cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

𝕆𝕍𝕀ℕ

𝒇𝒏 𝒐𝒗𝒊𝒏 𝒐𝒓𝒈💙🦊 Mr:94p •فن یه دختر جذاب و کیوت~🥺💓 -اینجا خیلی چیزا داریم۰۰۰ -لف نده بی صدا کن🔕 -مطمئن باش کانال از این بهتر پیدا نمیکنی😌🥺 -کانال ناشناسمون: @nashenas_ovin_ch🤍 به حمایتتون نیاز داریمم💙🌎

Ko'proq ko'rsatish
Eron139 149Forsiy134 831Toif belgilanmagan
Reklama postlari
694
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

سلام انگیزی برای‌پارت گذاشتن ندارم زیرا حمایتی‌نمی کنید یکم حمایت کنید منم قول میدم پارت گذاری مرتب بشه وقتی هیچ نظری نمیدید من به این نتیجه میرسم که دوست ندارید...
Hammasini ko'rsatish...
تصمیم ب پارت گذاشتن نداری؟
Hammasini ko'rsatish...
#دیار_عشق #پارت_۵ (از زبان دیار) به چهره‌اش که حالا رنگ پریده تر از هر زمانی به نظر می رسید زل زدم. انگار معمایی حل نشدنی در اعماق چشم هایش نهفته بود. معمایی که ذهن هزاران نفر را درگیر کرده بود و انگار قصد حل شدن نداشت باوان: میشه یه خواهش کنم؟ میشه من رو ببری خونمون؟ ذهنم در هر حال گشتن برای یافتن پاسخ مناسبی بود که ناگهان آن درد همیشگی و ناخوانده بدون اجازه وارد شد. دستم را به سمت منبع درد رساندم اما انگار قرار نبود ذره ای رهایم کند. به سختی تلفنم را برداشتم و به اولین شماره ممکن زنگ زدم. دیار: رو میزم، قرص های منو بیار. فقط سریع نمی دانم چند دقیقه اما هر چه که بود انگار جان کندن را با چشم هایم تماشا کردم. انگار فیلمی سینمایی که من در حال جان دادن هستم و انسان ها تماشا می کنند و می گویند چه واقعی از دست رفت. حالا این نیکان بود که ناجی شده بود نیکان: چی شدی داداش؟ با دست اشاره ای به قرص ها کردم. نیکان: میدونی که نباید معدت خالی باشه؟ چیزی خوردی؟ سری به نشانه منفی تکان دادم دیار: از دیشب فقط دو تا قهوه خوردم هنوز حرفم به پایان نرسیده بود که ظرفی پر از شکلات جلویم آورده شد. و آورنده آن کسی نبود جز، دخترک فراری از سرما...
Hammasini ko'rsatish...
دیگه امشب میزارم قول😂
Hammasini ko'rsatish...
پااارت میخوام
Hammasini ko'rsatish...
یه ببخشید میگم امروز نشد واقعا فردا برای جبران دوتا میزارم براتون
Hammasini ko'rsatish...
خب بچه ها اینم پارت جدید میشه لطفا نظراتتون رو بدید؟؟ خیلی برام مهمه میخوام بدونم خوشتون اومده یا نه یا زیر پارت کامنت بزارید یا تو ربات بگید https://telegram.me/BChatBot?start=sc-359332-Cf3p9X2
Hammasini ko'rsatish...
برنامه ناشناس

بزرگترین ، قدیمی‌ترین و مطمئن‌ترین بات پیام ناشناس 📢 کانال رسمی و پشتیبانی 🥷 @ChatgramSupport

#دیار_عشق #پارت_۴ (از زبان دیار) حالا فقط ثانیه ای تا رسیدن عقربه ها به یازدهمین عدد ساعت مانده بود و خواب هنوز با چشمان من قصد آشتی ندارد. این صدای در است که سکوت پر مفهوم این اتاق را می شکند پرستار: آقای دکتر، وقت ورزش صبح‌گاهی هست، همه تو حیاط منتظر شما هستند، میاید؟ از میان جمله اش روی کلمه همه تمرکز کردم.همه جمع هستند؟ دیار:همه هستند؟ پرستار: همه به جز خانم باوانِ... سرم را به نشانه فهمیدن تکلن دادم و به سراغ اتاقی رفتم که دیشب طنین شعر در آن پیچیده بود. دیار:باوان خانم‌، کجایی؟ هنوز جمله‌ام به پایانش نرسیده بود که صدای فریادش زبانم را وادار به توقف کرد باوان: دست از سرم بر دار؟ چی میخوای؟ تو هم میخوای بگی من دیوونم؟ میخوای بگی اون رفته، اون مرده؟ باشه شما درست می گی ولی بزارید من با خیالش زندگی کنم، بزارید حداقل تو خوابم حسش میکنم طغیان تمامی نداشت اما لرزش دخترک چیزی نبود که بتوان از آن گذشت. انگار زلزله‌ای شدید در حال رخ دادن بود، زلزله‌ای به مرکز باوان و با قدرت زیاد. به سمتش قدم برداشتم و پتوی رها شده را روی شانه‌ای انداختم. شاید باز هم به قرص شعر نیاز داشت و وقتش رسیده بود. دیار:خانم عصبانی میخوام بازم بهت قرص شعر بدم از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران
Hammasini ko'rsatish...
فردا دو تا پاررت داریم...
Hammasini ko'rsatish...
ایشالا فردا
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.