال: صلام خوبی😍 شکیب: مگه میشه تو باشیو من بد باشم جیگر فریال: قوربونت برم شکیب: خدانکنه خودت خوبی؟ درد نداری؟ فریال: خوبم ولی یکم فقط پام درد میکنع شکیب: الاهی بمیرم اشکال نداره دوسه روز دیگ خوب میشی فریال:هعیییی اینم شانس مایه شکیب: خانم خانوما خیلیم شانست خوبه کع منو داری😂 فریال: خیلی پروویی شکیب😂😂 شکیب: میخای به بچه ها بگم بیان ببینیشون فریال: ارع ارع فقط شکیب این مرده کیه پشت شیشه دماغشم شکسته؟ شکیب: 😡😡😡😡(اصبی میشه) مرتیکه واس چی اومدی اینجا😡😡(با داد زیاد) فریال: شکیب، شک... یب اروم تر فقط بگو کیه شکیب: بزا جنازشو بیارم رو سنگ قبرش اسمشو میبینی حتی لیاقت فامیلی من کع با اون یکس هم نداره😡 فریال: چی فامیلیتون یکیه؟ شکیب کامل بگو گیج شدم شکیب: فریال این پسر عموی منه کع با ماشین به تو زده فریال: اها☹️ شکیب مامانتو نمیبینم نیومده پیشم؟ 🥺🥺 شکیب: فریال جان مامانه من خودش تو بیمارستانه🤦‍♀ فریال: واسه چی چیشده همین بیمارستان شکیب: عشقم اروم باش الان فقط دعا و خدا نیتونه کمکش کنه فریال: وای ن شکیب وای ن مامانت تو کما رفته؟ شکیب: 😭😭😭😭😭(میزنه زیر گریه) فریال: شکیب گریه نتن دیجه🥺(خودشو لوس میکنه) بیا بغلم (فریال شکیبو میگیره بغلش) فریال بغلم کرده بود حاضر بودم ینی کل زندگیمو بدم یه بار این لحظه رو بچشم بغل فریال بودم که یهو صدای جیغ رها اومد فریال داشت بلد میشد گفتم تو نمیتوتی پاشی وایسا من میرم ببینم چی شده رفتم دیدم طاها رها رو چسبونده رو دیوار داره لباشو میخوره جا واس نفص کشیدن رها نزاشته بود هولش دادم اونور افتاد زمین اومدم رها رو اروم کنم بلد ازش پرسیدم چی شده؟ رها: شکیب😭😭شکیب داشتم باهاش حرف میزدم بهش گفتم دوصت ندارم نظرم منفیه یدونه چک بهش زدم بعدش چسبوند منو به دیوار اینطوری کرد😭😭(همیه حرفاش با گریه) شکیب:اروم باش اجی جانم وایسا برم شورتشو پرچم کنم غلط کرده پسره هیز رها: شکیب یه لحظه وایسا کارت دارم شکیب: جانم بگو رها: شکیب من یه نفر دیگ رو دوص دارم بگو دست از سرم برداره شکیب:باش🤷‍♀🥺 رفتم سراغ طاها یدونه اول از همه زدم تو گوشش طاها ادم خیلی بی ظرفیتیه مث دهترا زود قهر میکنه گریه میکنه من زدمش باهام قهر کرد رفت بیزون از بیمارستان منم دنبالش که یهو....... کامنت👌 کامنت👌 کامنت👌 انرژی بدید واس کنکور انرژی داشته باشم بخونم #پانی🧚‍♀

به افتخار مهربونای چنل و اونایی که (درکمون میکنن) واستون الان یه پارت میزارم🤪🙈

بچه ها من کنکور دارم شنبه😭😭 تا اون موقع میتونم 2یا3 تا پارت بزارم لطفا ببخشید😭😭😭 بعد از اون رگباری مث قبل میزارم😭

