cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
43 897
Obunachilar
-1024 soatlar
+1827 kunlar
+92230 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

منتشرنشده از تاج‌زاده خاتمی حدود ۲۰ میلیون رای آورده بود و رقیبش، ناطق‌نوری، حدود ۷ میلیون. خاتمی می­‌گوید برخی معتقد به تغییرات کامل و وسیع بودند و او می­‌گفت اگر بخواهند دموکراتیک عمل کنند باید حتی به رقیب­‌شان، ناطق­‌نوری، اجازه دهند به نسبت رایی که آورده است در کابینه مشارکت کند و مثلا اگر یک‌چهارم آرا در انتخابات متعلق به او بوده است، یک­‌چهارم کابینه هم به جریان او واگذار شود؛ «به برخی دوستان گفتم نظر من این‌گونه است و از ترس شما این ­کار را نکردم؛ یعنی چه که همه را حذف کنیم؟» مصطفی تاج‌زاده روایت خاتمی را تایید می‌کند اما معتقد است حرف خاتمی در صورتی قابل اجرا بود که طرف مقابل نیز حاضر می­‌شد جریان خاتمی را در بخش­‌های مهم قدرت، که خارج از دولت قرار دارند، مشارکت دهد. تاج‌زاده می­‌گوید یک ­بار علی لاریجانی به او گفته بود که بهتر است خاتمی بخشی از کابینه را به جناح مقابل اختصاص دهد. تاج‌زاده در پاسخش گفته بود نظر او این است که نیمی از کابینه به جناح مقابل اختصاص داده شود و در عوض جریان خاتمی هم در اداره­‌ی قوه‌ی قضائیه، سپاه و... سهمیه­‌ای ۵۰ درصدی داشته باشد. تاج‌زاده: «واقعیت این بود که تمام قدرت در اختیار آن­‌ها بود. باید به همان سمتی که خاتمی می­‌گوید برویم اما به شرطی که این موضوع به تمام حیطه­‌ی قدرت تعمیم داده شود... گفتم ببین آقای لاریجانی، افکار عمومی ۷۰ به ۳۰ است، بلکه بالاتر. من نمی‏گویم ۷۰ به ۳۰ قدرت در ایران توزیع شود، می‏گویم ۵۰ به ۵۰ توزیع کنید، شما ۵۰ به ۵۰ [را] زیر بارش نمی‏روید.» شاید نشود؛ اما این روزها امیدم برای انتشار کتاب «زندگی و زمانه‌ی سیدمحمد خاتمی» بیشتر شده است. برای تدوین این کتاب ۲۲ جلسه با سیدمحمد خاتمی و ده‌ها جلسه مصاحبه‌ی مفصل با اهالی سیاست و فرهنگ انجام داده‌ام و ده‌ها هزار برگ از اسناد و منابع داخلی و خارجی را همراه تیم تحقیقاتی‌ام بررسی کرده‌ایم. دیروز بخش‌هایی از کتاب را مرور می‌کردم و این برش از کتاب نظرم را جلب کرد و با شما به اشتراک گذاشتم. https://t.me/jafarshiralinia
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

گشت‌های ارشاد و پالتوهایی برای جابه‌جایی نوارهای ویدئو نیویورک‌ تایمز نوشته بود که در سال‌های اخیر، برخورد‌های اجتماعی کمتر شده و ماموران دیگر ماشین‌هایی را که در آن زن و مرد کنار هم نشسته‌اند، «برای بررسی مدارک ازدواج‌‌شان» متوقف نمی‌کنند و «یورش به منازل شخصی» کمتر از قبل شده است اما گشت‌ها همچنان پابرجاست. اگر صدای موزیک غربی به گوش‌شان بخورد، «در می‌زنند و بر اساس میزان تخلف... مسئله با مقداری رشوه یا دستگیری حل می‌شود.» کاهش محدودیت‌های اجتماعی، یکی از اصلی‌ترین دلایل رأی جوانان به خاتمی در سال ۱۳۷۶ بود؛ جوانانی که سال‌های انقلاب را به یاد نداشتند و کودکی‌شان در اوج این محدودیت‌ها و برخوردهای بعضا خشن کمیته و سپاه سپری شده بود. آن‌ها انتظار تغییر داشتند و خاتمی وعده‌ی تغییر داده بود. نوشتن از این موضوعات در داخل، ممکن بود دردسرهایی برای نگارنده ایجاد کند و در نبود روایت‌های داخلی، رسانه‌های غربی از این محدودیت‌ها می‌گفتند که گاهی با اغراق همراه می‌شد. نیویورک تایمز، چند روز پس از پیروزی خاتمی، در مقاله‌ای اصلی‌ترین محدودیت‌ها را برشمرد. در این نوشته، به ممنوعیت روابط دختر و پسر، تماشای ویدئو، تماشای ماهواره، گوش دادن به موزیک‌های غربی، مصرف الکل و ورق‌بازی اشاره شده بود. در مقاله، از قول مادری میان‌سال آمده بود: «بچه‌های من می‌دانند وقتی معلم از آن‌ها می‌پرسد که ما در خانه [شراب] می‌نوشیم، آن‌ها باید بگویند نه. اگر از آن‌ها بپرسند ما ورق‌بازی می‌کنیم یا می‌رقصیم، آن‌ها باید بگویند نه... ولی واقعیت این است که ما [شراب] می‌نوشیم، ورق‌بازی می‌کنیم و می‌رقصیم و بچه‌ها هم این را می‌دانند. پس آن‌ها دروغگو بار می‌آیند، دروغگوهایی که می‌دانند والدینشان هم دروغ می‌گویند و برای زنده ماندن در این کشور باید دروغ گفت. این چیز خیلی بدی است و من می‌خواهم