↵عِشق مَمنوعهـ✗ |•
فکر نکن به کسی عمراً جاتو میدم بغلم کُن که تو نیستی نااُمیدم❤️🖇! رمان بسیار جذابّ" عِشق مَمنوعهـ✗"💕 رمانی درام، اجتماعی، عاشقانه🙂 پَنج قَدَمـ تا خوشبَختيـ : 𝗙𝗜𝗡𝗜𝗦𝗛𝗘𝗗 عِشق مَمنوعهـ : 𝗢𝗡𝗟𝗜𝗡𝗘 هرروزپارتداریم✨ بهـ قلمـ |•𝗘𝗟𝗡𝗔𝘇•|
Ko'proq ko'rsatishMamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
681
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
#𝙿𝙰𝚁𝚃34
╔═════ೋೋ═════╗
پوفی کشیدم و آروم گفتم : ببخشید من اشتباه متوجه شدم و کلشو مرتب کردم
با تعجب پرسید : چطوری آرشیو به اون بزرگیو تمیز کردی؟؟
شونه ای بالا انداختم که دیگه چیزی نگفت
خیلی زود به مقصد رسیدیم
دفتر برنامه ریزیشو برداشتم و پشت سرش راه افتادم
با برگشتنش متوفق شدم
آروم گفت : خوشم نمیاد کسی پشت سرم راه بیاد، کنارم باش
ابروم بالا رفت
فکر میکردم ازین خود پسنداس که خودشونو پادشاه فرض میکنن
کنارش ایستادم و ادامه دادیم
تو یه رستوران شیک قرار داشت
رو به گارسون گفت : بنام سرکای آتوسای رزورو داشتیم
سری تکون داد و گفت : بله قربان برین طبقه بالا
سرکای سری تکون داد و راه افتاد
از روی میز میشد بهترین منظره استانبول رو تماشا کرد
قبلا تو رستورانای زیادی کار کردم ولی این خیلی شیک بود
╚═════ೋೋ═════╝
#𝙿𝙰𝚁𝚃33
╔═════ೋೋ═════╗
بدون هیچ حرفی حرکت کرد
کل جاده به این فکر میکردم که چطوری یه گوشی دیگه بخرم
قسط بانکم مونده
اجاره خونمو ندادم هنوز
ماشین آرتاااان
با کلافگی چشمامو بستم و پوفی کشیدم
سرکای آروم پرسید : مشکلی پیش اومده؟
سرمو تند تند تکون دادم و گفتم : نع مشکلی نیست
آروم گفت : اگه بخاطر ماشین ناراحتی، ناراحت نباش، از طرف شرکت تعمیر میشه
لبخند کمرنگی زدم و گفتم : ممنون آقا سرکای
سرمو چسبوندم به شیشه و به خیابونای شلوغ نگاه میکردم
سرکای دوباره گفت : میشه بدونم دیشب چه اتفاقاتی افتاد؟؟
سرمو تکون دادم و گفتم : دیشب آرشیو خیلی طول کشید، خیلی خیلی زیاد بودن، وقتی اومدم بیرون هیچکس نبود و همه جا تاریک بود
آبرویی بالا انداخت و گفت : یه قفسه چرا اینقد طول کشید؟؟
╚═════ೋೋ═════╝
#𝙿𝙰𝚁𝚃32
╔═════ೋೋ═════╗
لبخندی زدم و گفتم : خندیدین آقا سرکای ، چه باحال
داد زد : کجاش با حاله؟؟؟؟ مامور راهنمایی و رانندگی؟؟؟ من جلسه مهم دارم، بعد نشستم اینجا به چرت و پرتای تو گوش میدم
سرشو نزدیک کرد
فاصله بین مون کمتر از 1 سانت بود
نفسای داغ و تندش صورتمو نوازش میکردن
آروم گفت : دعا کن این کارو از دست ندم، وگرنه من مسئول اتفاقایی که بعدش میوفته من نیستم
داد زد : متوجه شدی؟؟
سرمو تکون دادم و آروم گفتم : میشه برین کنار که پیاده شم، من مزاحمتون نمیشم، بفرمایین برین جلسه
داد زد : مگه تو دستیارم نیستی؟؟ این چه وقت اومدنه؟؟
سرمو پایین انداختم و گفتم : دیشب اتفاقای بدی افتا..
