cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
539
Obunachilar
+124 soatlar
+87 kunlar
+630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

هیچ‌کس نمی‌داند چند بار این خانه بمب‌باران شده و من هر بار به قاب عکست و در چشمانت پناه گرفتم  هیچ‌کس نمی‌داند چند بار سینه‌خیز از سیم‌های خاردار گذشتم تا آنسوی مرزها سیبی بچینم هیچ‌کس نمی‌داند پاهایم را در خاورمیانه چشم‌هایم را در بیروت و شش‌هایم را در هیروشیما  از دست دادم من در خِلال بمب‌باران‌ها زیر رگبار مسلسل‌ها و در مقابل شلیک تانک‌ها به گل‌ها آب می‌دادم شعر می‌خواندم به سرزمینم فکر می‌کردم  و به کودکی که از من زاده نشده بود شیر می‌دادم شهناز_صمدی https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

سرنوشت نبض‌ها ‌همیشه نفس‌های رفته بر نمی‌گردد و قله‌ای مراتبِ دره را می‌چیند در درگاهِ رمیده‌ی "باز" تا "دم" چه فرق می‌کند رفیقِ کدام قله باشی و رفاقتِ کدام دره را پس بزنی که فاصله سرنوشتِ نبض‌هاست شبیهِ خواب‌های متورمی در موجودیتِ پلک وقتی به کارکردِ فریبی دلخوش است و ابطالِ ذوق‌زده‌ای‌ست بر عناصرِ بصری چه فرق می‌کند روی کدام چشم خیره شوی و محققِ کدام ردپا باشی که نشانه‌ها سرگرمیِ دایره‌وارند و هیچ خطی را ابتدایِ دقیقی نیست و "انتها" صورتِ عقربه‌ای‌ست مثلا" روی ۱۴ به وقتِ جایی بیشتر بخواب که روز به تکه‌هایِ نبودن محتاج است و آن روزها یادمان نیست و آن روزها که "روز" نبودند و آن روزها که "روز" نام گرفت و قابله‌ی"شب" شدیم از رحمِ دایره‌ها فاصله خوب است فاصله برهان می‌زاید عمق می‌زاید و ژرفا معنا می‌گیرد ببین چگونه سطوح به فاصله محتاجند شبیهِ عصرهایی که "عصر" نیست اما فاصله "عصر" می‌زاید بیشتر بخواب وقتی"فردا" از هراسِ نبودن روی تنِ "امروز" سنگین‌ است چه فرق می‌کند دایره را فهمیدن؟ پس بیشتر بخواب خطوط به من و تو محتاجند... صحرا_کلانتری https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

اگر تن بی وتن است  به تو برگردم به دروغ های مردانی که از نبرد برنمی گردند  و زن هایی که پیش از این مرده اند. بادهایی که سوار کشتی شدند کجا لنگر انداختند؟ هر لحظه ممکن است دست مفعولی از آینه بیرون بیاید و هیچ رئیس جمهوری خواب را بیدار نکند #سریا_داودی_حموله https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

♻️من آبروی عشقم چشمت خراج سلطنت شب را از شاعران شرق طلب می‌کند من آبروی حرمت عشقم هشدار تا به خاک نریزی من آبروی عشقم لیلی پر کن پیاله را آرام‌تر بخوان آواز فاصله‌های نگاه را در کوچه‌های فرصت و میعاد! بگشای بند موی، بیفشان شب را میان شب با من بدار حوصله، اما نه با عتاب! گفتی: گل در میان دستت می‌پژمرد گفتم که: خواب در چشم‌های مان به شهادت رسیده است گفتی که: خوب ترینی آری، خوبم شعرترم تاج سه ترک عرفانم درویشم خاکم آیینه‌دار رابطه‌ام بنشین بنشین کنار حادثه بنشین یاد مرا به حافظه بسپار اما…، نام مرا بر لب مبند که مسموم می‌شوی من داغ دیده‌ام لیلی از جای پای تو بر آستانه‌ی درگاه بوی فرار می‌آید آتش مزن به سینه‌ی بستر با عطر پیکر برهنه‌ی سبزت بنشین بانوی بانوان شب و شعر خانم لیلی کلید صبح در پلک‌های توست دست مرا بگیر از چارراه خواب گذر کن بگذار و بگذریم زین خیل خفتگان! دست مرا بگیر تا بسرایم در دست‌های من بال کبوتری‌ست من آبروی عاشقان جهانم هشدار تا به خاک نریزی من پاسدار حرمت دردم چشمت خراج می‌طلبد آنک خراج لیلی وقتی که پاک می‌کنی خط چشمت را دیوارهای این شب سنگین را در هم شکسته وای … که بیداد می‌کنی وقتی که پاک می‌کنی خط چشمت را در باغ‌های سبز تنت شب را آزاد می‌کنی لیلی بی مرز باش دیوار را ویران کن خط را به حال خویش رها کن بی خط و خال باش با من بیا همیشه ترین باش بارید شب بارش سیل اشک‌ها شکست خط سیاه دایره‌ی شب را خط پاک شد گل در میان دستم پر پر زد و فسرد در هم دوید خط ویران شد! لیلی بی مرز عشق‌بازی کن بی خط و خال باش با من بیا که خوب ترینم با من که آبروی عشقم با من که شعرم شعرم شعرم وای…. در من وضو بگیر سجاده‌ام‌، بایست کنارم رو کن به من که قبله‌ی عشاقم آنگه نماز را با بوسه‌ای بلند قامت ببند لیلی با من بودن خوب است من می‌سرایمت. نصرت_رحمانی https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

