cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

عاشقانه های اشرف

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
260
Obunachilar
+524 soatlar
+27 kunlar
+730 kunlar
Post vaqtlarining boʻlagichi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Nashrni tahlil qilish
PostlarKo'rishlar
Ulashishlar
Ko'rish dinamikasi
01
من از نجوا گری های تو دارم کتاب و دفترِ شعر و# ترانه برایم خوانده ای تا #بامدادان غزل ها، مثنوی ها، عاشقانه بهاران بود و باران بهاری شبی که چشم هایم منتظر بود و فکرم در هوایت پَرسه می زد خیالم با خیالت، هم سفر بود تو رفتی گم شدی در باد و باران پرستویی خبر آورد بر من که معشوق ات مگر مُرده است آیا؟ شنیدم # گمشده، آن یار دلبند دلم‌ لرزید و جا خوردم خدایا ! کاش می مُردم از این درد در این‌ اثنا کبوتر نامه آورد صدای زنگ در آمد کجایی ؟ کجایی لیلی غمگین کجایی مخور غصّه که مجنونت سفر بر ماه رفته از این خاک بلا بربست و سوی کربلا رفته پیام آشنایی بود گرفتم نامه از دستش نوشته بود بیا بگذر، از آن چه گفتم و کردم ببخشایم که بد کردم و آزردم تو را ای یارِ دلبندم دوباره باز خواهم گشت به امید تو خواهم ماند تا دیداری دیگر منتظر مانم # دکتر اشرف حیدری 💚 یک‌شنبه ساعت ۲۲ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۳ در برنامه ۳۰۶ از واژه تا شعر کهن سرا نیمایی سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
40Loading...
02
برنامه شماره ۱۱۲ بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام شنبه ساعت ۲۱تا ۲۳ ۱۴۰۲/۳/۱۳ وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن بحر: رجز مثمن مطوی مخبون قافیه: خانه شانه ترانه زمانه نشانه ردیف می روم "من ز برای دیدنت، خانه به خانه می روم هم قدمم با غم خود، شانه به شانه می روم" شاعر:؟؟؟؟؟ جان به فدای قَدَمت به آشیانه می روم با همه ی عاشقی ام، روز و شبانه می روم در دل من قرار نیست، خسته ام از نبودنت سر به سرم گذاشتی، چه بی بهانه می روم ای گلِ نوبهار من، شادی روزگارِ من شعر و غزل سروده ام، پیِ ترانه می روم ای تو همه شمایلِم، به دیدن تو مایلم اگر مرا برانی ام، خانه به خانه می روم تکیه گه وجود من، شانه ی با صفای تو سر که نَهم به شانه ات، شانه به شانه می روم چنگ بزن امید من به شاخه های زندگی پس بزنی دل مرا، از این کرانه می روم "اشرفم "و فرشته خو، صادق و پاکم و نکو اگر پناهم ندهی، از این زمانه می روم #دکتر اشرف حیدری💚 شنبه ساعت ۲۲ ۱۴۰۲/۳/۱۳ در بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
60Loading...
03
Media files
60Loading...
04
https://www.instagram.com/reel/C7cHcI0IknP/?igsh=MXBneWlqNnNsYjc3YQ==
70Loading...
05
درودی از جان تقدیم سروران گرانقدر و دوستداران شعر و ادب ‌پارسی..... با نام جان آفرین یکتا با نود و سومین پست مشاعره موضوعی درخدمت شما همراهان گرامی هستیم . پست مشاعره موضوعی این هفته به واژه ( سراب ) اختصاص یافته است . خواهشمندیم با مرقوم نمودن یک بیت شعر ( در قالب های مختلف ) با قید نام شاعر و توجه به عدم تکراری بودن آن در بخش کامنت ها با ما همراه باشید. سپاسگزار و قدردان همراهی و حضور پر شورتان هستیم . شروع برنامه دوشنبه مورخ ۱۴۰۳/۳/۱۴ساعت ۲۰ پایان برنامه سه شنبه۱۴۰۳/۳/۱۵ واژه انتخابی برنامه بعدی ( آب) میباشد برای یکایک شما عزیزان بهترینها را آرزومندیم هایده بوستانی
80Loading...