که تغییر کند.» مسئله‌ی دیگر، تماشای فیلم بود؛ «بعضی شرکت‌ها به طور پنهانی و با پیک موتوری، ویدئو اجاره می‌دهند.» و در ادامه آمده بود که بعضی پیک‌ها، دو پالتو روی هم می‌پوشند که هر کدام تعداد زیادی جیب برای حمل کاست‌های ویدئویی دارد. در نوشته آمده بود که بعضی فیلم‌ها، قبل از فروش در آمریکا به تهران می‌رسند؛ «تقاضا به حدی است که بعضی ایرانی‌ها، در سفر و هنگام رفتن به سینما، با خود دوربین می‌برند و مستقیما از پرده‌ی سینما فیلم‌برداری می‌کنند.» آن‌ها این فیلم‌ها را به طور مخفیانه به کشور وارد می‌کردند. نیویورک تایمز از زن جوانی می‌گفت که ۱۰ سی‌دی را دور کمرش بسته بود تا به ایران بیاورد و خواهرش تعدادی مجله‌ی فشن را در پایین ساکش مخفی کرده بود. روابط دختر و پسر قبل از ازدواج، در ایران تابوی بزرگی به حساب می‌آمد؛ «حتی اگر هیچ ارتباط فیزیکی در کار نباشد.» اما این روابط به شکل پنهانی وجود داشت که در صورت کشف، با «پرداخت جریمه، زندان، یا در موارد شدید که رابطه‌ی جنسی اثبات شود، با شلاق زدن» همراه می‌شد. همچنین اشاره شده بود که حجاب در ایران الزامی است و زنان باید «بدن‌شان را با لباس‌های گشاد و غیرشیک بپوشانند ... اما در سال‌های اخیر تارهای مو شروع به نمایان شدن کردند. بعضی زنان همراه خود رژ لب و لوازم آرایش دارند تا در جایی که خبری از پلیس و نیروهای مذهبی نیست، از آن‌ها استفاده کنند.» (نیویورک تایمز؛ ۲۷ می ۱۹۹۷، مقاله‌ی "Beating the System, With Bribes and the Big Lie") حالا ۲۷ سال از آن روزها می‌گذرد. جامعه تغییرات زیادی داشته است اما روش‌های حکومت در برخورد با آن‌چه نمی‌پسندد تا چه حد تغییر کرده است؟ از سوی دیگر به نظر می‌رسد این روزها مردم جامعه برای توسعه‌ی آزادی‌های فردی و اجتماعی دست به کار شده‌اند و دولت‌ها نیز نمی‌توانند در شتاب مثبت یا منفی این روندها نقشی اساسی به عهده بگیرند. این بار با التماس و خواهش و ترفندهای متنوع آرای مردم در مرحله‌ی دوم انتخابات به ۵۰ درصد نزدیک شد اما اگر دولت و نظام نتوانند تغییرات اجتماعی را درک کنند و برای سوالات جدید همچنان پاسخ‌های قدیمی‌شان را تکرار کنند، آینده‌ی روشنی پیش روی دولت نخواهد بود. اگر رأی کسانی که در انتخابات شرکت نکرده‌اند، رأی اعتراضی باشد، برای حکومت امیدوارکننده‌تر است تا این‌که دلیل رأی ندادن، بی‌تفاوتی، ناامیدی، سرشلوغی و داشتن اولویت‌های دیگر باشد. می‌توان امیدوار بود که معترضان برخی کلیات را قبول داشته باشند اما در جزئیات، اعتراض و انتقاد داشته باشند؛ اما وای به روزی که مردم حکومت را حتی شایسته‌ی اعتراض و انتقاد هم ندانند. https://t.me/jafarshiralinia
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

وقتی دادنِ تلفات آسان می‌شود ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران شد. عبارت عدم‌الفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعه‌ی پیش‌آمده کم می‌کرد و برخی فرماندهان حجم تانک‌های زده‌شده‌ی دشمن را از موفقیت‌های عملیات می‌دانستند. اما برخی نگاه دیگری داشتند. دهم مرداد ۶۱ در جلسه‌ی فرماندهان ارشد سپاه، حسین خرازی، در نقد عملیات پرتلفات رمضان گفت: «یک گردان داشتیم هم‌محله‌ای‌های خود ما بودند، به خود من گفتند، ما جدید آمدیم، ما آموزش ندیدیم، بگذارید ما حداقل دو الی سه روز برویم آموزش ببینیم، برویم تیراندازی بکنیم... نیرویی می‌آید منطقه که کیفیت ندارد، می‌رود همین‌جور شهید و زخمی می‌دهد.» (روزشمار جنگ، مرکز مطالعات سپاه، ج۲۰، ص۴۵۷) حسن باقری نیز در جلسه‌ای دیگر، گفت: «کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده، ولی تلفات دادن در داخل عملیات خیلی ساده شده. هیچ به روی خودمون هم نمی‌آوریم. اول جنگ بچه‌های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادند، خدا شاهده همه تنشون می‌لرزید. حالا، ۱۰۰۰تا، ۲۰۰۰تا، ۳۰۰۰تا، اصلا انگار نه انگار، اگر فردا هم بهمون بگن ۱۰۰هزارتا! مثل این‌که عددها، ۱ با ۱۰۰۰ مثل این‌که فرقی نداره. تخریب‌چی اومده می‌گه آقا یه گردانی رو معبر کنار دستش باز کردیم، به فرمانده گردان می‌گیم آقا معبر ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیرو را از دست چپ، از معبر میدان مین ببر، بعد دراومده به بچه‌ها می‌گه کی داوطلبه که بره روی میدان مین. من خودم جوابی ندارم برای این‌که روز قیامت بدم.» (متن سخنان در مستند آخرین روزهای زمستان آمده است.) به‌راستی ارزش زندگی انسان‌ها در محاسبات سیاسی-نظامی چقدر است؟ در یک عملیات، تنها رسیدن به اهداف تعیین‌شده و نتایج به‌دست‌آمده مهم است یا هزینه‌ها، امکانات و نیروهای ازدست‌رفته نیز محاسبه می‌شود؟ اگر تحلیل‌گران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ می‌دانند، در تحلیل‌شان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت می‌دهند؟ در تحلیل‌های منتشرشده چنین بررسی‌هایی نمی‌بینیم. بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود ۶۵ هزار نفر است (۷۶۵۱ شهيد، ۳۵۲۹ مفقود) که حدود ۴۰۰ نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند. با این‌که پس از عملیات کربلای پنج فاصله‌ی زیادی تا بصره باقی مانده بود، می‌توان پرسید حتی اگر در این عملیات بصره‌ی عراق را نیز تصرف می‌کردیم، در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمی‌توانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم؟ برای مثال آیا تصرف بصره با ۲۰۰ هزار شهید و مجروح یک پیروزی محسوب می‌شد یا یک شکست؟ تاثیر تصمیم‌ها‌ی کلانِ سیاسی-نظامی بر زندگی مردم بسیار مهم است و باید در محاسبه‌ها، زندگی‌های ازهم‌پاشیده و آسیب‌های اجتماعی را نیز در نظر گرفت. باید دید برای چیزهایی که به‌دست می‌آوریم چه چیزهایی را از دست می‌دهیم. جمله‌ی معروفی منسوب به استالین هست که می‌گوید: «مرگ یک نفر یک تراژدی و مرگ میلیون‌ها نفر آمار است.» این بدترین نوع نگاه به عددهایی است که به‌عنوان آمار پیشِ روی ما قرار می‌گیرد؛ به‌ویژه آن‌جا که عددها و رقم‌ها با جان انسان‌ها سر و کار دارد. عددها به شما نشان می‌دهد ۹۱۹۱۸ نفر از شهدای ایران، نوجوانان بین ۱۶ تا ۲۰ سال بودند؛ وقتی به تک‌تک نوجوان‌های این آمار و زندگی‌ها و خانواده‌های پشت سرِ هر کدام نگاه کنید، تن و بدن‌تان می‌لرزد. اگر رقم ۶۳۴۴۱ نفریِ جوانان شهید که سن ۲۱ تا ۲۵ سال داشتند را به آمار شهدای نوجوان اضافه کنیم، حدود ۷۲ درصد از شهدای ایران را نوجوانان و جوانانِ بین ۱۶ تا ۲۵ سال تشکیل می‌دهند. یعنی از هر سه نفر ایرانی که در صحنه‌ی جنگ ایران و عراق در خون خود می‌غلتند، دو نفرشان کمتر از ۲۵ سال سن دارند. تجربه‌ی ‌مطالعات جنگ مرا همیشه از تبدیل شدن آمارها به یک تعداد عدد ترسانده است. برای من مسیر اصلاح امور از میدان سیاست نمی‌گذرد. هوادار پزشکیان نیستم و شأن اهالی علم و فرهنگ و هنر را بالاتر از هواداری اهالی سیاست می‌دانم. اما از کسانی که چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، خودشان را پیروز می‌دانند می‌ترسم؛ از آن‌ها که خودشان را مامور به وظیفه می‌دانند و نتیجه هر چه باشد، حتی نابودی زندگی مردم، تفاوتی برایشان ندارد. از جماعتی می‌ترسم که تیر می‌اندازند و بعد دور جای اصابت تیر را دایره می‌کشند و فریاد می‌زنند: خورد به هدف. شاید اشتباه می‌کنم، اما گمان می‌کنم پزشکیان نمی‌تواند نسبت به له شدن مردم بی‌تفاوت باشد و فقط به هدف‌هایی آرمانی و رویایی فکر کند. شاید اشتباه می‌کنم، اما نگرانم جلیلی آرمان‌هایی داشته باشد که در ذهن او رسیدن به آن‌ها حتی ارزش له شدن بسیاری از مردم را داشته باشد. https://t.me/jafarshiralinia
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

وقتی دادنِ تلفات آسان می‌شود ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران شد. عبارت عدم‌الفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعه‌ی پیش‌آمده کم می‌کرد و برخی فرماندهان حجم تانک‌های زده‌شده‌ی دشمن را از موفقیت‌های عملیات می‌دانستند. اما برخی نگاه دیگری داشتند. دهم مرداد ۶۱ در جلسه‌ی فرماندهان ارشد سپاه، حسین خرازی، در نقد عملیات پرتلفات رمضان گفت: «یک گردان داشتیم هم‌محله‌ای‌های خود ما بودند، به خود من گفتند، ما جدید آمدیم، ما آموزش ندیدیم، بگذارید ما حداقل دو الی سه روز برویم آموزش ببینیم، برویم تیراندازی بکنیم... نیرویی می‌آید منطقه که کیفیت ندارد، می‌رود همین‌جور