cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

از ویرایش

▫️نکته‌هایی دربارۀ ویرایش و فرهنگ‌نویسی ▫️ارتباط با من (پرسش‌های علمی‌تان را در گروه مطرح کنید): @Farhad_Ghorbanzade [email protected] https://twitter.com/azvirayesh

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
5 581
Obunachilar
+524 soatlar
+157 kunlar
+6630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

هکسره‌ای کهن اگر العیاذ بالله یک تاره موی از سر فرزند من کم شده باشد، ... آتش در شهر چین زنند (سمک عیار، ج ۱، ص ۲۷۸، از دستور زبان فارسی ۲، حسن انوری و حسن احمدی گیوی، ص ۳۷۳). ▫️فرهاد قربان‌زاده @azvirayesh
Hammasini ko'rsatish...
👍 4
#موقت امروز ساعت ١۴:٠٠ نخستین جلسۀ کارگاه برگزار می‌شود.
Hammasini ko'rsatish...
7👍 1
دربارۀ واژۀ نشت / نَشْد این واژه در فرهنگ‌های کهن فارسی مدخل نشده‌است. محمد معین در حاشیۀ برهان قاطع (ذیل نشت به معنی «خراب و ضایع و سست و پژمرده و زبون») آورده‌است: «در گناباد ([محمد پروین] گنابادی) و قزوین ([محمد] دبیرسیاقی) و گیلان nasht به معنی "نفوذ آب در چیزی" است». در لغت‌نامه (دهخدا و همکاران ۱۳۷۷) همین مطلب را از حاشیۀ برهان قاطع نقل کرده‌اند و افزوده‌اند «در کرمان و فارس: تراویدن و نفوذ کردن آب و به‌خصوص روغن از ظرفش». در لغت‌نامه نشت‌آب و نشت شدن و نشت کردن و نشتی و نشتی شدن نیز مدخل شده‌است. در فرهنگ فارسی (محمد معین) در توضیحِ ریشۀ واژۀ نشت چنین آمده‌است: [ظاهراً محرفِ عربیِ «نشف»؟ یا «نشط»]. در عربی نشط به معنی «دزدی / سرقت سریع» (عبدالنبی قیم ١٣٩٣، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، فرهنگ معاصر) است و نمی‌تواند با معنیِ نَشْد (نک. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ١٣٨١) یا نشت در فارسی ارتباطی داشته باشد. واژۀ نشف نیز با آنکه به معنی «جذب کردن، به خود کشیدن» (همان) است، ولی نمی‌توان تبدیل واج f به t یا d را توجیه کرد. ازاین‌رو، نشت / نشد نمی‌تواند گونۀ دیگری از نشف یا نشط باشد و حدس معین اساسی ندارد. در فرهنگ لغات عامیانه و معاصر (منصور ثروت و رضا انزابی‌نژاد ۱۳۷۷، ویراست دوم، سخن) نشت کردن با شاهدی از علی‌محمد افغانی (شادکامان دره قره‌سو: ۳۷۱) و نشد کردن با شاهدی از صادق هدایت (سه قطره خون: ۲۴) مدخل شده‌است. در فرهنگ فارسی عامیانه (ابوالحسن نجفی ۱۳۷۸) افزون بر نشت و نشتی، به گونۀ نَشْد و نَشْدی نیز با شاهدهایی از صادق هدایت (سه قطره خون: ۲۶ و بوف کور: ۳۹ـ۴۰) اشاره شده‌است. در فرهنگ بزرگ سخن (انوری ۱۳۸۱) ریشه‌ای برای این واژه درج نشده، به این معنی که فارسی است. واژه‌های نشت و نَشْد به ترکی آذری نیز راه یافته‌است (یحیی ذکا، واژگان