cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

ɪᴛɪᴍ ᴀɴɢ ᴍᴜɴᴅᴏ

вεıпɢ вʟαcκ мεαпƨ α шσяʟɔ ғυʟʟ σғ вʟαcκ 🖤ᴸᴱᵀ'ˢ ᴮᴱ ᴼᵁᴿˢᴱᴸⱽᴱˢ ᵂᴱ ᴬᴿᴱ ᴸᴵⱽᴵᴺᴳ ᶠᴼᴿ ᴼᵁᴿˢᴱᴸⱽᴱˢ, ᴺᴼᵀ ᶠᴼᴿ ᴱᴰᴹᴬ :)

Ko'proq ko'rsatish
Eron354 831Til belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
157
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

فاعک ب زندگی محدویت هاش :) @Hele_Little
Hammasini ko'rsatish...
کی میشه منم از زندگی لذت ببرم 🙂💔 @Hele_Little
Hammasini ko'rsatish...
پارت_⁸🚬 هلن_دختر_کوچولو_شب_من💿⛓ هلن تو راه هیچ حرفی نزدیم تا برسیم شرکت کقتی رسیدم پشمام ریخت چه با کلاسهه از ماشین پیاده شدیم اول آرمین رف منم این جوجه ها پشتش دنبالش میرفتم تا رسیدیم به اتاقش منشی آرمین : سلام عاقا خوبید بفرمایید هلن واییی خدا قیافشوو انگار از کون مرغ افتاد همه جلش عملی بود یه نگا بد به من انداخت بعدش با آرمین رفتیم ت اتاقش اتاقش خلوت بود منشیش هم یه اتاق جدا داد هیچ دیدی به اتاق آرمین نداشت تا رسیدم خودم پرت کردم روی مبل آرمین : هلن اون برگه هرو میدی هلن : پاشدم برگه دادم به آرمین خودم نشستم روی میز کارش ارمین : روی میز نشین هلن : بشی پاشدم رفتم روی مبل نشستم از کیفم موبایلم برداشتم رفتم ت تلگرام یه فایل رمان خوندم خیلی قشنگ بود بعدش به ساعت نگا کردم ساعت ۵ نیم بود فکر کنم وقت نهار بود چشامو بستم یه زره به خدم استراحت بدم که یهو حس کردم یکی بغلم کرد چشامو باز کردم دیدم آرمین منو گذاشته روی میز پا هامو از وسط باز کردم خودشو بین پاهام جا داد ارمین : خسته شدی هلن : اهووم مبشه بری اونور ارمین : ب من دستوری نده هلن تا واستم حرفی بزنم لبشو گذاشت رو لبام شروع کرد ب خوردن لبام انقدر محکم میکشید یه دفعه ت دهنش ناله کردم که از فرصت استفاده کرد زبونش کرد ت دهنم شروع کرد به بازی کردی با زبونم ب خودم اومدم هلش دادم اونور که یکم تکون خورد کپی ممنوعه🕸⚰
Hammasini ko'rsatish...
میدونی چیه ؟! اگه از رنگی رفتی مشکی بدون همه شکستنت ولی ت خدت نباختی :) @Hele_Little
Hammasini ko'rsatish...
sticker.webp0.38 KB
#آرمین🕸
Hammasini ko'rsatish...
پارت_⁷🚬 هلن_دختر_کوچولو_شب_من💿⛓ #هلن صبح زود پاشدم رفتم ت اتاقم یه نیم تنه سفید یه شروارک بنفش پوشیدم موهامو از بالا دم اسبی بستم آریش نکردم فقط یه زد افتاب زدم اومدم بیرون رفتم ت آشپز خونه از فریز یه بستنی برداشتم عادت نداشتم صبحونه بخورم خودم پرت کردم روی مبل کارتون باب سفنجی گذاشتم شروع کردم به نگا کردنش بعد نیم ساعت حوصلم که پوکید ساعت ۸ صبح بود پاشدم رفتم اتاقی که ارمین توش بود وقتی رسیدم پریدم روی شکمش اروم چشاش باز کرد آرمین : هوم هلن : حوصلم پوکید آرمین : من چیکا کن اخه هلن : اومممم بریم بیرونننن آرمین : نه قراره برم سر کار از رو شکمم پاشو هلن : آرمینی آرمین : ها هلن : میش منوو بری شرکتت آرمین : ن هلن صورتم مظلوم کردم آرمین : نه پاشو هلن پاشدم از روی شکشم رفتم در اتاقم محکم بستم رفتم تو اتاق خدم تو خودم جمع شدم بغض کردم کلان دختر لوسی بودم وجی (وجدان) : کلان لوس بودی هلن : ت گوه نخور وجی : ب ت چ هلن : تربچه تازه گیا خیلی با خدم زر میزنم داشتم و وجدانم حرف میزدم که در باز آرمین : پاشو اماده شو هلن : کج آرمین : خونه پسر شجاع بریم شرکتم هلن : واقعن ؟ آرمین: زوددد هلن : بش زود پاشودم یه شوارک لی مشکی برداشتم یه هودی بنفش بلد برداشتم که شوارک لی کوتاه بود زیاد دیده نشد موهامو همون جوری دم اسبی گذاشتم بمونه یکم فقط رژ زدم کیف سفیدم برداشتم با گوشیم زد بیرون هلن : من اومدم آرمین : بریم هلن رفتیم سوار ماشین شدیم کپی ممنوعه 🕷🕸
Hammasini ko'rsatish...
#هلن 🕷
Hammasini ko'rsatish...
خب لاوام پارت های رمان هر موقعه حوصله داشتم میزارم بوس :>
Hammasini ko'rsatish...
sticker.webp0.26 KB
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.