06
Media files
60Loading...
07
سلام حرمت خدمت شما سرورانم چند روزی است به دنبال تو سر گردانم پس هر کوچه به غمهای تو من حیرانم کوچه تان باز شده سجده ی پیشانی من با دل خسته سر کوچه ی تو می مانم تا در این خانه سحر میکنم اما بی تو تو نپندار که از حال خودم می دانم نگهت نیست به این عاشق دیوانه چرا؟ غم و آه من و این خانه ی چون زندانم من دلداده در این جاده ی غمناک و غلیظ چشم در راهم و افسوس که سرگردانم ای ستمگر نظری بر رخ "نائل" بنما نقش پاهات شده سرمه ی این چشمانم نائل.....
80Loading...
08
تو با من باش تو با من باش و از هر غصّه ایمن باش و بی من دستِ هر بیگانه را بفشار تو چون من‌ باش با من باش مرا با خود ببر تا بی کران های شب رویا مرا با خود ببر تا فراسوی شب اندیشه ی فردا مرا از خود مران، ای خورشیدِ گرمِ زندگي افروز مرا از خود مران، ای آتشین عشقِ هستی سوز مرا از خود مران، ای روشنی بخشِ شب تارم مرا بگذار تا لب، بر لبِ نوش تو بگذارم تو را ای مهربان، ای مهربان با من همانند پرستوهای عاشق دوست می دارم تو با من باش سرت بر شانه ام بگذار من!!! ای هستی ده هستیم شبانگاهان و # بامدادان به نجوایی و دلگویه کنار سایه بان دل، به عشق اوّلین دیدار برایت # ترانه می خوانم اگر هم # گمشده داری در آغوش فراموشی در آغوش تو می میرم در آغوشی که اندوه ها از او دورند در آغوشی که گرمایش چنان سرچشمه ی نورند در آغوش سحر، با همان دلگویه می میرم تو با من‌ باش تو با من باش # دکتر اشرف حیدری 💚 دوشنبه ساعت ۱۰ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۴ در برنامه ۳۰۶ از واژه تا شعر کهن سرا نیمایی سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
101Loading...
09
https://www.instagram.com/stories/kiavas.h/3381936916782952594?igsh=Z28wbGVpNjdtMDVw
90Loading...
10
۴۲۶*"تاريخ زخم خورده" يا رب شب سياه وطن كی سحر شود؟ اين داغ سر به مُهر ز تن كی به در شود؟ اين غدّهٔ تباهی و طومار درد و رنج يا رب شود كه بر وطنم مختصر شود؟ هر ذرّه ای ز خاك چو كوهی ز درد شد از بوی درد،مام وطن خونجگر شود تاريخِ زخم خورده نخواند سرود مهر اندر خزان عشق هوايش ز سر شود يك دم درِحوادث بد بسته نيست، نيست از سوگ اهل شهر، دلم پر شرر شود گه شرق و غرب و گه ز خود و گه ز آسمان هرقطعه ای زخاك وطن پر خطر شود دريای رحمتت برِ ايران چو آتش است ابرت عزاست بهر وطن بی ثمر شود از دردِ درد،خاكِ عزيزم به لرزه شد آواره ای ز بستر خشم و قدر شود يا رب روانِ تشنهٔ خاكم سياه شد پيكانِ تيزِ درد ز قلب و ز سر شود آيينه دارِ طلعتِ مهر و محبتيم انسان ز دشمنی و ستم،مفتخر شود؟ يا رب گناه چيست؟ بگو توبه می كنيم كفّاره ها چه سخت، چراكهنه تر شود؟ هرلحظه بدتر از دم پيش از بدِ خسان كی فتنه های چرخِ ستم بی اثر شود؟ افسرده، دلشكسته به خاكِ سيه شديم جيب و حسابِ سفله كسان، پُر ز زر شود يك جو خرد به بيخردان هديه می كنی؟ از صبر خسته، صبر ز ماخسته تر شود سردابِ فكرِ دد صفتان پر ز دشمنی است شيرازهٔ وطن، همه جانها هدر شود ای آنكه جز به دشمنيت لب گشوده نيست بگشا زبانِ خير كه شامت سحر شود كو را كه خير و مهر كسان گردد آرزو دل، كوچه سارِ عشقِ خدايش گذر شود ايران كه مهدِ مهرِ و هنر، پر ز نورِ عشق يا رب روا مدار دمی بی هنر شود ما اين زبان به صلح و به مهر آزموده ايم انسان به عشق و همدلی اش معتبر شود دركش زبان ز مرگ و بد ديگران مخواه تا چون وحيدی اين دل و جانت چو زر شود. مفعول فاعلاتن مفعول فاعلن "وحيديان"
90Loading...