آذری و فارسی در زبان مردم تبریز، به کوشش ایران عبدی، زیر نظر و با مقدمۀ ژاله آموزگار، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۹۸). این واژه در متن‌ها و فرهنگ‌های کهن فارسی به کار نرفته‌است. تنها شاهدی که نگارنده تا پیش از دورهٔ معاصر برای نشت یافته از قرن ۱۰ است: «آن آب را نگاه دارد تا او نیک صاف شود و اندک‌اندک ریزد و تجربه کند، چندان‌که آب مازو به کاغذ نشت نکند، تاآن‌که قوام پیدا کند» (محمدبن دوست‌محمد، کتاب‌آرایی: فواید الخطوط: ۳۶۷)، ولی ازآنجاکه نگارنده پس از این شاهد تا دورهٔ معاصر شاهد دیگری برای این واژه نیافته‌است، در درستی آن تردید دارد. واژۀ فارسی‌شدۀ نشت به‌معنی «تراوش مایع و گاز از جایی» برگرفته از واژۀ عربیِ نشّ našš است (علی‌اشرف صادقی، «بعضی تحولات ناشناختۀ کلمات عربی در زبان فارسی»، مجلۀ زبان‌شناسی، ۱۳۷۳، شمارۀ ۲۱، صفحه‌های ۸ـ۹). «تغییری که در این کلمه پیدا شده نزد زبان‌شناسان به دگرگونی‌شدگی یا ناهمگون‌شدگی (dissimilation) موسوم است و آن عبارت از تبدیل یکی از دو واج همسان به یک واج غیرهمسان با آن است. در اینجا š دوم کلمه به d [= نَشْد] بدل شده‌است. این نوع تبدیل در بعضی کلمات دیگر عربی که دارای یک صامت مشدد (مکرر) هستند نیز پیش آمده‌است. چنان‌که در تلفظ عوام کلمهٔ سنّ به سِند و کلمهٔ سجلّ به سجلد بدل شده‌است» (همان، ص ۹). پی‌نوشت مؤلفان ذیل فرهنگ‌های فارسی (علی رواقی و مریم میرشمسی ) واژۀ نشتاک به معنی «محل گرد آمدن آب؛ مدخل آب در زمین» را با شاهدی از تکملةالاصناف (کرمینی: ۴۱۰، ذیل المَغیض) و نشانهٔ پرسش مدخل کرده‌اند و آن را با واژۀ nāštē «نشت، چکه» در سنگلچی و اشکاشمی سنجیده‌اند. نگارنده بسیار بعید می‌داند که این واژه با نشت ارتباطی داشته باشد. ▫️فرهاد قربان‌زاده @azvirayesh
Hammasini ko'rsatish...
👍 22👏 4 1
در هفتهٔ کنونی نخستین جلسهٔ کارگاه‌های حضوری و برخط ویرایش آغاز خواهد شد. #موقت
Hammasini ko'rsatish...
👍 8 4
قربان‌زاده، فرهاد (١۴۰٣)، «دربارۀ واژۀ هلیم / حلیم»، مجلۀ نامۀ فرهنگستان، شمارۀ ٩۰ (ویژه‌نامۀ فرهنگ‌نویسی، شمارۀ ١٨)، صفحه‌های ٧١ـ٧٧. چکیده: هلیم غذایی است رقیق که از گوشت تهیه می‌شود. این واژه را با املای حلیم نیز می‌نویسند. در این یادداشت کوشیده‌ایم که دریابیم کدام‌یک از دو املای هلیم و حلیم کهن‌تر و اصیل‌تر است. برای این کار به منابع پیشین نگریسته‌ایم و درستی و نادرستی دیدگاه‌های درج‌شده در آن‌ها را سنجیده‌ایم. همچنین به کاربردهای این واژه در متن‌های کهن اشاره کرده‌ایم و سیر تحول این واژه و ریشۀ آن را به دست داده‌ایم. کلیدواژه‌ها: هلیم، حلیم، هلام، ریشه‌شناسی، فارسی میانه ▫️فرهاد قربان‌زاده @azvirayesh
Hammasini ko'rsatish...