کامنت بزارین دیگه این طوری که اصلا انرژی نمی دید به ادم اون وقت انتظار دارین ما هر ساعت براتون پارت بزاریم

کامنت یادتون نره🙂❤️

# پارت ۲۲ اجبار عشق دیدم که همون شکیب خودمونه پسر خالمه گفتم تو اینجا چیکار میکنی - تو با فریال تصادف کردی +ا..... اره نمیدونستم ک نامزد شدی - به تو چه و بد با مشت میزنه تو صورت ارمین + ش .....شکی....ب آروم ب..اش _ نمیخوام با داد طاها : چته شکیب : چه عجب اومدی طاها : یه ساعته به من خبر دادیا داداش حال فریال چه طورع ش : خوب نیست طاها : عه ارمین توایی ارمین : اره منم طاها : این جا چیکار میکنی مگه تو. لندن پیش مامان شکیب نبودی ارمین : امروز با هم اومدیم ایران طاها : چه عجب حالا خاله کجاست شکیب: تو کما طاها: چی ب .... برای چی ارمین : تصادف کرده شکیب : تو خفه شو برو دعا دعا کن که فریال حالش خوب بشه وگرنه با همین دستام خفه ات میکنم فهمیدی ارمین : گفتم که عمدی نبود من اصلا اونو نمی شناختم شکیب: اون اسم داره ولی نمیخوام اسم نازشو تو دهن کثیفت بیاری طاها : ( خیلی آروم میگه ) ماجرا چیه شکیب : حال و حوصله ی تو یکی رو ندارم. وسط این حرفا رها میاد #رها دیدم یه صدا هایی میاد نگران شدم فهمیدم که شکیبه بدو بدو از پله ها رفتم پایین دیدم شکیب و یه پسری دارن باهم دعوا میکنن طاها واستاده اونجا داره شکیب رو آروم میکنه ولی فایده ای نداشت شکیب خیلی بلند داد میزد پسره روشو برگردوند طرف من نمیشناختمش تا حالا هم ندیده بودمش رفتم جلو و با لگد زدم از پشت اون پسره و چن تا فش آب دار داشتم داشتم میرفتم جلو تر که بزنم بکشمش که طاها دستم و گرفت و منو برد بیرون _ چرا این طوری میکنی رها + به تو چه مگه تو چیکاره ی منو _ مگه دفعه ی قبل بهت نگفتم که من دوستت دارم و میخوام ازت مراقبت کنم تو هم گفتی که در موردش فکر میکنی حالا جوابت چیه عشقم + اولا که من عشق تو نیستم دوما اون موقع هم گفتم جواب من منفیه سوما الان اصلا موقعیت خوبی برای این حرفا نیست آقای طاها بهمنی . _ ت. که گفتی در موردش فکر میکنی + گفتم الان موقعیتش نیست میمون ( با داد ) _ حالا چرا عصبی میشی + خوشم میاد _ ببخشید خب # نازی دکتر اومد که فریال رو معاینه کنه صداهایی که از پایین میومد رها رفت ببینه چه خبره منم موندم پیش فریال دکتر گفت که حالش بهتر شده و تو این چند ساعت به بهوش میاد . منم خوشحال شدم و رفتم که به بقیه خبر بدم صدا ها کم شده بود دیدم که شکیب رو مبل نشسته و طاها و رها بالای سرشن رفتم پیش رها و رها همه چی رو برام تعریف کرد منم بهشون گفتم که حال فریال خوب شده و دکتر گفت که امروز به بهوش میاد باهم اومدیم بالا تو بخشی که فریال اونجا بستری بود فریال چشماشو وا کرد دکتر و صدا زدیم دکتر گفت که به بهوش اومده و چن روز دیگه میتونیم ترخیصش کنیم ما هم خوشحال شدیم اومدیم که بریم یه چیزی بخوریم ک یهو .......

پارت امادست کامنت ها رو به ۲ هزار تا برسونین بزارم🥲