پرید وسط حرفم و گفت : بهونه نگیر، پاشو گوشیتو بردار بریم
آروم گفتم : گوشیم گم شده، ولی میرم کیفمو میارم
دوییدم سمت ماشین و کیفمو برداشتم
قفلش کردم و برگشتم تو ماشین غول پیکره سرکای
╚═════ೋೋ═════╝
#𝙿𝙰𝚁𝚃31
╔═════ೋೋ═════╗
با آه و ناله و سوز زیاد اشک میریختم
آروم گفتم : خب باشه اخراج کنین ولی اخراج نکنین
با تعجب نگام کرد که به خودم اومدم و واضح گفتم : چیز ، شما اخراج نکنین، من استعفا میدم
زمزمه وار گفتم : بدم از درن و اخلاقش میادا، ایش
با کلافگی پرسید : پچ پچ میکنی؟؟بهت نگفتم روی پچ پچ حساسم؟؟ گفتم یا نگفتم؟
با چشمام ماشینو دور زدم و با اطمینان گفتم : نه والا شما حرف زیاد زدین ولی اینو نگفت...
صدام با سوتی که دادم برید
چشمامو بستم و با کلافگی گفتم : یعنی، چیز، میگم که شما توصیه های زیادی به من کر..
با کلافگی پرید وسط حرفم و گفت : باشه آیکال، باشه، بسه
ابرومو خاروندم که گفت : چرا اینجوری رانندگی میکنی؟؟ کی بهت گواهینامه داده؟
لبامو جمع کردم و گفتم : خب معلومه دیگه، معمور راهنمایی و رانندگی
بلند زد زیر خنده
با تعجب نگاهش میکردم
╚═════ೋೋ═════╝
سه پارت امروزو گذاشتم...!
منتظر انرژی ها و نظراتتون هستم🧡🍂
اد تب ارویج هستیم⛓با سه سال سابقه ادمینی
ادمین درکانال هایی با امار +100 و ویوی +30☄
دوره جدیدمون داره شروع میشه 😍
این دوره هرگروه با دونیمه براشون تب رفته میشه ✌️🏻 هر دوره حدود10روز طول میشه 🌜🌛تایم تب کوتاهه فقط 10دقیقه و 4 بنر گذاشته میشه 💥
تب با ریپلای انجام میشه ک جذب رو بالا میبره 🪄
توی بنر زدن هم بهتون کمک میشه 📃
بنرهای صحنه دار بصورت نیمه هم قبول میکنیم❗️
جذبمون رو توی چنل زیر میتونید نگاه کنید 🐣
@Arvij_jazb
ادمین میخوای تگ بده🙅🏻♀♥️
@Tb_Arvij_bot
#𝙿𝙰𝚁𝚃30
╔═════ೋೋ═════╗
بغلم کرد و از ماشین در آوردم
آروم گفت : باورم نمیشه تو آیکالی
پوفی کشید و گذاشت روی صندلی جلو
به صندلی ور میرفت و قشنگ تو حلقم قرار داشت
چشمامو محکم فشار دادم و نفس عمیقی کشیدم
سریع برگشت سمتم و گفت : آیکال خوبی؟
با حس سر درد دستمو روی سرم گذاشتم
آروم گفتم : من کجام؟ چیشده؟
با کلافگی گفت : نمیدونم تو باید بگی
آب دهنمو قورت دادم و گفتم : تویی آرتان؟؟
تو دلم بهش میخندیدم و عین خیالم نبود
آروم گفت : آرتان کیه؟؟؟ آیکال من سرکای عم
چشمامو کامل باز کردم و خیلی بلند گفتم : غلط کردم آقا سرکای، تروخدا اخراجم نکنین بخدا خرج ماشینتونو میدم
شروع کردم به گریه کردن
الکی مثلا
╚═════ೋೋ═════╝
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.