دربارۀ واژۀ هلیم ـ حلیم.pdf5.92 KB
👍 31 5👏 3
‏دربارۀ واژۀ خشکار در فرهنگ مجمع‌الفرس (سروری، ص ۴۳۷) آمده‌است: «خشکار: آن آرد که از آن نخاله [= سبوس] نگرفته باشند و بعضی نانی را که از آن آردْ پخته باشند خشکار گویند. و اطبا گفته‌اند هر صباح سه لقمه از نان خشکار باید خورد به‌جهت دفع زرداب، چنان‌که یکی از حکما فرموده، بیت: نخواهد آنکه ز زرداب زردروی شود / خورد سه لقمۀ خشکار بامدادْ نهار [= ناشتا]. و دیگر در تحفةالسعادة به معنی نان‌ریزه‌های خشک که در توشه‌دان مسافران باشد نیز آورده. مثال این معنی حکیم خاقانی گوید، بیت: بر این نان‌ریزه‌ها منگر که شب دارد بر این سفره / که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش [دیوان، ص ۲۱۲]». مؤلف فرهنگ جهانگیری (انجو شیرازی، ج ۲، ص ۱۳۶۸) به معنی «خایگینه» نیز اشاره کرده و افزوده‌است در معنی «آردی که نخالۀ آن را جدا نکرده باشند» خشکه نیز نامیده می‌شود (برای شاهدهای بیشتر، ← دهخدا و همکاران، لغت‌نامه، ۱۳۷۷). با درنگ بر معنی‌های واژۀ خشکار، یعنی «آرد سبوس‌دار» و «نان‌ریزۀ خشک»، درمی‌یابیم که واژۀ خشکار مرکّب از واژۀ خشک و ار (کوتاه‌شدۀ آرد) است. محمدبن داود شادی‌آبادی (مفتاح‌الفضلا، ۱۴۰۰، ص ۲۵۸) آورده‌است: «خشکار: ... دال از خشک‌آرد حذف شده‌است». فولّرس (Vullers 1855, p. 697) نیز به این نکته اشاره کرده و خشک‌آرد را گونۀ دیگرِ خشکار دانسته‌است. هُرن (Horn 1895, No. 489) دیدگاه فولرس را نقل و معین (حاشیۀ برهان قاطع) نیز با استناد به هُرن همین مطلب را تکرار کرده‌است. محمدجان شکوری و همکاران ( فرهنگ فارسیِ تاجیکی، ۱۹۶۹، برگردان به خط فارسی: محسن شجاعی، ۱۳۸۵، فرهنگ معاصر) و حسن عمید (فرهنگ فارسی عمید، ۱۳۶۳، سه جلد) و چانکالینی (Ciancaglini 2008, p. 195) نیز به اینکه خشک‌آرد گونۀ دیگرِ خشکار است اشاره کرده‌اند. واژۀ خشکارد (با «د» پایانی) و خشک‌آرد در فرهنگ‌های عمومی و شناختۀ فارسی (جز فرهنگ فارسیِ تاجیکی) مدخل نشده‌است، ولی در برخی متن‌ها شاهد دارد: قرن ۴: خشک‌آرد: آن بود که گندم وی را پاک کرده باشند و آس کرده باشند (؟) (قمری بخاری، التنویر، ص ۵٩)؛ قرن ۶: نان دو است: يكی ميده [= بی‌سبوس] و يكی خشک‌آرد (فخر رازی، محمدبن عمر، حفظ‌البدن، ص ١١٣)؛ قرن ۶: اگر اندر پستان شیر عفن گردد، اردۀ کنجد و روغن گاو و آرد باقلی و نان خشک‌آرد کوفته به هم بسرشند (اسماعیل جرجانی، الأغراض الطبیة، ص ۵١١)؛ قرن ٧: یک تا