cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

「میـࢪآث خــ🩸ـون|دلانـــ 」

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
20 679
Obunachilar
-3724 soatlar
-3227 kunlar
-1 84530 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

00:03
Video unavailable
3.30 KB
👍 1
#شهوانی‌گروپ🍑💧 انواع و اقسام #کـ*یرای کلفت اونجا بود نمی‌دونستم رو کدومشون بشینم #کـ*یرا رو به ردیف جلوم چیده بودن و دراز کش بودن #کـ*یرای همشون سیخ بود اونقدر همشون #کـ*یر کلفت بودن ک*صم به نبض زدن افتاد و حشری شورتم رو تو صورت یکیشون پرت کردم،دوازده #کـ*یر کلفت به ردیف چیده شده بودن دستمو روی #کـ*یر همشونم کشیدم و آب از لب و لوچم آویزون شد _جووون چه #کـ**یرای کلفتی رو همتون سواری میرم اوممم بلافاصله بعد از حرفم روی #کـ**یر یه مرد سیاه پوست نشستم که بقیشون با سوت شروع به جق زدن کردننو..😱👅💦 https://t.me/+FXq6Kc76vJViZWQx https://t.me/+FXq6Kc76vJViZWQx
Hammasini ko'rsatish...
𝒔𝒆... 𝒘𝒐𝒓𝒌𝒆𝒓🫦

شب انقد برات بخورمش کِ صُب نتونی راه بری بِیب🍑💦 رمان اروتیک و بزرگسال سک*س ورکر⛔️