11
Photo from Ashraf Irancell
71Loading...
12
دعا   کرده ام، سر نماز اگر بی اثر شود، اضطراب در دلم  افتد و، پر شور و شر شود عاشقت شده و  آن چنان  فاش گفته ام بل گوش نامحرم از شنیدنش کر شود چرا به هجر تو ننالم و نسوزم  هر دم؟ چرا در وصالت نگذارم، دیده ام تر شود؟ به عشق رسیدم من امّا،  هر آن‌ که نگذاشت خدا نکند، همچو من روزی در به در شود این آتشی که در دلم انداخته است عشق بگذار  بسوزد و هر آن ، شعله ور شود با مرغ حق مگو از تنگی حصار و قفس کز ناله اش، دوباره دلم نوحه گر شود جز تو مرا نیست به سر محنتی امّا، مگذار دردی غیر تو مرا، درد سر شود ای سرو بلند قامت آزاد تو را چه  سود هر درخت برسم عادت، اگر پر  ثمر شود #مرتضی_مرادی ❤️ شنبه ساعت ۲۲ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۲ در بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام برنامه شماره ۱۶۱سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
131Loading...
13
عاشقانه های اشرف: دعا   کرده ام، سر نماز اگر بی اثر شود، اضطراب در دلم  افتد و، پر شور و شر شود عاشقت شده و  آن چنان  فاش گفته ام بل گوش نامحرم از شنیدنش کر شود چرا به هجر تو ننالم و نسوزم  هر دم؟ چرا در وصالت نگذارم، دیده ام تر شود؟ به عشق رسیدم من امّا،  هر آن‌ که نگذاشت خدا نکند، همچو من روزی در به در شود این آتشی که در دلم انداخته است عشق بگذار  بسوزد و هر آن ، شعله ور شود با مرغ حق مگو از تنگی حصار و قفس کز ناله اش، دوباره دلم نوحه گر شود جز تو مرا نیست به سر محنتی امّا، مگذار دردی غیر تو مرا، درد سر شود ای سرو بلند قامت آزاد تو را چه  سود هر درخت برسم عادت، اگر پر  ثمر شود #مرتضی_مرادی ❤️ شنبه ساعت ۲۲ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۲ در بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام برنامه شماره ۱۶۱سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
60Loading...
14
#مرتضی_مرادی ❤️ شنبه ساعت ۲۲ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۲ در بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام برنامه شماره ۱۶۱سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
10Loading...
15
دعا   کرده ام ، سر نماز اگر  بی اثر شود، اضطراب دردلم  افتد و پر شور و شر شود عاشقت شده  و  انچنان  فاش گفته ام بل گوش نامحرم از شنیدنش کر شود چرابه هجر تو  ننالم و نسوزم  هر دم؟ چرادر  وصالت نگذارم دیده ام تر شود؟ به عشق رسیدم من  اما ،  هر آنکه نگذاشت خدا نکند ، همچو من روزی دربه در شود این آتشی که در دلم انداخته است عشق بگذار  بسوزد و هرآن ، شعله ور شود با مرغ حق مگو از تنگی حصار  و قفس کز ناله اش ، دوباره  دلم نوحه گر شود جز تو  مرا نیست  به سر  محنتی   اما، مگذار دردی غیر  تو  مرا،درد سر شود ای سرو بلند قامت  ازاد تو را چه  سود هر درخت  برسم عادت، اگر پر  ثمر شود بداهه کلبه صاحبدلان شماره ۱۶۱ #مرتضی_مرادی # نجمه _ زارع _ زنده یاد ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ تهران  ساعت ۲۴
10Loading...
