cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

مرد مرموز~♡~آقای رئیس

پارتگذاری: آقای رئیس (روزهای زوج دو پارت) مرد مرموز (روز های فرد دو پارت)

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
287
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

پارت اول رمان آقای رئیس🥳 ژانر: اروتیک_ عاشقانه و طنز🤤🤩 (رِیس و چِیس)
Hammasini ko'rsatish...
بولداگ رکویتر* کسی که برای بقیه دنبال کار میگرده و واسشون کار جور میکنه.  "اگه میخوای بهترین آدما رو استخدام کنی باید مثل یه سگ بولداگ باشی. با کم شدن آدم های لایق تو جامعه فعلیمون امکان نداره یه کارمند سوپر استار مثله آب خوردن خودش بیوفته رو پاتون."  بولداگ رکرویتر یعنی کسی که از گشتن دنبال کارمندایی که پتانسیلشو دارن دست نمیکشه. چه اونا بیان واسش کار کنند چه نیان.
Hammasini ko'rsatish...
#آقای_رئیس #پارت_39 نگاهمون یه لحظه بهم قفل شد. درست مثله آخر شب تو رستوران به نظر میرسید چیس میخواد چیزی بگه. ولی به جاش از روی شونه اش به جایی که برایانت داشت شنا میکرد نگاهی انداخت و منو تو بغلش کشوند و موی دم اسبیمو دور مشتش پیچوند و سرمو عقب کشید تا نگاهش کنم. قبل از اینکه پیشونیمو ببوسه نگاهش روی لبام قفل شد و بعد گفت : _ فعلا دختر خاله. چند تا قدم به سمت در رختکن برداشت بعد ایستاد و برگشت : _ یه دوستی دارم که بولداگ رِکویتِره* چرا شما دو تا رو با هم آشنا نکنم؟ شاید اون بتونه کمکت کنه که یه کاری پیدا کنی. _ البته. خیلیم خوبه. خودم که خیلی شانس ندارم. مرسی.
Hammasini ko'rsatish...
#آقای_رئیس #پارت_38 چیس در جوابش دو تا انگشتشو بالا گرفت و توضیح داد : _ یه شرطی بسته بودیم. نیم ساعت پیش حالشو گرفتم، اینم که دستشه جایزمه. یه ابرومو بالا دادم : _ فقط یه دکتر پِپِر؟ _ چیز خوبیه. تا امتحانش نکردی راجع بهش قضاوت نکن. وگرنه برای مهمونی خانوادگی بعدیمون نمیارمش. یه دقیقه بعد، دوستش دوباره ضربه ای به شیشه زد. ایندفعه جوری دستشو برای چیس تکون داد که یعنی؛ دو ساعته داری چیکار میکنی؟ چیس سری براش تکون داد : _ باید برم. یه قرار شام واسه نیم ساعت دیگه داریم و منم باید دوش بگیرم. سعی کردم ناامیدیمو مخفی کنم : _خب خوشحالم که اومدم تو شکمت پسر خاله.
Hammasini ko'rsatish...
#آقای_رئیس #پارت_37 _ چه دنیای کوچیکیه. من با اسکات ایکمن، رئیس "فرش لوک" دوستم. بعضی موقع ها با هم گلف بازی میکنیم. _ تو  این شهر کوچیکمون با 8.0 میلیون جمعیت دوست پسر تقلبی دبیرستانم /پسرخاله غیر خونیم با رئیس شرکتم گلف بازی میکنه؟ این یکی دیگه واقعا عجیب غریبه! چیس خندید : _ اسکات سال دیگه بازنشست میشه نه؟ _ اوهوم. میره فلوریدا و این چرت و پرتا. دو تا پسر هم داره که احتمالا جاشو میگیرن. اااه... دریک! کاش اون میرفت فلوریدا یا سیبری. منو چیس درست از وقتیکه بهم خورده بودیم جلوی در استخر ایستاده بودیم و حرف میزدیم. همون موقع یه یارویی به شیشه ضربه ای زد و یه بطری نوشابه دکتر پِپِر رو به چیس نشون داد و تو هوا تکونش داد.
Hammasini ko'rsatish...
پارت اول رمان مرد مرموز🥳 ژانر:صحنه دار_ پلیسی و کمی طنز😍 (گاوین و هاواک)
Hammasini ko'rsatish...
#مرد_مرموز #پارت_34 _ام... _جواب منو بده عزیزم هورااااا... او از تاک، داگ و کل گروه موتور سواران ترسناک تر بود _گاوین گفتم جواب منو بده. اما دوباره پلک زدم _تو اسم منو میدونی؟ به طرف پایین به من خیره شد... سپس یک عقدم به عقب برداشت و دستش را میان موهای مشکی اش فرو برد... و دوباره برای بار دوم با اخمی عصبانی مرا سر جایم میخکوب کرد. _یا مسیح عزیزم تو برای خودت یه شاهکاری. زمزمه کردم. _چی؟ دستهایش را روی کمرش گذاشت و به طرف صورتم خم شد. _بله گاوین من اسم تو رو میدونم. گاویندولین پایپر کید. سی و سه ساله. ادیتور فری لسنر کار. به موقع مالیات رو پرداخت می کنی. به موقع قبض ها و قسط وام خونت رو پرداخت میکنی.....
Hammasini ko'rsatish...
#مرد_مرموز #پارت_33 آن چشم ها را تنها یک بار در نور دیده بودم. وقتی شب ها به ملاقات من می آمد لامپ‌ را روشن نمی کرد. خدایا... فراموش کرده بودم چقدر زیباست.حتی در رویاهایم اینقدر زیبا نبود. زمزمه کردم. _اینجا چه کار می کنی؟ با فریاد میان صورتم گفت. _دیوونه شدی لعنتی به خاطر این لحن صداش و سوال عصبانیتش چند بار پلک زدم. سپس پرسیدم. _چی؟ _این که همینطور سرت رو پایین بندازی و وارد راید بشی؟ یا مسیح... دیوونه ‌شدی؟ دوباره پلک زدم اول به خاطر اینکه متحیر بودم... از کجا می دانست به راید رفتم؟ دوم اینکه بیشتر متحیر بودم.... در طول روز اینجا چیکار می‌کرد؟ سوم اینکه قطعا بیشتر از آن دو مورد متحیر بودم... چون از صورتش که به طرز غیر قابل باوری زیبا و خوش چهره بود کاملا پیدا بود که به طرز وحشتناکی عصبانی است.
Hammasini ko'rsatish...
پارت اول رمان آقای رئیس🥳 ژانر: اروتیک_ عاشقانه و طنز🤤🤩 (رِیس و چِیس)
Hammasini ko'rsatish...
#آقای_رئیس #پارت_36 _ دو تا مصاحبه شغلی داشتم و اولیش قبل از اینکه پامو تو دفترشون بذارم خرابش کردم و دومی درست وقتی که به ساختمونشون رسیدم ردم کردن. _ بیکار شدی ؟ _ نه هنوز. ولی تا جمعه دیگه میشم. شاید کار عاقلانه ای نبود که با این شرایط اقتصادی قبل از اینکه کار جدیدی پیدا کنم استفعا دادم. _کارت چیه ؟ _ بازاریابی. مدیر بازاریابی شرکت آرایشی "فِرِش لوک" بودم. _ چه دنیای کوچیکیه. من با اسکات ایکمن، رئیس "فرش لوک" دوستم. بعضی موقع ها با هم گلف بازی میکنیم.
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.