00:05
Video unavailable
#پارت_۲۰۴ #پارت‌واقعی💦 #به‌شدت‌خشن🚳❌ - تا حالا کسی با #اسلحه ترتیبتو نداده نه؟ فکر کنم من #اولین نفر میشم! با شنیدن حرفش خشکم زد! سر اسلحه رو روی #سوراخم فشار داد و گفت - اخ یادم رفته #ضامنشو بکشم! اگه اشتباهی توت #شلیک کنم چی میشه به نظرت؟ هیستریک خندید و سر #اسلحه رو به زور فرستاد #داخلم که دادی کشیدم و ...🥵🔞 https://t.me/+KShVtnCJWH81ZGNk https://t.me/+KShVtnCJWH81ZGNk ❌به اجبار برده‌ی خلافکاری شدم تا از قتل هایی که انجام میداد پرده بردارم ولی یه شب تو آبم چیزی ریخت و...❌ #گی🏳‍🌈 #مافیایی
Hammasini ko'rsatish...
FuqHrClaQAAirk3.mp43.25 KB
sticker.webp0.09 KB
#دلبر_اغواگر_واقعی‌_هات‌_سکس‌خشن🔞🔥💯 #part431 - ای چیکار میکنی آوش، دردم گرفت....ارومتر... - ارومتر؟ مگه سکس نیمخواستی؟ ها؟ من اروم بلد نیستم. - یعنی میخای باهم... - اره دیگه میخوام باهات سکس کنم. دست از تمیز کردنش کشیدم و دکمه وزیپ شلوارم رو باز و همراه شورتم پایین کشیدمش که از روی تختنیم خیز شدولی محکم تخت سینه اش کوبیدم که باعث شد دوباره روی تخت دراز کش بشه. با دستم کی*رم رو گرفتم و چندبار پشت سرهم مالیدمش و همین که کمی شق شد دوباره سریعتر مالیدمش. توی ذهنم فقط داشتم به مهرسا فکر میکردم و با فکر به اون کو*ن و ک*صش کی*رم حسابی سیخ و کلفت شد . دوباره چند دستمال برداشتم و ک*صش که بازم خیس شده بود رو محکمتر از قبل پاکیدم. فهمیده بود چقدر عصبیم که هیچ اعتراضی نکرد و وقتی از بابت خشک بودن ک*صش مطمئن شدم پاهاش رو باز کردم. نگاهی به ک*ص قرمز شده اش انداختم و سیلی به دو تا رونش زدم و با خشم غریدم. -باز کــــــــــــن بیشتــــــــــــر زودددد... اهاش بیشتر باز کرد و حالا ک*ص قرمز شده اش مقابل نگاهم بود و بدون هیچ رحمی با کف دست محکم روی سوراخ واژنش کوبیدم. - آخ...آی آوش... - هیـــــــــــــــــــــس! نگفتم لال شو؟ حتی نمیخام صدای نالتو بشنوم، شنفتـــــــــــــــــــــــــــی! چنان داد زدم که ترسید و فقط سری به تایید تکون داد و دوباره سیلی محکمی به ک*صش زدم و حالا که حسابی قرمز شده بود وقتش بود. کی*ر حسابی کلفت شده ام رو توی دستم گرفتم و مقابل سوراخ واژنش قرار دادم و روی تنش خیمه زدم. نگاه سرخ شده ام به صورتش زدم و یه دستم رو تکیه گاهم کردم و با اون یکی دستم شروع به سیلی زدنای پی در پی روی ممه های بزرگ و سفیدش کردم که جیغش بلند شد و با چشم غره ی وحشتناکم خفه شد و با دستاش دهنش رو گرفت... دوباره سیلی به ممه هاش زدم و اینبار همزمان کی*رم رو تا خا*یه *هام داخل ک*صش کوبیدم که چشماش تا اخرین حد ممکن گشاد شد و ناله ی خفیفی از بین لباش بیرون زد. بدون توجه به حالاتش پشت سرهم و با سرعت توی ک*صش تلمبه میزدم و با هر حرکتم سینه هاش محکم بالا و پایین میشدن. ولی انگار کمی بعد بهش چسبید که دستاش از روی لباش دراورد و با صدای بلند ناله میکرد. سیلی محکمی روی سینه هاش زدم و پر از خشم غریدم. - گفتم صدات در نیاد نگفتم؟خفه شـــــــــو ..مگه همین نمیخواستی؟ هوم؟ مگه نگفتی ک*صت جر بدم ؟ خیس مالی نشدی مگه هوم؟ پس الانم فقط خفه شـــــــــو لال شـــــــــووووو!... چنگ محکمی به سینه هاش زدم و نوکشون اونقدر فشردم که نتونست تحمل کنه و جیغی کشید که سریع دست روی دهنش گذاشتم. با خیسی زیادی که با بیرون اومدن کی*رم از داخل ک*صش بیرون زد ضربه ی آخرو محکمتر زدم طوری که پایین تنه هامون با صدای محکمی بهم کوبیده شد که یهو.... 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 https://t.me/+5Yr9leiEbnNjNzU0 دخترهمسایشون زیادی تو پروپاچه ی پسره که مربی باشگاهه میچرخید و برای ادب کردنش توی خونه ی خوده دختره ک*صش رو جـــــ💦🔞💦ـــــــر میده ولی یهو با سررسیدن مادره پسره....😱🙈🔞🔥💦
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
- خشتکت داره میترکه شوهر خاله ک.یرت واسم راست کرده؟🔞💦 - انقدر لخت جلو من نگرد عطرین خالت ببینه فکر بد میکنه لا اله الا الله جمع کن لنگاتو دختر حرصی نگاهی به تن عضلانی و س*کسیش  انداختم و با غیض نگاهمو از مردونگی کلفتش که داشت خشتکشو جر میداد گرفتم این مرد با اون تن و بدن و سایز مردونگی واسه خاله ی عجوزم زیادی خوب بود دلم میخواست بجای خالم من زیرش بلرزم و آه بکشم حشری نزدیکش شدم و قدمو بلند کردم تا لبای کوچولو و سرخمو رو لباش بزارم که شتاب زده به عقب هلم داد و رو زمین پرد شدم. - آخخ....آییی کمرم....... نگران سریع سمتم اومد که با شیطنت بیشتری ناله کردم و با چشمای اشکی نگاهش کردم. - چت شد؟؟ عطرین ببینمت کجات درد گرفت؟ خمار دست ظریف و سفیدمو رو ک.ص خیسم گذاشتم و روی سوراخم کشیدم که رنگش پرید. - آییی سیامک ......اونجام درد میکنه سوراخش نبض میزنه خواست نگاهشو به سختی بگیره که نوک انگشتمو تو سوراخم هل دادم و از درد جیغ بلندی کشیدم که حرصی دستمو از رو ک.ص کوچولوم پس زد - توله سگ حشری وای به حالت با انگشتت پردتو زده باشی عطرین بیچارت میکنم!!! بی طاقت پاهامو بیشتر جلوش باز کردم که با لمس انگشتای کلفتش رو ک.ص صورتیم نفسم رفت چو.چول خیسمو با نوک انگشت داغش تکون داد و تو سوراخ تنگم یکم هل داد که اشکم چکید. - آخخ....دردم میاد سیامک زیپ شلوارشو پایین کشید که با دیدن ک.یر کلفتش رنگم از ترس پرید - خودم پردتو میزنم عطرین امشب زیر ک.یرم جر میخوری وای به حالت جیغ بزنی کوچولو با دهن خوشگلت زیر شوهر خالت ناله کن...... فرصت تحلیل کردن بهم نداد و یه ضرب خودشو تو سوراخ تنگم فرو کرد و...... https://t.me/+P1c9f9ekIKhlOTA0 https://t.me/+P1c9f9ekIKhlOTA0 https://t.me/+P1c9f9ekIKhlOTA0 عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞
Hammasini ko'rsatish...
حـ‌ــ‌ـریـ‌ـ🔥ـ‌ـرِ تـ‌ـ‌‌‌‌ـنـ‌ـت