شهید و زخمی می‌دهد.» (روزشمار جنگ، مرکز مطالعات سپاه، ج۲۰، ص۴۵۷) حسن باقری نیز در جلسه‌ای دیگر، در جمع فرماندهان، به نکته‌ی بسیار مهمی اشاره کرد: «کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده، ولی تلفات دادن در داخل عملیات خیلی ساده شده. هیچ به روی خودمون هم نمی‌آوریم. اول جنگ بچه‌های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادند، خدا شاهده همه تنشون می‌لرزید. حالا، ۱۰۰۰تا، ۲۰۰۰تا، ۳۰۰۰تا، اصلا انگار نه انگار، اگر فردا هم بهمون بگن ۱۰۰هزارتا! مثل این‌که عددها، ۱ با ۱۰۰۰ مثل این‌که فرقی نداره. تخریب‌چی اومده می‌گه آقا یه گردانی رو معبر کنار دستش باز کردیم، به فرمانده گردان می‌گیم آقا معبر ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیرو را از دست چپ، از معبر میدان مین ببر، بعد دراومده به بچه‌ها می‌گه کی داوطلبه که بره روی میدان مین. من خودم جوابی ندارم برای این‌که روز قیامت بدم.» (متن سخنان در مستند آخرین روزهای زمستان آمده است.) به‌راستی ارزش زندگی انسان‌ها در محاسبات سیاسی-نظامی چقدر است؟ در یک عملیات، تنها رسیدن به اهداف تعیین‌شده و نتایج به‌دست‌آمده مهم است یا هزینه‌ها، امکانات و نیروهای ازدست‌رفته نیز محاسبه می‌شود؟ اگر تحلیل‌گران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ می‌دانند، در تحلیل‌شان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت می‌دهند؟ در تحلیل‌های منتشرشده چنین بررسی‌هایی نمی‌بینیم. بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود ۶۵ هزار نفر است (۷۶۵۱ شهيد، ۳۵۲۹ مفقود) که حدود ۴۰۰ نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند. با این‌که پس از عملیات کربلای پنج فاصله‌ی زیادی تا بصره باقی مانده بود، می‌توان پرسید حتی اگر در این عملیات بصره‌ی عراق را نیز تصرف می‌کردیم، در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمی‌توانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم؟ برای مثال آیا تصرف بصره با ۲۰۰ هزار شهید و مجروح یک پیروزی محسوب می‌شد یا یک شکست؟ تاثیر تصمیم‌ها‌ی کلانِ سیاسی-نظامی بر زندگی مردم بسیار مهم است و باید در محاسبه‌ها، زندگی‌های ازهم‌پاشیده و آسیب‌های اجتماعی را نیز در نظر گرفت. باید دید برای چیزهایی که به‌دست می‌آوریم چه چیزهایی را از دست می‌دهیم. جمله‌ی معروفی منسوب به استالین هست که می‌گوید: «مرگ یک نفر یک تراژدی و مرگ میلیون‌ها نفر آمار است.» این بدترین نوع نگاه به عددهایی است که به‌عنوان آمار پیشِ روی ما قرار می‌گیرد؛ به‌ویژه آن‌جا که عددها و رقم‌ها با جان انسان‌ها سر و کار دارد. عددها به شما نشان می‌دهد ۹۱۹۱۸ نفر از شهدای ایران، نوجوانان بین ۱۶ تا ۲۰ سال بودند؛ وقتی به تک‌تک نوجوان‌های این آمار و زندگی‌ها و خانواده‌های پشت سرِ هر کدام نگاه کنید، تن و بدن‌تان می‌لرزد. اگر رقم ۶۳۴۴۱ نفریِ جوانان شهید که سن ۲۱ تا ۲۵ سال داشتند را به آمار شهدای نوجوان اضافه کنیم، حدود ۷۲ درصد از شهدای ایران را نوجوانان و جوانانِ بین ۱۶ تا ۲۵ سال تشکیل می‌دهند. یعنی از هر سه نفر ایرانی که در صحنه‌ی جنگ ایران و عراق در خون خود می‌غلتند، دو نفرشان کمتر از ۲۵ سال سن دارند. تجربه‌ی ‌مطالعات جنگ مرا همیشه از تبدیل شدن آمارها به یک تعداد عدد در ذهن مسئولان ترسانده است. برای من مسیر اصلاح امور از میدان سیاست نمی‌گذرد. هوادار پزشکیان نیستم و شأن اهالی علم و فرهنگ و هنر را بالاتر از هواداری اهالی سیاست می‌دانم. اما از کسانی که چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، خودشان را پیروز می‌دانند می‌ترسم؛ از آن‌ها که خودشان را مامور به وظیفه می‌دانند و نتیجه هر چه باشد، حتی نابودی زندگی مردم، تفاوتی برایشان ندارد. از جماعتی می‌ترسم که تیر می‌اندازند و بعد دور جای اصابت تیر را دایره می‌کشند و فریاد می‌زنند: خورد به هدف. شاید اشتباه می‌کنم، اما گمان می‌کنم پزشکیان نمی‌تواند نسبت به له شدن مردم بی‌تفاوت باشد و فقط به هدف‌هایی آرمانی و رویایی فکر کند. شاید اشتباه می‌کنم، اما نگرانم جلیلی آرمان‌هایی داشته باشد که در ذهن او رسیدن به آن‌ها ارزش له شدن بسیاری از مردم را داشته باشد.
