Arakhsha آرخش
آرخش کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسههای ایرانی دکتر آرش اکبری مفاخر ارتباط با مدیر @Arash_Akbari_Mafakher
Ko'proq ko'rsatish1 631
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
+57 kunlar
+830 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
زبان باباطاهر - قفقاز و کاسپین.pdf
زبان باباطاهر - قفقاز و کاسپین.pdf7.55 MB
هفتخان رستم:
خان پنجم (کشتن ارژنگ)؛
در شاهنامه شاهطهماسبی و روایتهای ایران باختری
آن دو به راه میافتند و به خان پنجم میرسند. در خان پنجم دو برادر دیوزاد به نامهای ارچنگ و خرچنگ به دستور دیو سپید فرمانروایی میکنند و نگهبان زندان کاوسشاه هستند. رستم اولاددیو را به درخت میبندد و وارد باغ میشود. سپس با شمشیر به دیوان هجوم میبرد و آنان را تار و مار میکند؛ خرچنگ را میکشد و به سراغ ارچنگ میرود که قصد گریختن دارد. رستم به کمربند او چنگ زده، او را از زمین میکند؛ دور سرش میچرخاند و بر زمین میکوبد. پس از آن پیاده شده، پا بر سینۀ او گذاشته و سرش را از تن جدا میکند.
آرش اکبری مفاخر، در کوی آرشان، تهران، ۱۳۹۷، ص ۲۰۳.
آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
هفتخان رستم:
خان چهارم (گرفتاری اولاد)؛
در شاهنامه شاهطهماسبی و روایتهای ایران باختری
در خان چهارم دیوی قهار به نام اولاد (= خواهرزادۀ دیو سپید)، زندگی میکند که سپهسالار آن سرزمین است. رستم به سرچشمهای میرسد؛ از رخش پیاده شده، او را در مرغزار رها میکند و خود به خواب میرود. دیوِ دشتبان و نگهبان آن مرغزار با دیدن رستم و رخش بهسوی رستم رفته و چُماق سنگینش را بر ساق جهانپهلوان میکوبد. رستم از خواب بیدار شده، سیلی محکمی بر بناگوش او میزند و دو گوشش را از بیخ میکند. اولاد با دیدن گوشهای کندهشدۀ دشتبان خود، ناقوس جنگ را به صدا درآورده و با دههزار دیو بهسوی رستم هجوم میآورد. رستم سوار بر رخش راه را بر دیوان میبندد؛ از رخش پیاده شده، به تعقیب آنان میپردازد و دو تن از آنان را از هم میدرد. سپس سوار بر رخش درپی دیوان روان میشود، بر کمربند اولاد چنگ زده، او را از روی زین برمیدارد و محکم بر زمین میکوبد.
آرش اکبری مفاخر، در کوی آرشان، تهران، ۱۳۹۷، ص ۲۰۰-۲۰۱.
آرخش؛
کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
Repost from بنیاد فردوسی شاخه ي توس
Photo unavailableShow in Telegram
🔶#جنگنامهی_رستم_و_زنون
🔷با باشندگی:
#گرانمایه_استاد_دکتر_آرش_اکبری_مفاخر؛
کارگروه دانش و پژوهش بنیاد فردوسی توس
و کانون شاهنامه فردوسی توس
♦️یکشنبهها ساعت ۱۸
🟪مجازی از طریق گوگل میت
🆔https://meet.google.com/twq-iftv-ccm
💠#بنیاد_فردوسی_توس
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad
🆔https://www.youtube.com/channel/UCP207h1pOJJQu4UTkUrUq1Q
دوبیتیهای باباطاهر در خلاصة الاشعار تقیالدین کاشانی، مورخ ۱۰۰۷ ق
(دوبیتی شماره ۳۱)
آرش اکبری مفاخر
واله دلبرده لاوانُم شو و روز
سرشک از مژه وارانُم شو و روز
نه بیماریم و نه چشمان کَری درد
همین ذانُم که نالانُم شو و روز
wâła dɛł-berd-a, lâw-ân-um ša:w u ru:z serešk az meža wâr-ân-um ša:w u ru:z na be:mâr-i-y-um u na čašm-ân kar-e dard
hame:n zân-um ke nâł-ân-um ša:w u ru:z
وزن هجایی: 5 هجا + تکیه + 6 هجا.
