کانال طبیعت گردی کرمانجان

بخشی: مرحوم ابوالفضل اوغازی دکلمە فارسی : مرحوم محمد توحدی اوغاز پخش از رادیو کرمانجی مشهد سال ۱۳٥٦ 🌷تارنوازان کۆرد🌷 دەنگێ دلان و هەنگێن کۆردیا کۆرمانجــــــــــــــــــــی 8000 هەنگی کۆردی @TARNEVAZAN و اینه رسم روزگار انسانهایی که مسافرند تنها صدایی می ماند و رد پایی کوچک

#حکایت زاره ترانه های خراسان ، ریشه در تاریخی کهن و زیبا دارند. زاره مگری ، روایت وفاداری زوج جوانی است در ميان كوههای بلند شمال خراسان  . حكايت دلدادگي و عشق و وفاداری است که سالهاست سینه به سینه نقل میشود . دختر زیبای ايل که زاره نام دارد، عاشق مردي جوان و خوبروي مي شود . دو دلداده به عقد یکدیگر در می آیند. خورشید هزارگانه  عشق بر زندگيشان می تابد و آسمانشان زیبا و آبی است ... اما روزگار حسود است و خوشبختی عاسقان طایفه را دوام نمی آورد ناگهان طوفان بلا نازل میشود مرد جوان جذام مي گيرد و همسر بی تاب و بی قرار در اندوهی جانکاه غرق میشود زخم زبانها و ترس اهالی از اين بيماری مهلك ، مرد را آواره  مي كند . مرد با آتش عشقی که در سینه دارد از روستا می رود و در دامنه تپه ای ، زیر  درخت " مرخي "  ( سرو كوهی ) پناهگاهی برای خودش میسازد زن جوان در خانه پدر دلتنگ و بي تاب است  و مرد در كنار درخت .. زن روزها نزد همسر می رود و آب و غذا میبرد و دست بر سرش مي كشد بی هراس از جذام . چشمانش همه عشق است برای یار بیمار مرد که اين ديدارها و جدائي ها را طاقت نمی آورد ، برای روستاییان پیغام میفرستد که اجازه دهید روزها گاوهایتان را به چرا ببرم روزها برای مردم کار میکند و شب ها دل به درخت  مرخ می سپارد و راز دل با او مي گويد زن در خانه و مرد در صحرا و عشقي كه از قلبهاشان برون نمي رود و وفایی كه انگشت به دهان همه اهالی گذارده .. زاره مگری له بن مرخه مه سووه ته رم ایوار ته مه  هرای مزدور خلکه مه بمرم پاره هرده مه بمینم یاره زاره مه 💞

#حکایت زاره ترانه های خراسان ، ریشه در تاریخی کهن و زیبا دارند. زاره مگری ، روایت وفاداری زوج جوانی است در ميان كوههای بلند شمال خراسان  . حكايت دلدادگي و عشق و وفاداری است که سالهاست سینه به سینه نقل میشود . دختر زیبای ايل که زاره نام دارد، عاشق مردي جوان و خوبروي مي شود . دو دلداده به عقد یکدیگر در می آیند. خورشید هزارگانه  عشق بر زندگيشان می تابد و آسمانشان زیبا و آبی است ... اما روزگار حسود است و خوشبختی عاسقان طایفه را دوام نمی آورد ناگهان طوفان بلا نازل میشود مرد جوان جذام مي گيرد و همسر بی تاب و بی قرار در اندوهی جانکاه غرق میشود زخم زبانها و ترس اهالی از اين بيماری مهلك ، مرد را آواره  مي كند . مرد با آتش عشقی که در سینه دارد از روستا می رود و در دامنه تپه ای ، زیر  درخت " مرخي "  ( سرو كوهی ) پناهگاهی برای خودش میسازد زن جوان در خانه پدر دلتنگ و بي تاب است  و مرد در كنار درخت .. زن روزها نزد همسر می رود و آب و غذا میبرد و دست بر سرش مي كشد بی هراس از جذام . چشمانش همه عشق است برای یار بیمار مرد که اين ديدارها و جدائي ها را طاقت نمی آورد ، برای روستاییان پیغام میفرستد که اجازه دهید روزها گاوهایتان را به چرا ببرم روزها برای مردم کار میکند و شب ها دل به درخت  مرخ می سپارد و راز دل با او مي گويد زن در خانه و مرد در صحرا و عشقي كه از قلبهاشان برون نمي رود و وفایی كه انگشت به دهان همه اهالی گذارده .. زاره مگری له بن مرخه مه سووه ته رم ایوار ته مه  هرای مزدور خلکه مه بمرم پاره هرده مه بمینم یاره زاره مه 💞

🎧 چێ وە رەفش دەلیزی 🎙 با صدای: داوود رستمی 🎹 نوازنده: حمید راد 👌👌

🎼 ژن کو رند بۆون مر کال نابێن ده نگ و دوتار : علی بابا رستمی اونم که نیست و پیدا نمیشه 🌹هیچوقت قدیمی نمیشه🌹

دله دیگه مرتضے اشرفی ❤️👌

کمانچه استاد خلیل یوسفی 💥