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

«این‌ها را به مردم نگویید» جنگ برای ظهور امام زمان عملیات پرتلفات خیبر در اسفند62 صحنه‌های وحشتناکی داشت که ذهن برخی از فرماندهان را به‌شدت گرفتار سوال‌هایی اساسی درباره‌ی مدیریت جنگ کرد. دستواره از فرماندهان ارشد لشکر 27 سپاه گزارش‌های تلخی از این عملیات دارد که در کتاب «دستواره سخن می‌گوید» آمده است. او می‌گوید: «ایمان و توکل و باورهایی از این دست یک‌ طرف، تدبیر و تدبر و اندیشه و اصول هم یک طرف... در عملیات خیبر هیچ تاکتیک و اصول عملیاتی نداشتیم تا بتوانیم مقاومت کنیم.» او در روایت خود به مقاطعی از عملیات اشاره می‌کند که فضا برای جنگیدن و پیشروی به 30سانتی‌متر می‌رسید یعنی نفر پشت سر، وقتی می‌تواند به‌سوی دشمن تیراندازی کند که نفر جلویی‌اش بر زمین بیفتد. او بارها تاکید می‌کند با وجود آن‌که می‌دانسته عملیاتِ نیروهایش به نتیجه نمی‌رسد به دلیل دستور از بالا عملیات را ادامه داده و حتی وقتی در میانه‌ی عملیات دلایلش را برای هاشمی رفسنجانی توضیح داده، هاشمی به او گفته است: «حتی اگر هزار شهید هم بدهید باید راه را باز کنید. اسلام را به خفت نیاندازید. بلند بشوید بروید. توکل کنید، ان‌شاالله راه باز می‌شود.» دستواره پس از اشاره به جمله‌ی هاشمی می‌گوید: «قضیه را با اصول عملیاتی بررسی كردیم و متوجه شدیم روی اصول عملیاتی نمی‌شود حساب كرد. از آن طرف جنگ ما جنگ عقیدتی است و ما تابع دستوریم. آقای رفسنجانی هم نماینده‌ی تام‌الاختیار حضرت امام است.» ادامه‌ی گزارش‌ها چنان تلخ است که گمان می‌رود این فرمانده دیگر نمی‌تواند در عملیاتی مشابه شرکت کند. گره زدن مسایل دینی و اعتقادی به جنگ، تاثیر زیادی در ترغیب فرماندهان به ادامه‌ی جنگ داشت. حدود دوماه پس از گزارش‌های تلخ و انتقادهای او از روند عملیات خیبر، وی در جمع نیروهای لشکر در یک پادگان آموزشی در کرج سخنرانی می‌کند و به سخنان محلاتی نماینده‌ی ولی فقیه در سپاه اشاره می‌کند: «خدا شاهد است وقتی سخن ایشان را شنیدم، بدنم لرزید... ایشان با دلایل و روایات و احادیث ثابت کردند که برای ظهور امام زمان باید زمینه فراهم شود...» دستواره ادامه می‌‍‌دهد: «اگر امروز ماموریتی را که خداوند بر عهده‌ی ما گذاشته انجام دهیم و بجنگیم، زمینه‌ی ظهور امام زمان و زمینه‌ی عدل و داد و حکومت حقه‌ی اسلام فراهم می‌شود. اگر نجنگیم و سستی کنیم، زمینه‌ی حکومت کفر و استکبار را فراهم كرده‌ایم.» در این شرایط حتی فکر کردن به پایان جنگ فکری خیانت‌آمیز خواهد بود و صلح کلمه‌ای منفور. به جایگاه کلمه‌ی صلح در مکالمه‌ی دو فرمانده ارشد سپاه در سال 64 در بحث‌های تصمیم‌گیری برای عملیات والفجر 8 توجه کنید: غلامعلی رشید با اشاره به كمبودها می‌گوید عملیات موفق نمی‌شود و به سرنوشتی مانند عملیات بدر دچار می‌شود. شمخانی می‌گوید: پس تو می‌گویی برویم صلح كنیم؟ رشید: من می‌گویم ١٥٠گردان می‌خواهم. به من بدهید می‌جنگم. شما می‌گویید نمی‌دهم لذا صلح می‌شود... به نظر می‌رسد «ادامه‌ی جنگ به هر قیمت» تا آخرین ماه‌های جنگ در ذهن بسیاری از فرماندهان جا گرفته بود. 27فروردین67 محسن رضایی در جمع فرماندهان منطقه‌ها و ناحیه‌های سپاه در باختران(کرمانشاه) سخن می‌گفت. چند ماهی از رسیدن برد موشک‌های عراق به تهران و حدود یک ماه از حمله‌ی شیمیایی ارتش عراق به حلبچه می‌گذشت. او می‌گفت که جنگ شهرها شدیدتر خواهد شد و «تا پایان امسال پیش‌بینی می‌شود دشمن، خراسان، کرمان و همه‌ی شهرهای ایران را زیر موشک ببرد و این مطلب جدی است و احتمالا ممکن است بمب شیمیایی بزند. این‌ها را برای مردم نگویید، برای خودتان که بفهمید جنگ جدی است و ادامه دارد» او توضیح داد که با این حمله‌ها سازماندهی اجتماعی به هم می‌ریزد. اقتصاد به هم می‌ریزد؛ «مغازه‌هایی که 9سال وقت برد و زحمت کشیده شد دگرگون می‌شود و سرجایش نمی‌ماند. تمام این‌ها به هم می‌ریزد.»(روزشمار جنگ، مركز تحقیقات جنگ سپاه، جلد54، ص966) فردای این روز به ناگاه تمام معادلات نظامی جنگ تغییر کرد. عراق در حمله‌ای قدرتمندانه فاو را پس گرفت و پس از آن، ایران پشت سر هم در جبهه‌ی نظامی شکست خورد. بعد از شكست‌ها، نامه‌ها و گزارش‌هاي بسياري به امام رسيد. رضایی نیز در نامه‌ای امکاناتی خواست که امام از آن نامه با عنوان «تکان‌دهنده» ياد کرد. هرچند او نوشته بود که همچنان باید جنگید اما امام درباره‌ی این حرف او نوشت: « با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست.» سه ماه بعد از سقوط فاو، قطعنامه پذيرفته شد. شاید اگر این شکست‌هایِ میدانِ نبرد نبود و ناتوانی نیروهای نظامی برای ادامه‌ی جنگ آشکار نمی‌شد، جنگ باز هم ادامه پیدا می‌کرد. ( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی است، فایل نکته های تاریخی را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.) https://t.me/jafarshiralinia