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوهِ برادرم/ گیوا / گناهم باش‌و...

👍 1
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت ک****ص دختره رو میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 https://t.me/+BbARaZciUHU1ZWI0 #درخواستی♨️ #محــــدودیت_ســــنی 💦
Hammasini ko'rsatish...
🔞سکـــ𝑫𝑰𝑹𝑻𝒀ـــس💦

انقدر با انگشت فا‌.کم تند تند تو بهشتت تلمبه بزنه که یه آبشار لاپات راه بیوفته💦👅 #بزرگسال_هات_ممنوعه🔞

#فورسام #تریسام #سکس_گروپ💦🔞 #پارت19 اون دوتای دیگه اون پایین ک*.یرم رو از #شورت که در آوردند هین بلندی کشیدند. حتما از بزرگی و #کلفتیش تعجب کردند! اونی که موهای زرد #بلندی داشت و چشم هاش مشکی بود همونطور که چشم هاش برق می زد گفت: _ چه #کلفت و بز ... نذاشتم ادامه حرفش رو بزنه و پر فشار مردو*.نگیم رو داخل #دهنش کردم که اون یکی هم شروع به لیسیدن تخم هام کرد. آخ رو ابرا بودم ...! من رو روی تخت دو نفره داخل اتاق پرت کردند و یکیشون کی*.رم رو بین #پاهاش تنطیم کرد و خودش رو تا واردم کرد که صدای نالش بلند شد! اون دوتای دیگه م*.مه هاشون رو بهم #مالوندن و لب های همو بوسیدن و یکیشون بهم نزدیک شد و لبم رو بوسید و بعد روی صورتم نشست که شروع به #لیسیدن ک*.صش کرد. از اون طرف با اون دختره شروع به بوسیدن هم کردند. زبونم رو وارد ک*.صش کردم و اونقدر تند تند زبون می زدم که سریع ار*.ضا شد و از روم بلند شد و شروع به #مالوندن خودش کرد. اون دختره که داشت روم سواری می کرد از روم بلند شد و اونی که موهای #شرابی متوسطی داشت روم نشست و تند تند خودش رو بالا و پایین می کرد. از لذت داشتم #بیهوش می شدم اما انگار اونا از من دست بردار نبودند و تا #شیره وجود من رو نمی کشیدند ول کن نبودند که...😈🔞 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 پسره اختلال دو قطبی داره و الان که قسمت شیطنتش فعال شده رفته پارتی و با دخترا تریسام و فورسام می زنه اما نمیدونه که ...🔞❌
Hammasini ko'rsatish...
🔞عـروسـ افـسـونـگـر🔞