وزن عروضی: فاعلاتن مفاعیلن فعولن / مفاعیلن مفاعیلن فعولن (بحر مشاکل مسدس محذوف/ هزج مسدس محذوف).
واله: عاشق، مجنون؛ واژهای کلیدی در ادب غنایی و موسیقی ایران باختری که نمادی برای لیلی و مجنون به شمار میرود و از اصطلاح دو واله برای آنان استفاده میشود. همچنین دو واله نام یکی از مقامهای تنبور است که به ذکر دلدادگیها و مویههای لیلی و مجنون میپردازد و به «مجنونی» هم معروف است.
لاوانم: لاو (مادۀ مضارع از مصدر لاوای «موییدن»، (نیز لاوانای/ لاونای)، مادۀ ماضی: لاوا) + ان (پسوند صفت فاعلی) + ـُ م (شناسۀ 1شم با حذف هست) = مویان هستم > مویانم.
لیلش به آواز بوطور ملاونا
صدای زاری او سنگ متاونا
عمرم زندگیم دیدهم گیانم!
شادم به مردن نک بلوانم
گاه شاعر با زیرکی بین لاوان (= صفت فاعلی: «مویان») و لاوان (ج لاو: «سیلابها») جناس تام برقرار کرده و آن دو را به خوبی در کنار هم به کار برده است:
بردانیش لاوان، بردانیش لاوان
برد و لای بیان، بردانیش لاوان
و دست عشق وه، ویلَ وَ لاوان
پیرالی راما، بردانیش لاوان
این مصدر در زبانهای ایران باختری کاربرد بسیار گستردهای دارد و مصدرهای لاواندن، لاواندنَوه، لاوانِنَوه در کردی به کار میرود. معنای دقیق آن در فارسی موییدن است که در آن فرد همراه با گریۀ خود به سوگواری، نوحهخوانی و مرثیه میپردازد. لاوای ساختاری موسیقایی نیز دارد که در آن فرد لاوان/ لاونده با صدایی حزین هنگام گریستن برای فرد دور از وی یا درگذشته یا گاه برای خود مویه و سوگواری میکند:
فدای بالاش بام شای سیاچاوان
لاره و لنجه نکرد، لیوۀ ویش لاوان
بازتاب این رویکرد را در گوشههای مویه و مویۀ زال در موسیقی ایرانی میتوان دید.
مژه < میژه /me:ža/: پارتی: : /miǰ(ag)/[myc(k')]: «مژه» (Mackenzie, 1971: 55).
وارانم: ساختار این واژه را میتوان به دو صورت بررسی کرد: 1) وار (مادۀ مضارع از وارای «باریدن»، مادۀ ماضی: وارا) + ان (پسوند صفت فاعلی) + ـُ م (شناسۀ 1شم با حذف فعل هست) = بارنده هستم، بارندهام، بارانم (= سرشکباران/ سرشکبارنده هستم). 2) وار (مادۀ مضارع از وارای «باریدن»، مادۀ ماضی: وارا) + ان (پسوند متعدیساز از فعل لازم) + ـُ م (شناسۀ 1شم) = فعل مضارع سادۀ متعدی 1شم «بارانَم» در معنای اخباری «میبارانَم» (= سرشک میبارانم). با توجه به فضای کلی دوبیتی و صفتهای فاعلی لاوان و نالان، خوانش نخست مناسبتر است.
