هَذیان!
و افکارم شده زندانی مغزم که تب دارد و هذیان است محصولش.🕊️ http://t.me/HidenChat_Bot?start=2123170783
Ko'proq ko'rsatish8 272
Obunachilar
-224 soatlar
-227 kunlar
-9130 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
دربارهی افسردگی ،
سخن امیل چوران درخشان است:
من مثل عروسکی شکستهام، که چشمانش به درونش افتاد.
-امیل
اکنون من
آن خاطره را ;
می جویم وبه آن خیره می شوم و فکر می کنم
که فریبی بیش نبوده
و در پس آن خداحافظی معمولی ، جدایی ابدی نهفته بود.
-در ستایش تاریکی
پایان؟! نه.
داستانهای بزرگ درست از این لحظه شروع میشوند. ناگفتهها بهراه میافتند و آخِر ندارند. انسانِ بزرگ هم توقف ندارد. در غربت یا وطن. اصلا کجا غربت نیست؟ او در اینجا همیشه حاضر خواهد بود و حرف دارد. چنانکه هدایت هم هنوز برای جهل و جاهل، تهدید است.
-عباس معروفی
بیا ای روشنی ،اما بپوشان روی
که میترسم تورا ،خورشید پندارند...
-اخوان ثالث
چالنگی چه شاعر خوبی بود:
چگونه از باد و باران میآمد
و بر گرمی اجاق جای میگشاد
دستی که ترکههای بهناحق خورده بود؟
- هوشنگ چالنگی
مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوشهایم را بگذارید
تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
چشمانم را گلمیخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
در سینهام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا
در مرغزارهایم بازی کنند
-احمدرضا احمدی