16
من از نجوا گری های تو دارم دفترِ شعر و# ترانه برایم خوانده ای تا #بامدادان غزل ها، مثنوی ها، عاشقانه بهاران بود و باران بهاری شبی که چشم هایم منتظر بود و فکرم در هوایت پَر چو می زد خیالم با خیالت، هم سفر بود تو رفتی گم شدی در باد و باران پرستویی خبر آورد روزى که معشوق ات مگر مُرده ! كجا است ؟ شنیدم # گمشده! آن یار دلبند دلم‌ لرزید و جا خوردم دريغا خدایا! کاش می مُردم ، خدايا ! در این‌ اثنا کبوتر نامه  آورد صدای زنگ در آمد به گوشم کجایی لیلی غمگینِ غمگين نخور غصّه که مجنون ات سفر رفت و در ماه قَمر رفته از این شهر پیام آشنایی بود آرى گرفتم نامه از دستش نوشته بود با درد ببخشایم، گذشتم تو هم بگذر، از آن چه گفتم و کردم عزيزم و آزردم تو را ای یار جانی دوباره باز خواهم گشت پيشت به امید تو خواهم ماند يارا ! تا دیدارِ دیگر # دکتر اشرف حیدری 💚 یک‌شنبه ساعت ۲۲ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۳ در برنامه ۳۰۶ از واژه تا شعر کهن سرا نیمایی سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
50Loading...
17
تو با من باش تو با من باش و از هر غصّه ایمن باش و بی من دستِ هر بیگانه را بفشار تو چون من‌ باش با من باش مرا با خود ببر تا بی کران های شب رویا مرا با خود ببر تا فراسوی شب اندیشه ی فردا مرا از خود مران، ای خورشیدِ گرمِ زندگي افروز مرا از خود مران، ای آتشین عشقِ هستی سوز مرا از خود مران، ای روشنی بخشِ شب تارم مرا بگذار تا لب، بر لبِ نوش تو بگذارم تو را ای مهربان، ای مهربان با من همانند پرستوهای عاشق دوست می دارم تو با من باش سرت بر شانه ام بگذار من!!! ای هستی ده هستیم در آغوش تو می میرم در آغوشی که اندوه ها از او دورند در آغوشی که گرمایش چنان سرچشمه ی نورند در آغوش فراموشی در آغوش تو می میرم در آغوش تو می میرم # دکتر اشرف حیدری 💚 دوشنبه ساعت ۱۰ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۴ در برنامه ۳۰۶ از واژه تا شعر کهن سرا نیمایی سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
80Loading...
