cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

😅روده بــــُــــــر😀

😎بهترین نیستیم،اما خوشحالیم بهترینا مارو انتخاب کردن😎 💙سپاس از همراهی شما عزیزان💙 . . . . . .

Ko'proq ko'rsatish
Eron339 423Til belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
171
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

اینجا فقط صڪـ...صی18+ 🙈💦🔞↙️ https://t.me/joinchat/AAAAAEkfMJ5OFPjzUqtKvQ https://t.me/joinchat/AAAAAEkfMJ5OFPjzUqtKvQ #حشری‌‌کننده‌ ، پره گیفو فیلم هــات👅🍑
Hammasini ko'rsatish...
فیلم های ســ..ـکــ..ـسی ناب گزاشتم تو چنل ســ..ـوپرمون🔞👇 https://t.me/joinchat/AAAAAErOPWL39y5pGHxRMw افشارگری فیلم لــ.ـخــ.ـتی ســ.ـارا و نــ.ـیکا🔞👆
Hammasini ko'rsatish...
دیـــــوث تـــــــی وی👅💦 پره فیلم بدن نمایی و داستانهای هات 👇🏿👄: https://t.me/joinchat/AAAAAFlZ1kmuTiRJTL-_mw ❌10 دقیقه دیگه لینکو برمیدارم خیلی شق کنندست این کانال❌
Hammasini ko'rsatish...
То самое место, где публикуют всё самое интересное и горячее 🔥😉
Hammasini ko'rsatish...
بعد از مدتها بلاخره کانال #سوژه 85 رو پیدا کردم❗️😂🔞 تصاویر و گیف های فانتزی صکسی🔞 اگه تو خونه تنهایی وارد شوو📵👇 https://telegram.me/joinchat/AAAAAD7aODeycAhsmmaAwQ حشریت ریده به بشریت🔞🔞👆
Hammasini ko'rsatish...
Пиздец как люблю мороженное 🍦
Hammasini ko'rsatish...
ورزش یادت نره 😍🤤 🆔 @hal_O_hol2 😉
Hammasini ko'rsatish...
🆘به دلیل درخواست مکرر اخرین بار لینک کانال«خــــر2خــــر» رو میزارم خواهشا دیگه تو پی وی درخواست نکنید.🙏 #خاکبرسری_واقعی18➕🔞 https://telegram.me/joinchat/AAAAAEO2r7otry7neBiHQA 🚫زیر ۱۸ ممنوع⛔️
Hammasini ko'rsatish...
🔞داستان رابطه من و دایی حمید😋 سلام من مینا 31 ساله ، همسرم ( یک نضامی هست که رفته بود ماموریت ) دوتا دایی داره که هردو زیبا هستن ولی دایی بزرگتر به نام حمید که خیلی شبیه شوهرم هست 10 سال از من بزرگترخیلی جذاب خوشتیپ و هاته یه شب که با مادر شوهرم اومده بودن خونه ما بخوابن ، من جای دایی حمید رو تنها توی اتاق خوابمون انداختم و خودمم با مادر شوهرم تو اتاق مهمون انداختم نیمه های شب بودش که هوس شیطونی به سرم زد رفتم خیلی آروم‌ در اطاقو باز کردم حمید پتو رو کامل روی خودش نکشیده بود بدنش مثله بدنساز مثله شوهرم بود لخت کامل بود منم رفتم جلو تر تا به بهونه ای ... همون شب نتونستم خودمو کنترل کنم و دلو زدم ب دریا و رفتم کنار حمبد خابیدم دستامو اروم اروم بردم پایین تا اینکه خود حمید متوجه شد و انگار منتظر این فرصت بود با یه حرکت منو بغل کرد و انداخت زیرش و لباسامو از تنم دراورد و افتاد ب جونم ی لب محکم ازم گرفت به قدری حس بینمون عاشقانه بود که نفهمیدم چحوری سالارشو داخل بهشتم کرد و گرمی نفساش و عطش عشق تنمون ب هم مبخورد و دیگه اختیار اه و ناله هامو نداشتم که گفت کحا بریزم گفتم بریز توش اونم باتمام وجود ابشو خالی کرد و تاصب چنددور باحمید بودم و صب از خجالتم نمیتونسنم تو صورتش نگا کنم. ازاونروز به بعد فقط میخاستم تمام دقایق زندگیم با حمید باشم جوری که حمید برام لرزش قایل بود و بهم لذت میداد شوهرم هیچوقت ... من تازه معنی س_ک_سو فهمیده بودم و همیشه منتظر بودم تا فرصتی پیش بیاد و دوباره بتونم باحمید باشم وبالاخره ی روز تونستم دوباره باحمید باشم ولی ایندفه توحموم اونم به قدری عاشق من شده بود که طاقت نداشت اگه تو جمعی منو میدید تا خودشو بهم نمیمالید و سینه هام نمیخورد اروم نمیشد تااینکه اونشب من ب بهانه سردرد رفتم حموم خونه مادرشوهرم و بعد چندلحظه دیدم در میزنن درو بازکردم حمبد خودشو انداخت توحموم و مث وحشیا چنگم زد و گفت دارم میمیرم برا بهشتت و انگشتاشو برد داخلم و با یه حرکت نشستم روسالارش و بالامایین کردم بهد ازاون اون روز دیگه من نتونستم حمیدو فراموش کنم و ازش خاستم یه بچه داشته باشم و ا نم قبول کرد و حالا من بچه حمیدو تو شکمم دارم و منتظر بدنبا اوندنشم و این شد بهترین بهونه برا س_ک_س های هر وقت که شوهرم نبود با حمید کلی عشق بازی میکردم @irGayande
Hammasini ko'rsatish...
🔞داستان رابطه من و دایی حمید😋 سلام من مینا 31 سالمه، همسرم ( یک نظامیه که چندوقت پیش رفته بود ماموریت ) دوتا دایی داره که هردو خوش هیکل و جذاب هستن. حمید دایی بزرگتره 10 سال از من سنش بیشتره و خوشتیپ ترو هات تر از شوهرمه. یه شب که با مادر شوهرم اومده بودن خونه ما بخوابن، من جای دایی حمید رو تنها توی اتاق خوابمون انداختم و خودمم با مادر شوهرم تو اتاق مهمون خوابیدیم. نیمه های شب بود که هوس شیطونی به سرم زد رفتم خیلی آروم‌ در اطاقو باز کردم حمید پتو رو کامل روی خودش نکشیده بود و بدن جذابش لخت نمایان بود منم رفتم جلوتر تا به بهونه ای ... براي خواندن ادامه داستان اينجا كليك کن🔞
Hammasini ko'rsatish...