━🌺🍃 غزلڪده🍃🌺━

از نظر دردانه‌ای بگذشت ، وقار از دست رفت عهدِ تنهایی شکست ، دیگر حصار از دست رفت تاجِ شَه با غمزه‌ی چَشمانِ تو از سر فِتاد لذت شُربِ مدامِ شهریار از دست رفت آیتی از جلوه‌ی مستانه‌ی خالق تویی کُفر باشد ؛ گرچه گویم !! کردگار از دست رفت سینه چون ساز سه تار است ، نغمه‌اش باید شنید شعله‌ی این ناله سنگین است ، سه تار از دست رفت روز و شب درمان کنی درد تنِ رنجور را دردمند خسته‌ات بنگر ، قرار از دست رفت نیست ترس از قیمتِ یوسُف عزیزِ مصر را با زلیخا گو که بانو ، روزگار از دست رفت طعنه‌ی نا اهل را مجنون به شیدایی شنید صید را در دام می‌باید شکار از دست رفت مدعی گوید به سر ، او را هوایی دیگر است! لعن بر کِبر و تغافل که نگار از دست رفت خُفته‌ای " تنها " که این دلدادگی از جهلِ توست فتنه‌ی عشق است در دل ، اختیار از دست رفت #محمدحسن_تنها ۱۴۰۳/۰۱/۲۹ ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌ @Ghazallkadeh ━🌺🍃🌸🍃🌺━

از تو سکوت مانده و از من صدای تو چیزی بگو که من بنویسم به جای تو حرفی که خالی‌ام کند از سال‌ها سکوت حسی که باز پُر کندم از هوای تو این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است تا صبح راه می‌روم و پا به پای تو... در خواب حرف می‌زنم و گریه می‌کنم بیدار می‌کنند مرا دست‌های تو هِی شعر می‌نویسم و دلتنگ می‌شوم حس می‌کنم کنارمی و آه... جای تو... این شعر را رها کن و نشنیده‌ام بگیر بگذار در سکوت بمیرم برای تو... #اصغر_معاذی ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌ @Ghazallkadeh ━🌺🍃🌸🍃🌺━