18
عاشقانه های اشرف: ۴۲۶*"تاريخ زخم خورده" يا رب شب سياه وطن كی سحر شود؟ اين داغ سر به مُهر ز تن كی به در شود؟ اين غدّهٔ تباهی و طومار درد و رنج يا رب شود كه بر وطنم مختصر شود؟ هر ذرّه ای ز خاك چو كوهی ز درد شد از بوی درد،مام وطن خونجگر شود تاريخِ زخم خورده نخواند سرود مهر اندر خزان عشق هوايش ز سر شود يك دم درِحوادث بد بسته نيست، نيست از سوگ اهل شهر، دلم پر شرر شود گه شرق و غرب و گه ز خود و گه ز آسمان هرقطعه ای زخاك وطن پر خطر شود دريای رحمتت برِ ايران چو آتش است ابرت عزاست بهر وطن بی ثمر شود از دردِ درد، خاكِ عزيزم به لرزه شد آواره ای ز بستر خشم و قدر شود يا رب روانِ تشنهٔ خاكم سياه شد پيكانِ تيزِ درد ز قلب و ز سر شود آيينه دارِ طلعتِ مهر و محبّتيم انسان ز دشمنی و ستم، مفتخر شود؟ يا رب گناه چيست؟ بگو توبه می كنيم كفّاره ها چه  سخت، چرا كهنه تر شود؟ هرلحظه بدتر از دم پيش از بدِ خسان كی فتنه های چرخِ ستم بی اثر شود؟ افسرده، دلشكسته به خاكِ سيه شديم جيب و حسابِ سفله كسان، پُر ز زر شود يك جو خرد به بي خردان هديه می كنی؟ از صبر خسته، صبر ز ما خسته تر شود سردابِ فكرِ دد صفتان پر ز دشمنی است شيرازهٔ وطن، همه جان‌ها هدر شود ای آن‌كه جز به دشمنيت لب گشوده نيست بگشا زبانِ خير كه شامت سحر شود كو را كه خير و مهر كسان گردد آرزو دل، كوچه سارِ عشقِ خدايش گذر شود ايران كه مهدِ مهرِ و هنر، پر ز نورِ عشق يا رب روا مدار دمی بی هنر شود ما اين زبان به صلح و به مهر آزموده ايم انسان به عشق و همدلی اش معتبر شود دركش زبان ز مرگ و بد ديگران مخواه تا چون" وحيدی" اين دل و جانت چو زر شود. # عبدالصمد وحیدیان ❤️ شنبه ساعت ۲۲ کویت ۱۴۰۳/۳/۱۲ در بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام برنامه شماره ۱۶ا سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
101Loading...
19
# عبدالصمد وحیدیان ❤️ شنبه ساعت ۲۲ کویت ۱۴۰۳/۳/۱۲ در بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام برنامه شماره ۱۶ا سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
30Loading...
20
۴۲۶*"تاريخ زخم خورده" يا رب شب سياه وطن كی سحر شود؟ اين داغ سر به مُهر ز تن كی به در شود؟ اين غدّهٔ تباهی و طومار درد و رنج يا رب شود كه بر وطنم مختصر شود؟ هر ذرّه ای ز خاك چو كوهی ز درد شد از بوی درد،مام وطن خونجگر شود تاريخِ زخم خورده نخواند سرود مهر اندر خزان عشق هوايش ز سر شود يك دم درِحوادث بد بسته نيست، نيست از سوگ اهل شهر، دلم پر شرر شود گه شرق و غرب و گه ز خود و گه ز آسمان هرقطعه ای زخاك وطن پر خطر شود دريای رحمتت برِ ايران چو آتش است ابرت عزاست بهر وطن بی ثمر شود از دردِ درد، خاكِ عزيزم به لرزه شد آواره ای ز بستر خشم و قدر شود يا رب روانِ تشنهٔ خاكم سياه شد پيكانِ تيزِ درد ز قلب و ز سر شود آيينه دارِ طلعتِ مهر و محبّتيم انسان ز دشمنی و ستم، مفتخر شود؟ يا رب گناه چيست؟ بگو توبه می كنيم كفّاره ها چه  سخت، چرا كهنه تر شود؟ هرلحظه بدتر از دم پيش از بدِ خسان كی فتنه های چرخِ ستم بی اثر شود؟ افسرده، دلشكسته به خاكِ سيه شديم جيب و حسابِ سفله كسان، پُر ز زر شود يك جو خرد به بي خردان هديه می كنی؟ از صبر خسته، صبر ز ما خسته تر شود سردابِ فكرِ دد صفتان پر ز دشمنی است شيرازهٔ وطن، همه جان‌ها هدر شود ای آن‌كه جز به دشمنيت لب گشوده نيست بگشا زبانِ خير كه شامت سحر شود كو را كه خير و مهر كسان گردد آرزو دل، كوچه سارِ عشقِ خدايش گذر شود ايران كه مهدِ مهرِ و هنر، پر ز نورِ عشق يا رب روا مدار دمی بی هنر شود ما اين زبان به صلح و به مهر آزموده ايم انسان به عشق و همدلی اش معتبر شود دركش زبان ز مرگ و بد ديگران مخواه تا چون" وحيدی" اين دل و جانت چو زر شود. مفعول فاعلاتن مفعول فاعلن "وحيديان"
30Loading...