نان خشکارد با دو پیاز پیش خود بنهاد (عبدالرحمن فامی هروی، تاریخ هرات، میراث مکتوب، ١٣٨٧، ص ۵٢، چ عکسی، چهار شاهد اخیر از کتابخانۀ دیجیتال نور). فولّرس (Vullers 1855) یادآور شده که واژۀ خُشکَر در عربی از واژۀ فارسیِ خشکار وام گرفته شده (نیز ← محیط‌المحیط، بطرس البستانی، بیروت، ١٩٩٣). زمخشری (مقدمةالادب، ص ۶١) آورده‌است: «خشکار: نان درشت، نان سپوسین». سعدی ضنّاوی (١۴٢۴ / ٢۰۰۴، المعجم المفصّل فی المعرّب و الدّخیل، دارالکتب العلمیة، بیروت) آورده‌است: «خُشْكَر، خُشْكار: نان سیاه تهیه‌شده از آرد ناخالص؛ آرد الک‌نشده. از فارسی: خشک به معنی «یابس» (= خشک) و آرد به معنی «طحين» (= آرد) است. آرد الک‌نشده یا نانی است که از آن تهیه می‌شود و طبیعت آن سفت است. المهلَّبی راست (از البسط): قُل لِلوَزيرِ أَدامَ اللَهُ دَولَتَهُ / أَذكرتَنَا أَدمَنا، وَالخَبزُ خُشكارُ¹. در این مَثَل پرکاربرد: الخُشكار الدائم أفضل من الحنطة المقطوعة²» (نیز ← بیرونی، الصیدنه فی الطب، ترجمۀ باقر مظفرزاده، ص ۴۹۰). امروزه خشکار به «نوعی شیرینی که از رشته‌های آرد برنج سازند و در داخل آن مغز گردو کنند» (محمد معین، برهان قاطع، حاشیه) یا همان «رشته‌به‌رشته» گفته می‌شود. در فرهنگ غیاث‌اللغات (رامپوری) این واژه به‌نادرست به‌صورت خشکاری مدخل شده و به نقل از شرح خاقانی (نک. بیت خاقانی در بالا) آمده‌است: «در بعضِ نُسَخ خوشکاری، به واو، نوشته». ازاین‌رو، املای نادرستِ خوشکار قدمتی کمابیش کهن دارد و جدید نیست. گویا کسانی که خشکار را با املای *خوشکار می‌نویسند می‌پندارند که خشکار با واژۀ خوش ارتباط دارد، که البته چنین نیست. در متن پهلویِ شایست‌نشایست واژۀ huškar به کار رفته (نک. معین، برهان قاطع، حاشیه) که نمی‌توان با اطمینان آن را همین واژۀ خشکار دانست. ۱. به وزیر، که خداوند اقتدارش را پایدار بداراد، بگو / آیا تو ما را به یاد نان آغشته به خورشمان می‌اندازی؟ حال آنکه نان [ما] خشکار است. ۲. خشکار همیشگی از گندم دروشده / گاه‌به‌گاه بهتر است. گزیدۀ منابع: Ciancaglini, Claudia A. (2008), Iranian Loanwords in Syriac, Wiesbaden, Dr. Ludwig Reichert Verlag. Horn, Paul (1893), Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg. Vullers, Ioannis Augusti (1855), Lexicon persico-latinum etymologicum, Bonnae ad Rhenum, impensis A. Marci. ◽️ فرهاد قربان‌زاده @azvirayesh
Hammasini ko'rsatish...