نه بیماریم: نه ... نه (حرف ربط منفی دوگانه) + بیماری (بیمار + ی: حاصل مصدر «ناخوشی، ناتندرستی، درد و مرض») + م (شناسۀ 1شم با حذف فعل دار) = نه بیماری دارم.
کری: کر (مادۀ مضارع از مصدر کرای «کردن»، مادۀ ماضی: کرا) + ی (/e | e:/ شناسۀ 3شم) = فعل مضارع ساده 3شم «کند» در معنای اخباری «میکند».
ذانُم: (= ذانوم)، ذان (مادۀ مضارع از مصدر ذانای «دانستن»، مادۀ ماضی: ذانا) + ـُ م (شناسۀ 1شم) = فعل مضارع 1شم «دانم» در معنای اخباری «میدانم»؛ ماضی: ذانام، منفی: نذانام، قس:
ازی نذانُم، ازی نذانُم
تا ایسا پی رنگ هیچ نذانام
تا ایمشو ذانوم، چون مبو ای کار
بوینم مجلس، شاه [و] شهریار
نالانم: نال (مادۀ مضارع از مصدر نالای «نالیدن»، مادۀ ماضی: نالا) + ان (پسوند صفت فاعلی) = ـُ م (شناسۀ 1شم با حذف فعل هست) = فعل مضارع 1شم «نالندهام، نالان هستم».
نگارش فارسی:
والۀ دلبردهام و شب و روز مویانم،
شب و روز سرشک از مژه بارانم.
نه بیماری دارم و نه چشمانم درد میکند،
همین قدر میدانم که شب و روز نالانم.
مقاله "زبان دوبیتیهای باباطاهر"، مجله پژوهشهای زبانی- ادبی قفقاز و کاسپین، ش ۹-۱۰، زمستان ۱۴۰۱، ص ۱۳۰-۱۳۳.
آرخش؛
کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96
دوبیتیهای باباطاهر در خلاصة الاشعار تقیالدین کاشانی، مورخ ۱۰۰۷ ق
(دوبیتی شماره ۳۱)
آرش اکبری مفاخر
واله دلبرده لاوانُم شو و روز
سرشک از مژه وارانُم شو و روز
نه بیماریم و نه چشمان کَری درد
همین ذانُم که نالانُم شو و روز
wâła dɛł-berd-a, lâw-ân-um ša:w u ru:z serešk az meža wâr-ân-um ša:w u ru:z na be:mâr-i-y-um u na čašm-ân kar-e dard
hame:n zân-um ke nâł-ân-um ša:w u ru:z
وزن هجایی: 5 هجا + تکیه + 6 هجا.
وزن عروضی: فاعلاتن مفاعیلن فعولن / مفاعیلن مفاعیلن فعولن (بحر مشاکل مسدس محذوف/ هزج مسدس محذوف).
واله: عاشق، مجنون؛ واژهای کلیدی در ادب غنایی و موسیقی ایران باختری که نمادی برای لیلی و مجنون به شمار میرود و از اصطلاح دو واله برای آنان استفاده میشود. همچنین دو واله نام یکی از مقامهای تنبور است که به ذکر دلدادگیها و مویههای لیلی و مجنون میپردازد و به «مجنونی» هم معروف است.
لاوانم: لاو (مادۀ مضارع از مصدر لاوای «موییدن»، (نیز لاوانای/ لاونای)، مادۀ ماضی: لاوا) + ان (پسوند صفت فاعلی) + ـُ م (شناسۀ 1شم با حذف هست) = مویان هستم > مویانم.
لیلش به آواز بوطور ملاونا
صدای زاری او سنگ متاونا
عمرم زندگیم دیدهم گیانم!
