cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

•|Zahra Afshar|•

گوینده/دوبلور/دست به قلم🎤🎼✏ . ⚠لطفا ️با هشتگ کپی کنید . راهِ ارتباطی: @zahraa_affshar_bot

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
296
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

دیوونه بازی(قسمت آخر) @Radioghadam
Hammasini ko'rsatish...
10.mp321.52 MB
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امّید ز هرکس که بریدیم، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم... #وحشی_بافقی
Hammasini ko'rsatish...
Hammasini ko'rsatish...
Sara-Naeini-Rahaee-128.mp32.82 MB
باید برایت می نوشتم که من دلم را موقع بوسه زدن بر روی استخوان نحیف زیر گردنت جا گذاشتم. که من دلم را بند صدایت کرده بودم؛ صدایی که در وجودم ریشه دواند و با تار و پود روح و جسم من عجین شد. باید برایت می نوشتم معشوق همه ی داستان ها تویی و تمام عشاق جهان تنها انعکاسی از زیبایی تو هستند. تو لیلی زمان بودی، همان دلبرک پریچهر که مرا در اعماق وجود خود غرق کرده بود. من تمام عمر سعی کرده بودم زیبایی تو را به قلم بکشم، بی خبر از آن که قلم از به تحریر درآوردن صدایت ناتوان بود؛ قلم نمی توانست صدایت را ضبط شده در کتاب گیر بی اندازد و آن را موزیکال کند. لیلی قرن! مرا تو به بیراهه بردی، من به کم قانع نبودم؛ تو باید دو زانو روبه رویم می نشستی و مرا سرگشته چشم هایت می کردی. باید برایت می نوشتم کلمات نمی توانند مرا از این جنون خلاصی دهند. من برای رهای از اسارت تو باید نقاش می شدم. آن وقت چشمانم را می بستم و لمس دستانت را به یاد می آوردم و رگ ها و خط ها را روی کاغذ ترسیم می کردم. خط های کنار لبت بعد از خنده های پی در پی ات را که می کشیدم، خودم را آن گوشه کناره ها دفن می کردم. اما حتی حال نقاش ها هم دیگر خوب نیست. تو بگو لیلای من؟ چه باید کرد؟ چه مسیری را انتخاب کرد که تو در ته آن جاده ایستاده نباشی؟ تو بگو پایان داستان های عاشقانه چگونه خواهد بود. #ساره_میرزایی #کوثر_قاسم_پور باید برایت می نوشتم📚
Hammasini ko'rsatish...
در ذرات هوا غم پاشیده اند و هوای خانه پر از غم است. من غم را نفس می‌کشم غم در رگ های من جریان دارد.. #زهرا_افشار
Hammasini ko'rsatish...
برای هر زنى بايد قلبی بزرگ در اتاقی كوچك بتپد بی تاب بی مرز بی هيچ هراسی.. #نيكى_فيروزكوهی
Hammasini ko'rsatish...
رمان #باوان [یه تعبیری هست به اسم "باوان"، ترجمه ساده‌ش میشه جگرگوشه ولی خب اصلش از بابان و بابا میاد، یعنی خونه‌پدری. چیزی فراتر از جگرگوشه. وقتی بهت میگه باوانِم یعنی داره با زبونِ بی‌زبونی میگه اونقدر با روحم آمیخته شدی که حالا ریشه‌ی منی!]💚 نویسنده: #رویا_نیکپور خلاصه: رمان باوان داستان دختری را روایت می‌کند که بدلیل تصادف، مغزش تصمیم به فراموشی انتخابی گرفته. حال این دختر نه می‌داند که کیست و نه می‌داند که می‌خواهد چه کسی باشد، تنها چیزی که به خوبی می‌تواند آن‌را حس کند این است که او به گذشته هیچ تعلقی ندارد. او همان آدم گذشته نیست! اما... او کیست؟! داستانی از نبرد «من» در برابر «من» و «عشق» در برابر «احساس». «جنگ» برای «عشق» و «عشق» برای «رسیدن». 🔸قسمت‌های باوان به‌صورت فایل پی‌دی‌اف قرار می‌گیرند. @roya_nikpour
Hammasini ko'rsatish...
من آدم لحظه هام، من آدم واکنش نشون دادنای بیش از حدم. تو لحظه خوشحال می‌شم و تو لحظه ناراحت. تو لحظه با کوچیکترین چیز خوشحال کننده از ذوق جیغ می‌کشم، یه لبخند پهن و گنده می‌شینه رو لبام و اشک تو چشمام جمع می‌شه، یا با یه چیز ناراحت کننده دلم می‌شکنه، بغض می‌کنم، بعد تو خلوت خودم می‌بارم و روزام تلخ می‌شه. من تو لحظه عاشقم، اونقدر زیاد که می‌تونم جلوی هر کس و ناکسی بپرم بغلت و ببوسمت، اما جلوی خودمو می‌گیرم. من تو لحظه دوستت دارم. تو لحظه وقتی چشمام به چشمای خورشیدیت می‌افته اونقدر تو دلم عشق احساس می‌کنم که حس می‌کنم هر لحظه ممکنه قلبم بترکه.. من تو لحظه می‌خوام کنارم باشی، حتی از دور. من تو لحظه می‌تونم حرف دلمو باهات بزنم، تو بغلت گریه کنم، دست تو دستت بخندم، یا ازت دلخور بشم. اگر تو لحظه حواست بهم نباشه، همه چی یادم می‌ره، دیر می‌شه، دلم اتصالی می‌کنه، مثل یه چراغ خاموش و روشن می‌شه و یه جون از جونام کم.. می‌ترسم و تو دلم می‌گم نکنه دلم داره خاموش می‌شه؟ بعد می‌بینم نه.. ولی می‌دونم یه روزی احتمالش هست. منو اگر تو لحظه نبینی، اگه مثل من تو لحظه به واکنشای بچگونه و اغراق آمیزم همون جوابو ندی، می‌خوره تو ذوقم. مثل دختر بچه ای که با همون قلب کوچیکش با تموم عشقش یهو میاد بهت می‌گه دوستت دارم، اما تو اونقدر غرقی تو کار خودت که جوابشو نمی‌دی، اونم گریه کنان می‌ره بغل مامانش. من همونم. من هی کم نور تر می‌شم، ولی دلم نمی‌خواد خاموش شم، یه بار یه جا گفتم من خود نورم، پس نذار خاموش شم، ندار دلم خاموش شه، بهم نور بده، نورِ من.. #زهرا_افشار @Banaffshak
Hammasini ko'rsatish...
برای ابد نویسنده: #دنیا_کاف گوینده: #شادی_صفریان تنظیم کننده: #علی_لطفی پخش از #رادیوقدم @radioghadam
Hammasini ko'rsatish...
attach 📎

Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.