👍 25 7👏 2
‏دربارۀ واژۀ خشکار در فرهنگ مجمع‌الفرس (سروری، ص ۴۳۷) آمده‌است: «خشکار: آن آرد که از آن نخاله [= سبوس] نگرفته باشند و بعضی نانی را که از آن آردْ پخته باشند خشکار گویند. و اطبا گفته‌اند هر صباح سه لقمه از نان خشکار باید خورد به‌جهت دفع زرداب، چنان‌که یکی از حکما فرموده، بیت: نخواهد آنکه ز زرداب زردروی شود / خورد سه لقمۀ خشکار بامدادْ نهار [= ناشتا]. و دیگر در تحفةالسعادة به معنی نان‌ریزه‌های خشک که در توشه‌دان مسافران باشد نیز آورده. مثال این معنی حکیم خاقانی گوید، بیت: بر این نان‌ریزه‌ها منگر که شب دارد بر این سفره / که از دریوزۀ عیسی است خشکاری در انبانش [دیوان، ص ۲۱۲]». مؤلف فرهنگ جهانگیری (انجو شیرازی، ج ۲، ص ۱۳۶۸) به معنی «خایگینه» نیز اشاره کرده و افزوده‌است در معنی «آردی که نخالۀ آن را جدا نکرده باشند» خشکه نیز نامیده می‌شود (برای شاهدهای بیشتر، ← دهخدا و همکاران، لغت‌نامه، ۱۳۷۷). با درنگ بر معنی‌های واژۀ خشکار، یعنی «آرد سبوس‌دار» و «نان‌ریزۀ خشک»، درمی‌یابیم که واژۀ خشکار مرکّب از واژۀ خشک و ار (کوتاه‌شدۀ آرد) است. محمدبن داود شادی‌آبادی (مفتاح‌الفضلا، ۱۴۰۰، ص ۲۵۸) آورده‌است: «خشکار: ... دال از خشک‌آرد حذف شده‌است». فولّرس (Vullers 1855, p. 697) نیز به این نکته اشاره کرده و خشک‌آرد را گونۀ دیگرِ خشکار دانسته‌است. هُرن (Horn 1895, No. 489) دیدگاه فولرس را نقل و معین (حاشیۀ برهان قاطع) نیز با استناد به هُرن همین مطلب را تکرار کرده‌است. محمدجان شکوری و همکاران ( فرهنگ فارسیِ تاجیکی، ۱۹۶۹، برگردان به خط فارسی: محسن شجاعی، ۱۳۸۵، فرهنگ معاصر) و حسن عمید (فرهنگ فارسی عمید، ۱۳۶۳، سه جلد) و چانکالینی (Ciancaglini 2008, p. 195) نیز به اینکه خشک‌آرد گونۀ دیگرِ خشکار است اشاره کرده‌اند. واژۀ خشکارد (با «د» پایانی) و خشک‌آرد در فرهنگ‌های عمومی و شناختۀ فارسی (جز فرهنگ فارسیِ تاجیکی) مدخل نشده‌است، ولی در برخی متن‌ها شاهد دارد: قرن ۴: خشک‌آرد: آن بود که گندم وی را پاک کرده باشند و آس کرده باشند (؟) (قمری بخاری، التنویر، ص ۵٩)؛ قرن ۶: نان دو است: يكی ميده [= بی‌سبوس] و يكی خشک‌آرد (فخر رازی، محمدبن عمر، حفظ‌البدن، ص ١١٣)؛ قرن ۶: اگر اندر پستان شیر عفن گردد، اردۀ کنجد و روغن گاو و آرد باقلی و نان خشک‌آرد کوفته به هم بسرشند (اسماعیل جرجانی، الأغراض الطبیة، ص ۵١١)؛ قرن ٧: یک تا نان خشکارد با دو پیاز پیش خود بنهاد (عبدالرحمن فامی هروی، تاریخ هرات، میراث مکتوب، ١٣٨٧، ص ۵٢، چ عکسی، چهار شاهد اخیر از کتابخانۀ دیجیتال نور). فولّرس (Vullers 1855) یادآور شده که واژۀ خُشکَر در عربی از واژۀ فارسیِ خشکار وام گرفته شده (نیز ← محیط‌المحیط، بطرس البستانی، بیروت، ١٩٩٣). زمخشری (مقدمةالادب، ص ۶١) آورده‌است: «خشکار: نان درشت، نان سپوسین». سعدی ضنّاوی (١۴٢۴ / ٢۰۰۴، المعجم المفصّل فی المعرّب و الدّخیل، دارالکتب العلمیة، بیروت) آورده‌است: «خُشْكَر، خُشْكار: نان سیاه تهیه‌شده از آرد ناخالص؛ آرد الک‌نشده. از فارسی: خشک به معنی «یابس» (= خشک) و آرد به معنی «طحين» (= آرد) است. آرد الک‌نشده یا نانی است که از آن تهیه می‌شود و طبیعت آن سفت است. المهلَّبی راست (از البسط): قُل لِلوَزيرِ أَدامَ اللَهُ دَولَتَهُ / أَذكرتَنَا أَدمَنا، وَالخَبزُ خُشكارُ¹. در این مَثَل پرکاربرد: الخُشكار الدائم أفضل من الحنطة المقطوعة²» (نیز ← بیرونی، الصیدنه فی الطب، ترجمۀ باقر مظفرزاده، ص ۴۹۰). امروزه خشکار به «نوعی شیرینی که از رشته‌های آرد برنج سازند و در داخل آن مغز گردو کنند» (محمد معین، برهان قاطع، حاشیه) یا همان «رشته‌به‌رشته» گفته می‌شود. در فرهنگ غیاث‌اللغات (رامپوری) این واژه به‌نادرست به‌صورت خشکاری مدخل شده و به نقل از شرح خاقانی (نک. بیت خاقانی در بالا) آمده‌است: «در بعضِ نُسَخ خوشکاری، به واو، نوشته». ازاین‌رو، املای نادرستِ خوشکار قدمتی کمابیش کهن دارد و جدید نیست. گویا کسانی که خشکار را با املای *خوشکار می‌نویسند می‌پندارند که خشکار با واژۀ خوش ارتباط دارد، که البته چنین نیست. در متن پهلویِ شایست‌نشایست واژۀ huškar به کار رفته (نک. معین، برهان قاطع، حاشیه) که نمی‌توان با اطمینان آن را همین واژۀ خشکار دانست. ۱. به وزیر، که خداوند اقتدارش را پایدار بداراد، بگو / آیا تو ما را به یاد نان آغشته به خورشمان می‌اندازی؟ حال آنکه نان [ما] خشکار است. ۲. خشکار همیشگی از گندم دروشده / گاه‌به‌گاه بهتر است. گزیدۀ منابع: Ciancaglini, Claudia A. (2008), Iranian Loanwords in Syriac, Wiesbaden, Dr. Ludwig Reichert Verlag. Horn, Paul (1893), Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg. Vullers, Ioannis Augusti (1855), Lexicon persico-latinum etymologicum, Bonnae ad Rhenum, impensis A. Marci. ◽️ فرهاد قربان‌زاده @azvirayesh
Hammasini ko'rsatish...
نکته‌ای دربارهٔ نشانهٔ پرسش ۱. هنگام نوشتن پرسش، استفاده از یک نشانهٔ پرسش کافی است، ولی اگر از چیزی تعجب کرده‌ایم، می‌توانیم سه نشانهٔ تعجب نیز به کار ببریم. سه نشانهٔ تعجب یعنی خیلی تعجب کرده‌ام، ولی دو یا چند نشانهٔ پرسش به معنی این نیست که خیلی سؤال دارم. ۲. به کار بردن دو یا چند نشانهٔ پرسش گاه توهین‌آمیز هم هست و ممکن است به این معنی باشد که «مطلبی تا این اندازه بدیهی را هم نمی‌فهمی؟!» ▫️فرهاد قربان‌زاده @azvirayesh
Hammasini ko'rsatish...
👍 55 6👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
کتاب خلقیات ما ایرانیان از محمدعلی جمال‌زاده در سال ۱۳۴۵ منتشر شده و هرگونه پیوند مطلب با پیشامدهای سال‌های بعد برعهدۀ خواننده است و نگارنده مسئولیتی نمی‌پذیرد! ▫️فرهاد قربان‌زاده @azvirayesh
Hammasini ko'rsatish...
👍 52👎 6👏 5 2
نخستین فرستهٔ کانال.
Hammasini ko'rsatish...
15👏 3
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.