چرا نمیخواستم رأی بدهم؟(۲)
✍ سعید رضادوست
پژوهشگر و نویسنده
۴. دموکراسی همچون تمامِ مفاهیمِ این جهان قصهای دارد.
قصۀ دموکراسی بلند و بالاست اما یک
آموزۀ بنیادین در آن وجود دارد و آن
پرهیز از نابگرایی و کمالگرایی است. به تأکیدِ پال وودراف، حقوقدان و آتنیستِ ناموَر، اگر همین امشب گردنِ تمامیِ دموکراسیخواهان را بزنید ایدۀ دموکراسی همچنان وجود خواهد داشت و از روزنی دیگر سر برخواهد زد اما اگر دموکراسیخواهان بر نابگرایی پافشاری کنند که ما یا دموکراسی داریم یا نداریم، و وقوعِ دموکراسی را منوط به تحققِ تمامِ ریز و درشتی کنند که در «نخستین دموکراسیِ» آتن وجود داشت، دموکراسی قطعاً از بین خواهد رفت.
ما در هر کشور به تناسب و فراخورِ تاریخ، امکاناتِ انسانی و جبرِ جغرافیاییاش با طیفی از وقوعِ دموکراسی مواجهیم. مثلاً در فنلاند هشتاد درجه از وقوعِ دموکراسی را شاهدیم و در لهستان با پنجاه درجه از آن. هر کدام نیز میکوشند تا در این راه اندکاندک خود را به بالاترین معیارِ ممکن نزدیک سازند. همچنین
وقوعِ دموکراسی در جهانِ غرب طی فرآیندی چندصد ساله رخ داده است. سدهها (مشخصاً از قرن شانزدهم) تا کنون طول کشیده است که غرب از «جنبش اصلاحِ دین» و «جدال با حکومت مطلقه» به «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» برسد. دموکراسی، فرآیندِ برداشتنِ گامهای متوالی، سرخوردگیها و رنجهای فراوان و دستاوردهای تدریجی و اندک است.
۵. یکی از
وجوهِ تراژیکِ هستی آن است که مدارِ چرخ بر قیاسِ فضل نمیگردد. اصل بر آن است که فرادستانِ فرومایه بر صدر مینشینند و قدر میبینند و
برای ایجاد وضعیتی اندکمتفاوت باید جان کَند. «هِدا مارگولیوس کووالی» زنی بود که در «بهارِ پراگِ» چکسلواکی هزینهها داد و مبارزهها کرد و در فرازی از روایتش از آن روزها مینویسد:
«حقیقت به تنهایی پیروز نمیشود. وقتی با قدرت درمیافتد، اغلب بازنده است. حقیقت وقتی پیروز میشود که مردم برای دفاع از آن چنانکه باید قوی باشند.» تجربۀ زیسته نشان داده است که، به ویژه در خاورمیانه،
بالاتر از سیاهی رنگها وجود دارد! تجربۀ زیستۀ دیگر نشان میدهد که دموکراسی هیچگاه و هیچکجا چکِ سفیدامضا به هیچکس نداده است. مردم تا هنگامی که بیرون از میدان، تماشاگرانه به اوضاع بنگرند،
امکانِ بدتر شدنِ شرایط و از دست رفتنِ اندکدستاوردهای دموکراتیک نیز وجود دارد. چنانکه یونانِ مهدِ دموکراسی نیز در همین روزگار ما گرفتارِ کودتا و زوال شد.
۶. رأی دادن/ندادن را نباید به موضوعی ناموسی بدل کرد.
نه رأی دادن به منزلۀ تأییدِ بلاشرطِ زیر و زبرِ شیوۀ مستقر حکمرانی است و نه رأی ندادن به معنای عبورِ قطعی و دائمی از یک سیستم. انسانها طی هزارهها آموختهاند که برای بقا، مطلوبترین ابزارهای ممکنشان را در اختیار بگیرند و کوشیدهاند این ابزارها را به ارزشهای اخلاق، عدالت، انصاف، آزادی، برابری و رواداری نزدیکتر سازند.
رأی دادن، در صورت وجود شرایطی حداقلی، راهی است برای بروزِ کنشِ دموکراتیک همچنانکه در غیابِ شرایط حداقلی،
رأی ندادن این کنش را محقق میسازد.
۷. من اکنون،
زبانی حداقلی و اما مشترک در اصولِ دموکراسی و استقرارِ حکومتِ قانون با مسعودِ پزشکیان یافتهام. انطباقِ آموختههای من از چندین قرن تجربۀ جهانیِ دموکراسی و اندکتجربۀ زیستۀ فردی با آنچه از مسعودِ پزشکیان طی این روزها دیده و خواندهام، مرا به نتیجهای دیگرگون با آنچه تا یک هفته پیش به آن رسیده بودم، رسانده است زیرا مسعودِ پزشکیان
شیوهای متفاوت از حکمرانیِ واقعاً موجود را مطرح کرده است. من در کتابِ
«روزهای آخر اسفند» نیز به تأکید و تکرار نوشتهام که
امید آمیخته با اضطراب است. نمیتوان امید داشت و مضطرب و نگران نبود زیرا
امید، ساحتِ محتملالوقوعها و صرفاً ممکنهاست. اما مهمترین وجهِ امید باور به «نه-هنوز» است.
«نه-هنوز» به ما میآموزانَد که شرایطمان مطلوب نیست و برای رسیدن به مطلوب باید تلاش کرد.
ایستاده ابر و باد و ماه و خورشید و فلک از کار
زیرِ این برفِ شبانگاهی
بدتر از کژدم میگزد سرمای دیماهی
کرده موجِ برکه در یخبرف
دست و پای خویشتن را گُم
زیرِ صدفرسنگ برف امّا
در عبور است از زمستان دانۀ گندم.
«م. سرشک»
@hamidhesami