21
بادرود ومهر🌹🌿 مرا بخوان ... که من #ترانهُ غمگین روزگار خود ام که من... سرودهُ ناخوانده ام ، #گمشده ام که دیر گاهی دگر کس مرا نمیخواند در انتظارِ یکی #بامداد خوش هستم اگر بیاید کس مرا بخواند کس مرا که دیر زمانیست خنده نیست به لب منم‌که‌باغ‌تنم را خزان پوسیده منم که هیچ بهاری لبم نه بوسیده توای بهار ترین.... بیا وقامتِ سبز مرا به باد مده بیا به گوش دلم مژده ی شگفتن ده که من دیده براهُ سپیده ها هستم #یونس۰صحاح
130Loading...
22
Media files
120Loading...
23
دعا کرده ام ، سر نماز اگر بی اثر شود، اضطراب دردلم افتد و پر شور و شر شود عاشقت شده و انچنان فاش گفته ام بل گوش نامحرم از شنیدنش کر شود چرابه هجر تو ننالم و نسوزم هر دم؟ چرادر وصالت نگذارم دیده ام تر شود؟ به عشق رسیدم من اما ، هر آنکه نگذاشت خدا نکند ، همچو من روزی دربه در شود این آتشی که در دلم انداخته است عشق بگذار بسوزد و هرآن ، شعله ور شود با مرغ حق مگو از تنگی حصار و قفس کز ناله اش ، دوباره دلم نوحه گر شود جز تو مرا نیست به سر محنتی اما، مگذار دردی غیر تو مرا،درد سر شود ای سرو بلند قامت ازاد تو را چه سود هر درخت برسم عادت، اگر پر ثمر شود بداهه کلبه صاحبدلان شماره ۱۶۱ #مرتضی_مرادی # نجمه _ زارع _ زنده یاد ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ تهران ساعت ۲۴
150Loading...
24
۴۲۶*"تاريخ زخم خورده" يا رب شب سياه وطن كی سحر شود؟ اين داغ سر به مُهر ز تن كی به در شود؟ اين غدّهٔ تباهی و طومار درد و رنج يا رب شود كه بر وطنم مختصر شود؟ هر ذرّه ای ز خاك چو كوهی ز درد شد از بوی درد،مام وطن خونجگر شود تاريخِ زخم خورده نخواند سرود مهر اندر خزان عشق هوايش ز سر شود يك دم درِحوادث بد بسته نيست، نيست از سوگ اهل شهر، دلم پر شرر شود گه شرق و غرب و گه ز خود و گه ز آسمان هرقطعه ای زخاك وطن پر خطر شود دريای رحمتت برِ ايران چو آتش است ابرت عزاست بهر وطن بی ثمر شود از دردِ درد،خاكِ عزيزم به لرزه شد آواره ای ز بستر خشم و قدر شود يا رب روانِ تشنهٔ خاكم سياه شد پيكانِ تيزِ درد ز قلب و ز سر شود آيينه دارِ طلعتِ مهر و محبتيم انسان ز دشمنی و ستم،مفتخر شود؟ يا رب گناه چيست؟ بگو توبه می كنيم كفّاره ها چه سخت، چراكهنه تر شود؟ هرلحظه بدتر از دم پيش از بدِ خسان كی فتنه های چرخِ ستم بی اثر شود؟ افسرده، دلشكسته به خاكِ سيه شديم جيب و حسابِ سفله كسان، پُر ز زر شود يك جو خرد به بيخردان هديه می كنی؟ از صبر خسته، صبر ز ماخسته تر شود سردابِ فكرِ دد صفتان پر ز دشمنی است شيرازهٔ وطن، همه جانها هدر شود ای آنكه جز به دشمنيت لب گشوده نيست بگشا زبانِ خير كه شامت سحر شود كو را كه خير و مهر كسان گردد آرزو دل، كوچه سارِ عشقِ خدايش گذر شود ايران كه مهدِ مهرِ و هنر، پر ز نورِ عشق يا رب روا مدار دمی بی هنر شود ما اين زبان به صلح و به مهر آزموده ايم انسان به عشق و همدلی اش معتبر شود دركش زبان ز مرگ و بد ديگران مخواه تا چون وحيدی اين دل و جانت چو زر شود. مفعول فاعلاتن مفعول فاعلن "وحيديان"
130Loading...
