بــــویِ پــیـراهـنِ تــــــو

وقتی بهای خوبی ات احوال بهتر نیست سهم تو در این اینه جز دیده تر نیست بشکن ، بسوزان ، در خودت ویرانه را آباد می خواهی اما حرف با تهمت برابر نیست در را به روی نابرادر ها دگر بستیم درد درون سینه ها جز اشک مادر نیست نامردمان این زمانه ، می روم از دشت .... اینجا که « گرگی با سگ گله برادر نیست » از چاک چاک سینه زخمی ما پیداست از غم کشنده تر ولیکن زخم خنجر نیست آدم اگر انسان نباشد چیست احوالش ؟ خر را اگر بر تخت بنشانی به جز خر نیست ... #شروین_دخت_سپهری •| @shervind_sepehrii |•

باید سکوت کنم این بهترین کاریست که میتوانم در حق خود انجام دهم باید فراموش کنم گویی که هیچگاه چنین روزگاری بر من نگذشته است گویی که هیچگاه چنین شخصی در من نزیسته است باید سکوت کنم ، دیر گاهیست که کلمات هم از من روی برمیگردانند من محکوم به سکوتم محکوم به فراموش شدن محکوم به هر آنچه من را از من میگیرد من فراموش میشوم اما فراموش نمیکنم #عین_ر @eyn_sin_lam

#عاشورا🏴 #حسین_جانم بلند مرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد #مقبل_کاشانی •| @shervind_sepehrii |•

ای کاش جان بخواهد معشوقِ جانی ما تا مدعی بمیرد از جان‌فشانیِ ما گر در میان نباشد پای وصال جانان مُردن چه فرق دارد با زندگانیِ ما ترک حیات گفتیم، کام از لبش گرفتیم الحق که جای رشک است بر کامرانیِ ما سودای او گزیدیم، جنس غمش خریدیم یا رب زیان مبادا در بی‌زیانیِ ما! در عالم محبت الفت بهم گرفته نامهربانی او با مهربانیِ ما در عین بی‌زبانی با او به گفتگوییم کیفیت غریبی است در بی‌زبانیِ ما صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم تا چشم رحمت افکند بر ناتوانیِ ما تا بی‌نشان نگشتیم، از وی نشان نجستیم! غافل خبر ندارد از بی‌نشانیِ ما اول نظر دریدیم پیراهن صبوری آخر شد آشکارا راز نهانیِ ما تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم مانند اهل دانش پیش معانیِ ما تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی کاری نیامد آخر از کاردانیِ ما #فروغی_بسطامی •| @shervind_sepehrii |•

شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت دوباره صورتیِ صورتی‌ست باغِ تنت دوباره خواب مرا می‌برد که تا برسم به روزِ صورتی‌ات - رنگِ مهربان‌شدنت چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید گلی سپرد به من پیشِ رنگِ پیرهنت چه روزی آه چه روزی! که هر پرنده رسید نوکی به پنجره زد پیشبازِ در زدنت تو آمدی و بهار آمد و درختِ هلو شکوفه کرد دوباره به شوقِ آمدنت درخت شکلِ تو بود و تو مثلِ آینه‌اش شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت و از بهشت‌ترین شاخه روی گونه‌ی چپ شکوفه‌ای زده بودی به موی پرشکنت پرنده‌ای که پرید از دهانِ بوسه‌ی من نشست زمزمه‌گر روی بوسه‌ی دهنت شکفته بودی و بی‌اختیار گفتم: آه! چه‌قدر صورتیِ صورتی‌ست باغِ تنت #حسین_منزوی •| @shervind_sepehrii |•

دوستان در صورت تمایل کلاب هوس در خدمتتان هستیم

بغض های کهنه ای در جای جای این گلو دل پر از حرف نگفته لب پر از راز مگو لحظه تلخ جدایی را بیاور یاد خود چشمِ دل بستم که بیش از این نریزد آبرو من برایت آیدا در آینه بودم ولی تو برای قلب من یک ذره حتی شاملو ؟! شانه ات را خواستم هر شب برای بی کسی تا بگویم قصه دل را به گوشت مو به مو از خدا دلگیرم از تقدیر اما بیشتر در کنار دیگری هستی تو را من آرزو ... کردم و با خنده از آغوش من رفتی ولی دیگر از مردانگی با هیچکس چیزی نگو ... #شروین_دخت_سپهری •| @shervind_sepehrii |•