شادم به مردن نک بلوانم
گاه شاعر با زیرکی بین لاوان (= صفت فاعلی: «مویان») و لاوان (ج لاو: «سیلابها») جناس تام برقرار کرده و آن دو را به خوبی در کنار هم به کار برده است:
بردانیش لاوان، بردانیش لاوان
برد و لای بیان، بردانیش لاوان
و دست عشق وه، ویلَ وَ لاوان
پیرالی راما، بردانیش لاوان
این مصدر در زبانهای ایران باختری کاربرد بسیار گستردهای دارد و مصدرهای لاواندن، لاواندنَوه، لاوانِنَوه در کردی به کار میرود. معنای دقیق آن در فارسی موییدن است که در آن فرد همراه با گریۀ خود به سوگواری، نوحهخوانی و مرثیه میپردازد. لاوای ساختاری موسیقایی نیز دارد که در آن فرد لاوان/ لاونده با صدایی حزین هنگام گریستن برای فرد دور از وی یا درگذشته یا گاه برای خود مویه و سوگواری میکند:
فدای بالاش بام شای سیاچاوان
لاره و لنجه نکرد، لیوۀ ویش لاوان
بازتاب این رویکرد را در گوشههای مویه و مویۀ زال در موسیقی ایرانی میتوان دید.
مژه < میژه /me:ža/: پارتی: : /miǰ(ag)/[myc(k')]: «مژه» (Mackenzie, 1971: 55).
وارانم: ساختار این واژه را میتوان به دو صورت بررسی کرد: 1) وار (مادۀ مضارع از وارای «باریدن»، مادۀ ماضی: وارا) + ان (پسوند صفت فاعلی) + ـُ م (شناسۀ 1شم با حذف فعل هست) = بارنده هستم، بارندهام، بارانم (= سرشکباران/ سرشکبارنده هستم). 2) وار (مادۀ مضارع از وارای «باریدن»، مادۀ ماضی: وارا) + ان (پسوند متعدیساز از فعل لازم) + ـُ م (شناسۀ 1شم) = فعل مضارع سادۀ متعدی 1شم «بارانَم» در معنای اخباری «میبارانَم» (= سرشک میبارانم). با توجه به فضای کلی دوبیتی و صفتهای فاعلی لاوان و نالان، خوانش نخست مناسبتر است.
نه بیماریم: نه ... نه (حرف ربط منفی دوگانه) + بیماری (بیمار + ی: حاصل مصدر «ناخوشی، ناتندرستی، درد و مرض») + م (شناسۀ 1شم با حذف فعل دار) = نه بیماری دارم.
کری: کر (مادۀ مضارع از مصدر کرای «کردن»، مادۀ ماضی: کرا) + ی (/e | e:/ شناسۀ 3شم) = فعل مضارع ساده 3شم «کند» در معنای اخباری «میکند».
ذانُم: (= ذانوم)، ذان (مادۀ مضارع از مصدر ذانای «دانستن»، مادۀ ماضی: ذانا) + ـُ م (شناسۀ 1شم) = فعل مضارع 1شم «دانم» در معنای اخباری «میدانم»؛ ماضی: ذانام، منفی: نذانام، قس:
ازی نذانُم، ازی نذانُم
تا ایسا پی رنگ هیچ نذانام
تا ایمشو ذانوم، چون مبو ای کار
بوینم مجلس، شاه [و] شهریار
نالانم: نال (مادۀ مضارع از مصدر نالای «نالیدن»، مادۀ ماضی: نالا) + ان (پسوند صفت فاعلی) = ـُ م (شناسۀ 1شم با حذف فعل هست) = فعل مضارع 1شم «نالندهام، نالان هستم».
نگارش فارسی:
والۀ دلبردهام و شب و روز مویانم،
شب و روز سرشک از مژه بارانم.
نه بیماری دارم و نه چشمانم درد میکند،
همین قدر میدانم که شب و روز نالانم.
مقاله "زبان دوبیتیهای باباطاهر"، مجله پژوهشهای زبانی- ادبی قفقاز و کاسپین، ش ۹-۱۰، زمستان ۱۴۰۱، ص ۱۳۰-۱۳۳.
آرخش؛
کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسههای ایرانی
@arakhsha96
https://www.instagram.com/arakhsha96