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

از جنگ می‌ترسم امروز در ویدئویی دیدم که سعید جلیلی می‌گفت: «برخی ایران را از جنگ می‌ترسانند.» و بعد توضیح داد که قدرت‌های بزرگ با همه‌ی توان به جنگ گروه کوچک حماس آمده‌اند اما نتوانسته‌اند هیچ غلطی بکنند. و بعد دوباره گفت: «عده‌ای ملت ما را از جنگ می ترسانند؟» آقای جلیلی از حال و زندگی مردم غزه خبر دارید؟ این سخنان مرا به یاد یکی از یادداشت های چند سال قبلم انداخت که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید؛ جوان‌تر که بودم از جنگ نمی‌ترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویی سرشار از معنویت، انسانیت، صفا و برادری در مسیری که انتهایش به بهشت ختم می‌شود. در این ادبیات به جای جنگ از عبارت دفاع مقدس استفاده می‌شود؛ چون «واژه‌‌ی دفاع فاقد صراحت و خشونت و زنندگی جنگ است.» بعدها که پرسش‌های کودکی‌ام مرا به تحقیق بیشتر در جنگ کشاند و با سیاهی‌ها، ویرانی‌ها و تلخی‌های جنگ آشنا شدم، دریافتم «یکی از مشخصه‌های اساسی ادبیات همانا مخفی کردن اسراری است که امکان دارد هرگز برملا نشوند.» دیدم چگونه عملیات‌های پرتلفات و خسارت‌بار همچون پیروزی‌های بزرگ در ذهنم جا گرفته است و دریافتم این ادبیات کلمات و ترکیب‌های تازه و معانیِ متفاوتی دارد؛ «برای مثال در ادبیات دفاع مقدس، شکست و سازش و مصالحه وجود و وجاهت ندارد.» بعد که مطالعات تخصصی را در حوزه‌ی جنگ پیگیری کردم دریافتم چه مقدار اطلاعات متناقض و اشتباه در کتاب‌های ادبیات دفاع مقدس وجود دارد و بعدتر بود که فهمیدم «وظیفه‌ی ادبیات ارائه و بیان حالت‌ها و کیفیت‌های عاطفی است... ادبیات ربطی به واقعیت ندارد و راست و دروغ بودن در آن بی‌معناست. ادبیات نمی‌خواهد گزارشگر وقایع، راست یا دروغ یا حق و باطل باشد، تفاوت علم و ادبیات در اینجاست.» به‌تدریج جنگ برایم به یکی از وحشتناک‌ترین رویدادها بدل شد و دریافتم نترسیدنم از جنگ محصول گرفتاری در عاطفه‌ها بوده؛ «هرگاه عواطفِ برخاسته از شعورِ نیم‌آگاه و آگاه از دری وارد شوند، اندیشه و خردِ آگاه از دری دیگر خارج می‌شود.» دیدم که مشتاق بودن برای جنگی دوباره چقدر نامعقول است و «ادبیات می‌تواند هرچیزی را که معقول می‌نموده نامعقول کند، از آن فراتر رود، آن را به گونه‌ای متحول کند که مشروعیت و کفایت آن را در معرض تهدید قرار دهد.» ادبیات دفاع مقدس، شجاعت و نبردِ ستودنی رزمنده‌های عزیزِ ایرانی در خلیج‌فارس با آمریکایی‌ها در سال‌های پایانی جنگ را روایت می‌کرد اما چندان از صدها میلیون دلار خسارت عملیات‌های تلافی‌جویانه‌ی آمریکایی‌ها در نابودی سکوهای نفتی ایران نمی‌گفت. از برخی کاستی‌ها و اشتباهات عجیب در سال‌های جنگ احساس سرخوردگی به آدمی دست می‌دهد اما آثار ادبی برخی آرزوهای دست‌نیافته را دست‌یافته نشان می‌دهند و «سرخوردگی‌های حاصل از تجربه‌های عینی تاریخی» را از میان می‌برد و «با بی‌حس کردن عصب‌های آگاهی به تسکین درد کمک می‌کند.» و غلبه‌ی شناخت ادبی به‌تدریج «ضرورت و اهمیت شناخت خردورزانه درباره‌ی جنبه‌های متنوع این پدیده و ماهیت آن را نفی و مسیر آن را مسدود می‌کند یا ناموجه و ناممکن جلوه می‌دهد.» حالا این روزها کاملا از جنگ می‌ترسم؛ حتی اگر انتهایش پیروزی باشد، چون این پیروزی به قیمت فدا شدن و ویرانی بسیاری از زندگی‌هاست که شاید هیچ‌گاه فرصت بازسازی‌اش فراهم نشود. اما می‌دانم که هنوز بسیاری از دریچه‌ی همین ادبیات دفاع مقدس جنگ را می‌فهمند و مشتاق جنگند. - مقصود از ادبیات در این یادداشت، ادبیاتی است که اغلب در ایران به عنوان ادبیات دفاع مقدس شناخته می‌شود. - جمله‌های درون گیومه از کتاب «پویه پایداری» نوشته‌‌ی استاد علیرضا کمری آمده است. - متن کامل این یاداشت را که ۵ سال قبل نوشتم در کتاب توقیف‌شده‌ی نکته‌های تاریخی ببینید. فایل نکته‌های تاریخی را می‌توانید از پیام سنجاق‌شده در کانال دانلود کنید. https://t.me/jafarshiralinia
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

دوستان عزیزم در حال نگارش نامه‌ای سرگشاده به آیت‌الله خامنه‌ای هستم؛ نامه‌ای که در روزهای آینده در همین کانال نیز منتشر می‌کنم. خواستم شما هم در جریان باشید. جعفر شیرعلی‌نیا ۹ تیر ۱۴۰۳
Hammasini ko'rsatish...