یجوری حش*.ریم کنی که بشینم رو دهنت بگم فقط لی*س بزن لنتی👅💦 رمان: #عروس_افسونگر🔞🔥 #عاشقانه #بزرگسال #روانشناسی😈💦 نویسنده: #بانوی_طلایی_F رمان های کاملم @novel_bano P1

https://t.me/c/1986431345/11

#میراث_خون🩸⛓ #نویسنده_دلآ #پارت_۱۱🫦💦 با سر اشاره به میز گوشه‌ی اتاق کرد. - یه لباس ماکسی برات گذاشتم زود بپوش. - چرا؟ - چرا؟ از کی تا حالا زیر دست‌ها سوال می‌پرسن؟ جدی شده بود ابروهای پرپشتش رو درهم گره کرده بود. - یک ربع وقت داری حاظر شی... هر چی لازم داری داخل اتاق انتهای راه ‌رو وجود داره. دست‌هاش رو داخل جیب شلوارش کرد و از اتاق بیرون رفت. با انزجار از روی زمین بلند شدم. روی میز یه ماکسی سیاه بلند بود. معلوم نیست می‌خواد کجا بره که خواسته همچین چیزی بپوشم! شایدم از اون تیپ‌هاست که مخش تاب داره و می‌خواد با همچین لباس‌های بدن نمایی تو شهر بچرخونتم!! اگه پای سیا و تهدیدهای بالا دستی‌ها وسط نبود جواب گستاخی‌های این پسرک خوش گذرون رو می‌دادم.   لباس رو برداشتم و به اتاقی که گفته بود رفتم. اتاق تشکیل شده بود از تخت، کمد، میز آرایش و چوب لباسی. پنجره‌ ویو به حیاط داشت، وقتی پنجره رو باز کردم نسیم ملایمی لابه‌لای موهام پیچید. لباس رو روی تخت گذاشتم. من تمام عمر به عنوان بادیگارد زندگی کردم اما حالا.... نگاهی به لباس انداختم و آه عمیقی کشیدم.
Hammasini ko'rsatish...
50👍 17
🖤🩸🖤🩸 🩸🖤🩸 🩸 #دلآن #نویسنده‌نرگس #پارت_۳۳۴ سری تکون دادم که ازم جدا شد و بلند شد رفت سمت در اتاق که گفتم _ کجا میری الان!؟ عدنان همونطور که در رو باز میکرد گفت _ میرم گوشیت رو بدم به بچها تا اطلاعات این شماره رو در بیارن ببینیم چیزی میشه پیدا کرد یا نه. توهم بگیر یکم بخواب منم میام. باشه ای گفتم که از اتاق زد بیرون و منم خودم رو روی تخت پرت کردم. هوف خدایا میشه دقیقا بگی. من چیکار کردم تو این زندگی که مستحق این دردها هستم!؟ نمیشه یکم با من باشی!؟ میشه از این. به بعد مراقب من و عدنان و بقیه باشی نزاری کس دیگه رو هم از دست بدم!؟ حالم خوب نبود هرکاری میکردم نمیتونستم بخوابم تا کمی ذهنم اروم بگیره و از دنیای دورم غافل شم. چشمام رو محکم بهم فشار میدادم و تلاش میکردم بخوابم ولی نمیشد، باید قرص خواب آور میخوردم برای همین از جام بلند شدم و رفتم سمت کشوی میزم، معمولا اونجا باید قرص داشته باشم..... در کشو رو باز کردم با دیدن قرص خواب اور سریع یکیشو برداشتم و جلدش رو پاره کردم بدون آب قرص رو انداختم توی دهنم و قورتش دادم. در کشوم رو بستم رفتم سمت تخت و خودم رو پرت کردم روش منتظر شدم خوابم ببره. کم کم با حس خوابالودگی که اومد سراغم لبخندی روی لبم نشست و خوابم برد. با حس دستی دور کمرم که درحال نوازش بود چشمهام رو اروم باز کردم که عدنان رو نیم خیز کنارم دیدم، آروم گفتم _ ساعت چنده!؟ لبخندی زد و گفت _ خوب خوابیدیا قشنگ خستگیت در رفت. لبخندی بهش زدم و نشستم سر جام با دیدن ساعت روبروم ابرویی بالا انداختم و گفتم _ همش 4 ساعت خوابیدم.... عدنان از رو تخت بلند شد و درحالی که دستم رو میکشید تا بلند شم گفت _ 4 ساعت کمه!؟ ولی خوب شد خوابیدی به این استراحت نیاز داشتی.
Hammasini ko'rsatish...
👍 186 41🔥 5🤩 5
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.