cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

آواى عندليب پارسی

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
1 185
Obunachilar
+124 soatlar
+47 kunlar
+630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

03:43
Video unavailableShow in Telegram
44.31 MB
sticker.webp0.63 KB
sticker.webp0.23 KB
AUDIO-2024-07-09-14-30-58.m4a6.74 MB
چند تصویر اماکن متبرکه و تاریخی به مناسبت سالروز شهادت حضرت اعلی. https://t.me/andalib_parsi
Hammasini ko'rsatish...
03:13
Video unavailableShow in Telegram
فیلمی در مورد انتقال رمس مبارک حضرت اعلی در منازل مختلف در خلال چندین سال قبل از استقرار دائمی آن در ارض اقدس. https://t.me/andalib_parsi
Hammasini ko'rsatish...
15.42 MB
sticker.webp0.59 KB
من امشب از عادل آباد میآیم من امشب از ...میآیم چه بنویسم و چطور بنویسم که آنجا کجاست؟ به چه زبانی توصیف کنم؟ که آنجا کجاست ؟ چه دنیائی است؟ کدام ، کدام ، کدام عبارت قادر است بیان کند که من با چشم های ناچیز خاکیم چه دیده ام ، چشم هایم را بر هم می زنم تا ببینم آنچه که دیده ام به خواب است یا بیداری ؟ یک رؤیای شیرین است و یا یک واقعیت تلخ؟ من امشب از ..... میآیم آنجا که منزلگه رندان پاک باخته و پروانگان پر سوخته آتش محبت است ؛ آنجا که در میان دیوارهای بلند سنگی اش روحهای عظیم تر از دیوارهایش را به بند کشیده اند ؛ آنجا که تک تک سنگ هایش فریاد حیرت و اعجاب بلند است ؛ حیرت از شجاعت قهرمانان ملکوت ؛ حیرت از عظمت جانبازان شیفتگان حضرت معبود ، قهرمانان گمنامی که فریاد خاموششان از دیوارهای بلند سجن ظالمان گذر کرده و روزی خواب غافلان از خدا بی خبر را خواهد شکست ؛ که در عین اینکه منفورترین و دور افتاده ترین مکان این شهر است ؛ در عین اینکه مکان سارقان و قاتلان است. در عین اینکه مقدس ترین مکان و دیار این شهر است. دلم میخواست از دیوارها بپرسم که چه دیده اید ؛ برایم حکایت کنید . برایم از شب زنده داری عاشقان بگوئید ؛ برایم از زمزمه های محبت ؛ برایم از ترانه های ایثار ؛ برایم از طپش آخرین لحظات قلب یک عاشق . بگوئید هنگامی که به سوی میدانگاه رهسپار است ، به من بگوئید که آنها چه گفتند زمانی که به سوی مشهد فدا شتافتند ، به من از زمزمه های دلکش مناجاتی بگوئید که در سحرگاه از لابه لای میله ها به گوش می رسد و قطره های اشکی که آرام ، آرام بر گونه ها می چکد. من امشب از ....میآیم. من امشب از دیار عاشقان میآیم. از دیار دلباختگان مبتلا. مهمانان بزم بلا. از من بپرسید که چه دیده ام. بپرسید تا بگویم که فروغ سرکش ایمان در چشمهای عاشقان دلباخته دیده ام. زمانی که با غرور سرش را بالا گرفت و گفت دیدی آخر به آرزویم رسیدم. من بر سیمائی خیره شدم که از انوار ملکوت روشن بود. حس کردم که به اندازه یک ذرّه ؛ ناچیز و حقیرم ، احساس کردم که رایت پر صلابت امرش ؛ این قهرمانان خاموش بر شانه های خسته ؛ اما امیدوار خود نگاه داشته است. احساس کردم که ما تماشاچیان ناچیزی بیش نیستیم که فقط نظاره کن این صحنه باشکوه هستیم و تو ای مسجون شیدای مفتون ؛ کِی و چه هنگام این چنین عاشق بیقرار شدی. شعاع پر فروغ دیدگانت از کدام خورشید است که در من اینسان ذرّه صفت در مقابلش احساس حقارت میکنم ؛ تو از دیار کدام عاشقان راستینی که اینچنین سوختن و افروختن را ماهرانه آموختی . تو را دیدم آنجا پشت شیشه های بسته که سرت را با غرور آمیخته بالا گرفته بودی و دستهایت را به علامت پیروزی تکان میدادی ؛ تو پیروز شدی ؛ این را با اولین نگاه از چهره ات خواندم ، دانستم که تو یافتی ؛ تو شناختی ؛ تو نرد محبت باختی و کار خود ساختی. دانستم که: عاقلان خوشه چین از سرّ لیلی غافلند کین کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را. من امشب از ...میآیم. از مکان مجنونان خرمن سوخته و حبیبان چشم بر فضای محبوب بر دوخته ؛ من از مرز زندگی و ابدیّت ؛ از نهایت ظلمت و بدایت ؛ از حد فاصل جهان خاک و عالم ملکوت میآیم ؛ و تو ای رهگذر اگر زمانی از آن مکان گذر کردی لحظه ای درنگ کن ؛ به آن دیوارهای بلند سنگی خیره شو . به آن دروازه های آهنی نگاه کن ؛ سپس چشمهایت را ببند و گوش هوش فرا ده تا از تک تک سنگها این زمزمه را بشنویم : بر درگه دوست چون رسی گو لبیک که آنجا نه سلام راه دارد نه علیک این وادی عشق است نگه دار قدم این ارض مقدس است فاخلع نعلیک. زرّین مقیمی شیراز ۱۳۶۰
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.