ماجرای عجیب نظرسنجی‌ها اولین انتخابات غافلگیرکننده‌ی ریاست‌جمهوری در ایران در دوم خرداد ۱۳۷۶ و با انتخاب سیدمحمد خاتمی برگزار شد. از جمله نکات جالب این انتخابات، نظرسنجی‌هایی بود که پیش از آن برگزار شده بود و اغلب با نتیجه‌ی نهایی همخوانی نداشت. روزنامه‌ی Gazette پس از پیروزی خاتمی، نظرسنجی یک ماه پیش روزنامه‌ی تهران تایمز را بازتاب داده بود که در آن هزار نفر شرکت کرده بودند. نتیجه‌‌ی نظرسنجی این بود: بیش از ۴۰ درصد آراء به نفع ناطق، ۳۳ درصد به نفع خاتمی و باقی به نفع دو نامزد دیگر یا رای‌های باطله. نظرسنجی در میان مردم تهران انجام شده بود؛ جایی که از پیش انتظار می‌رفت خاتمی رای بالاتری داشته باشد. نویسنده پرسیده بود چه اتفاقی این اختلاف میان نظرسنجی‌ها و نتایج واقعی را رقم زد؟ «همه نظرشان در طول یک ماه عوض شد؟» و پاسخ داده بود که این‌طور نیست و دلیل تفاوت این است که نظرسنجی به شکل پرسش عمومی انجام شده و زنان در آن نقش پررنگی نداشته‌اند، چرا که در جامعه‌ی ایران زنان بابت حرف زدن با غریبه‌ها می‌توانند دچار دردسر زیادی شوند و این در حالی است که بسیاری از آرای خاتمی را زنان به صندوق‌های رای انداخته‌اند. این اختلاف در نظرسنجی‌های اعلام‌شده و نتایج نهایی، ریشه‌های سیاسی هم داشت. عباس آخوندی که آن زمان در جناح راست و سمت رقیب خاتمی ایستاده بود، می‌گوید: «از اواخر اردیبهشت در نظرسنجی‌ها روند آرای آقای ناطق نزولی بود. برگرداندن روند نزولی در انتخابات سخت است.» اما آن روزها برخی همچون محمدرضا باهنر، از فعالان اصلی جناح راست، موج ایجادشده برای خاتمی را چندان واقعی نمی‌دانستند. باهنر برای اثبات نظرش چندبار تا آستانه‌ی انتخابات از نتایج نظرسنجی‌ها گفت که تماما به نفع نامزد آن‌ها بود. ۲۰ فروردین، روزنامه‌ی ایران به نقل از سخنرانی باهنر نوشت: «‌نظرسنجی‌هایی که تشکل‌های همسو و نیز جناح مقابل (طرفداران دکتر خاتمی) انجام داده‌اند نشان می‌دهد که آقای ناطق‌نوری در انتخابات آینده‌ی ریاست‌جمهوری پیروز می‌شود.» نحوه‌ی اطلاع‌رسانی او از نظرسنجی‌ها نیز بسیار جالب بود و ۱ اردیبهشت روزنامه‌ی رسالت از قول او نوشت: «طبق نتایج نظرسنجی‌های روزانه، آقای ناطق‌نوری از سایر نامزدها خیلی جلوتر است.» جناح راست موج نظرسنجی‌ها را در دست گرفت تا نشان دهد خاتمی علیرغم آن‌چه هوادارانش گمان می‌کنند، رشد قابل توجهی در نظرسنجی‌ها ندارد و همین آن‌ها را عصبانی کرده است. روزنامه‌ی ابرار در یادداشت، «تا انتخابات» نوشت: «مردم انتظار ندارند کسی خود را غیر از آن‌چه هست معرفی کند... از مردم‌گرایی سخن بگوید اما عملکرد او چیز دیگری را نشان بدهد. از اعتبار به جوانان و زنان سخن براند اما اعتقادی به آن نداشته باشد، از قانون اساسی بگوید اما گرایش مخاطب را در نظر داشته باشد. ولایت فقیه را تبیین کند اما عملکرد او خلاف تبعیت از ولی باشد و رایزنان او چنین گفته باشند که بخاطر نظرسنجی‌های اخیر و جمله‌های حریف لازم است پاتک کنید.» در ادامه‌ی یادداشت آمده بود: «سخنرانی در اقوام مختلف و در هر قوم بر اساس سلایق همان قوم حرف زدن شیوه‌ی پسندیده‌ای نیست. غش در معامله حرام است. برنامه‌ریزان به اشتباه فکر می‌کنند اگر در میان به قول خودشان عوام و روستایی‌ها و عشایر به مشخصه‌ی خاصی از شخصیت مورد نظر خود تأکید کنند و در میان روشنفکران روی مشخصه‌ی دیگری زوم کنند، که چه بسا مسخره‌کننده‌ی مشخصه اول باشد، به نتیجه می‌رسند... مردم به شخصیت فرد، به سوابق او، به عملکردش و به اطرافیانش رای می‌دهند.» باهنر پس از دو دهه از آن انتخابات به من می‌گوید که تقریبا از یک ‌ماه پیش از روز انتخابات، او و ناطق دریافته بودند که «سرازیری شروع شده است.» اما گمان می‌کردند در نهایت انتخابات به دور دوم برود و می‌گوید اختلاف آرایی که در انتخابات ایجاد شد، «اصلا در مخیله‌مان نمی‌گنجید.» https://t.me/jafarshiralinia
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