گره به گره افتاده بود لایه به لایه زمستان بود    همین‌ دی‌ماه گره افتاده بود چه می‌شد کرد راه به درازای چشم‌انتظاری خواستم موز بخرم    نمی‌شد خرما خریدم و رفتم ابوحسین مگر به مادرم بگویم آفتابگردانتم و گره افتاده است و زمستان است     همین دی ماه مادرم گفت خدا گره‌گشاست همیشه می‌گفت. م. موید ۱۴۰۳/۳/۹ * ابوحسین: آرامستانی در قم. https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

یک میدان میوه و تره بار دورت بگردم خوب است؟ تو تا حالا هیچ وقت به میدان رفته ای نیم کیلو پیاز گرفته ای ا؟ ما عصر به عصر کم تر می آوریم به میدان تو کم آورده ای تا حالا اصلا از کجا می آوری از کجا که نمی بری می بری ؛ خوب هم می بری شماها همیشه برنده اید؛ پرنده اید هر روز با یکی می پری عشق من هر صبح از دری می آیی هر عصر از وری این بار ولی در هیچ وری دری نیست که بروی بگو اینجا چه کار می‌کنی دقیقا فقط نگو که کاری نمی کنی که می کنی ؛ خوب هم می کنی شما ها کننده اید هر بار نشانی ات را عوض می‌کنی هر بار نام ات را و ما همیشه چه کاره و سرمان توی کار خودمان باشد یم اما این بار فرق میکند این بار نامه من است و تره هم خرد نمی کنم برای کسی نگو که فرق ندارد برایت که دارد برایت خوب هم دارد در هر چیزی چیزی برای شما هست شما با همه چیزها من چه کنم که چیزی قابل شما ندارم همه جا را خوب که گشته اید دورت بگردم میدان میوه و تره بارم بهزاد_زرین‌پور https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

بی آنکه دستت گرفته و پا به پا برده باشم مادرت شدم من از صمیم صدا موسیقی موسیقی ی موزون تن من از صمیم کلمه های صف پیل شکن من از صمیم حس پنجم و باز هشتم پریدن های بلند و سیمرغ گلوبول های سپید و سرخ و تو از صمیم قرمز جگر خواستی مرا بهادر پر خون وخایه چنان که ازسر تازه دالالی لاماها خوچ رویید در تعجب حرام است خامه و عسل صبحانه ات بالش نرم زیر سرت هوای خنک پشت پلک هات دشت خوش بوی سینه ات بی من هر جا کلمه پس رفت پس زد پس افتاد تو پیش رفتی پیش بردی پیش افتادی از باغ ناممکن گل های ممکن رویاندی زمین قلب تلخ و نورانی ی گلی در باغچه ی توست زمان زنبوری که شهد لب تو مکید نئشه افتاد زیبا_کرباسی https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

چه باید کرد وقتی  اندوه با پاهای شب به پنجره هایی که رو به چمنزار باز است  پشت پا می زند وقتی پرستویی مرده روی دستهایت می ماند و گریه ی پسرپنج ساله ات بند نمی اید بگو پلکهایم وقتی خسته اند به مساحت کدام شانه پناه ببرند که پروانه ها در قلبم دق نکنند و عقربه ها در هر ثانیه از این تقویم عقرب نشوند چیزی بگو لاک پشتی اینجا به پشت افتاده است سمیه بحرکاظمی https://t.me/sedaelirav
Hammasini ko'rsatish...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

علیرضا پنجه ای شاهنامک یکی را می‌برند خاکسترِ آفتابی انار افشره‌ای یکی را می‌برند خمیازه‌ای به آخر خط می‌رسد اجاقی خاموش می‌شود سیبی از آشیانه می‌افتد یکی را می‌برند چشم‌بندی به چشم بر کفِ پا شورزخمی نهان  یکی را می‌برند به پستویی که گُر می‌گیرد و سیاوُشی سربلند می‌کند #علیرضا_پنجه‌_ای
Hammasini ko'rsatish...
پنجشنبه ها دوباره به دیدن خودم عادت کرده ام مثل این یائسه گی های  زنانه ها من هنوز اما به همان خنجر ی فکر می کنم  را بگیرم بدست ! گرده ی تمام مردان را می درم من به خونخواهی  جمهور یت به شکل  تازه ای  فکر می کنم چله می بندم  ! که تا به نام دیگری برسم شاید رستمی بمانم که به پهلوی خودش دشنه می زد. حمید رضا اکبری شروه ۱۴۰۳/۳/۱۷ https://t.me/samaakbri
Hammasini ko'rsatish...
بر می خیزم به سماع بادایره ماه!

نوشته های حمید رضا اکبری( شروه)