انتخابات و بازی مرگ و زندگی طرحی برای خوشبختی نداریم؛ به ما رای بدهید تا بدبخت نشوید. آیت‌الله خزعلی بسیار پرحرارت سخن می‌گفت؛ «به حق سادات و اجدادشان قسم» ناطق نوری بهتر است. چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت، دو روز مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری دوم خرداد ۷۶، برای بسیاری مسجل شده بود که آرای سیدمحمد خاتمی با شتاب از آرای ناطق نوری پیشی گرفته است اما آیت‌الله خزعلی به یزد، زادگاه خاتمی، رفته بود و در سخنرانی‌اش از احتمال پیروزی قطعی ناطق نوری با اختلاف رای بالا سخن گفت. خزعلی به مردم یزد گفت، شنیده است که یزد در دفاع از حق خاموش است؛ «من زنده باشم و یزد خاموش؟» او از رای جامعه‌ی مدرسین به ناطق گفت و این‌که از چهار مسیر، از اطرافیان رهبری بررسی کرده است و دریافته که تمایل رهبری به ناطق نوری است. از خاتمی انتقاد می‌کرد اما می‌گفت «آقای ناطق نوری صد درصد دستش توی دست ولایت فقیه است.» خزعلی به مردم ‌گفت: «ببینید چه کسانی دارند کار می‌کنند و پشت سرند؟ روزنامه‌ی اسرائیل را ببینید. روزنامه‌ی بی‌بی‌سی را ببینید. آقایان، برادران، خواهران، بیدار باشید.» به فیلمی اشاره کرد که در تهران از خانمی که «زلفش را هم بیرون گذاشته» می‌پرسند به چه کسی رای می‌دهد و او می‌گوید خاتمی؛ چون آزادی می‌دهد؛ «بند چارقدش را هم بر می‌دارد. چرا این‌ها را نمی‌گیرند؟!» انتقاد از خاتمی را ادامه داد، دقایقی جلسه به هم ریخت و شعارها سخنرانی را قطع کرد؛ «حسین حسین شعار ماست، خاتمی افتخار ماست.» شعارها که تمام شد، خزعلی گفت در پایان سخنانش حقیقتی را آشکار خواهد کرد که شعاردهندگان؛ «از این‌که از روی نادانی شعار داده‌اند شرمنده خواهند شد.» آن روزها سیدمحمدحسین طباطبایی، کودک حافظ قرآن، در کانون توجه افراد مذهبی بود و تسلطش بر قرآن در سن پنج، شش سالگی بسیاری را شگفت‌زده کرده بود. او می‌توانست به سوالات افراد با بخشی از آیات قرآن جواب بدهد. خزعلی گفت پیش از سخنرانی به محمد‌حسین طباطبایی زنگ زده است و درباره‌ی انتخابات پرسیده است و طباطبایی جواب داده؛ «فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» خزعلی گفت یعنی به هدایت روحانیون اقتدا کن. «گفتم به تیپ آقای خاتمی چه می‌گویی؟» پاسخ داد؛ «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ» خزعلی معنی این جواب را این‌گونه توضیح داد؛ «این‌ها گمراه شده‌اند و تو نمی‌توانی هدایت‌شان کنی.» و گفت این همان حرفی است که شعاردهندگان را شرمنده می‌کند؛ «حالا تا صبح به خودت بپیچ. این حرف دیگر مال من نیست، مال روحانیت نیست، مال خداست که دارد به قلب این بچه القا می‌کند. حالا فردا برو پای صندوق هر چی خواستی و به هر کی خواستی رأی بده... اگر سر جنگ با خدا داری بارک‌الله!» نتیجه‌ی انتخابات را نیز چنین پیش‌بینی کرد؛ «برای هر چهار نفر کاندیدا دعا کنید، برادران مسلمان ما هستند. یکی‌شان یک‌و‌نیم درصد رای می‌آورد. یکی‌شان شاید پنج، شش درصد و آقای ناطق نوری حدس می‌زنم بین پنجاه و شش تا شصت درصد و مابقی پایین‌تر.» (جمهوریت؛ افسون‌زدایی از قدرت ص۴۲۱-۴۲۷) توان زیادی از حوزه و روحانیت در این انتخابات خرج شد تا ناطق نوری رای بیاورد. سیدمهدی طباطبایی در خاطراتش روایت کرده است: «به نقاط مختلف کشور سفر کردیم و علما را دعوت می‌کردیم که از آقای ناطق حمایت کنند... حتی حوزه علمیه هم وارد شد. آقای قرائتی در برنامه‌های تلویزیونی خودش اشاره‌هایی داشت. آقای جوادی آملی هم در تیزر تلویزیونی به همراه چند تن دیگر از بزرگان برای تایید شخصیت آقای ناطق صحبت کرد اما این یک کشتی بود که هرچه بیشتر به آن آویزان می‌شدیم، بیشتر غرق می‌شد. یعنی هر چه‌قدر به این کشتی وزنه آویزان می‌کردیم، سنگین‌تر می‌شد. من چند روز مانده بود به انتخابات متوجه این نکته شدم.» او توضیح داده است که چگونه این پشتیبانی زیاد بخشی از روحانیت را هم رویگردان کرد. (اخلاق و مبارزه ص۲۰۳ و ۲۰۴) در نهایت خاتمی با اختلاف چند برابری پیروز انتخابات شد. چند روز پس از انتخابات آیت‌الله امینی در دیدار با هاشمی رفسنجانی از «سوءمدیریتی که باعث شکست اعتبار روحانیت در انتخابات شد» گله کرد و نیز «از کارشکنی‌های احتمالی که به زودی علیه آقای خاتمی بروز خواهد کرد» گفت. چند روز بعد، آیت‌الله امامی کاشانی از هاشمی «برای قرض‌هایی که در تبلیغات ریاست‌جمهوری بارآورده استمداد کرد.» و ۲۸ خرداد ری‌شهری به هاشمی خبر داد، روحیه‌ی افرادی مانند آیت‌الله جوادی آملی و حجت‌الاسلام قرائتی که وادار به موضع‌گیری در انتخابات شده‌اند، بد است. (انتقال قدرت، ص۲۲، ۱۷۲، ۱۸۳) گاهی اصولگرایان انتخابات را به بازی مرگ و زندگی تبدیل می‌کنند و گاهی اصلاح‌طلبان. گویی طرحی برای بهبود اوضاع نیست و سقف موفقیت، بدتر نشدن وضعیت کشور است. می‌گویند به ما رای بدهید تا با آمدن آن‌ها اوضاع بدتر نشود. https://t.me/jafarshiralinia
Hammasini ko'rsatish...
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا

دعوتيد به خواندن درباره آینده ارتباط با مدير كانال: @jafarshiraliniaa

Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.