25
با سلام و حرمت *سرکش* من گم شدم به دشت پر از وحشت و جنون اینجا سکوت است و بیابانی از سکون آری که #گمشده ام بی تو تا ابد در غربتِ غریب و به صحرای بی کسی با پای خستگی به هوایت قدم زنم شاید که #بامدادی ببینم طلوع تو از عشق تو به دفتر شعرم قلم زنم بار دگر ترانه امید سر دهم باتو شوم سپیده در این شام بی کسی زیرا که در مسیر عشق تو هر درد زندگیست حتی که مرگ هم بخدا جاودانگیست تو بامداد عشق منی چون #ترانه ی در چهچه های ناب قناری عزیز من امید می‌برم به امید تو درسفر باید صبور بود در این کوره راه عشق من عاشقم برای رسیدن به عشق خود بی پا وسر به دشت جنون پرسه می‌زنم من رد پای عشق ترا بوسه میزنم از من مخواه که دست طلب را کنم به جیب یا پای از تجسس عشق تو پس کشم من مثل آرزوی خودم مست و سرکشم من مثل آتشم علی اکبر نجوا ۱۴۰۳/۰۳/۱۳کابل
110Loading...
26
بامداد ترانه گمشده من از نجوا گری های تو دارم دفتری شعر و# ترانه برایم خوانده ای تا #بامدادان غزل ها، مثنوی ها، عاشقانه بهاران بود و باران بهاری شبی که چشم هایم منتظر بود و فکرم در هوایت پَر می زد خیالم با خیالت، هم سفر بود تو رفتی گم شدی در باد و باران پرستویی خبر آورد که معشوق ات مگر مُرده ! شنیدم # گمشده! آن یار دلبند دلم‌ لرزید و جا خوردم خدایا! کاش می مُردم در این‌ اثنا کبوتر نامه ای آورد صدای زنگ در آمد کجایی لیلی غمگین نخور غصّه که مجنون ات سفر رفته و در ماه قَمر رفته از این شهر بلا رفته به دشتِ کربلا رفته پیام آشنایی بود گرفتم نامه از دستش نوشته بود ببخشایم، گذشتم تو هم بگذر، از آن چه گفتم و کردم و آزردم تو را ای یار جانی دوباره باز خواهم گشت به امید تو خواهم ماند تا دیداری دیگر # دکتر اشرف حیدری 💚 یک‌شنبه ساعت ۲۲ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۳ در برنامه ۳۰۶ از واژه تا شعر کهن سرا نیمایی سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
110Loading...
27
‎درودی از جان تقدیم سروران گرانقدر و دوستداران شعر و شعور ..... ‎با نام مقدس سرزمین مان ایران، امشب با پست مشاعره موضوعی درخدمت شما همراهان گرامی هستیم . ‎پست مشاعره موضوعی این هفته به واژه ( فرشته ) به پاس گرامیداشت یاد همکار فقیدمان، بانو فرشته اصفهانی اختصاص یافته است ‎خواهشمندیم با مرقوم نمودن یک شعر ( در قالب های مختلف ) با قید نام شاعر و توجه به عدم تکراری بودن آن در بخش کامنت ها با ما همراه باشید. ‎سپاسگزار و قدردان همراهی و حضور پر شورتان هستیم . ‎برای یکایک شما عزیزان بهترینها را آرزومندیم
120Loading...
28
Media files
110Loading...
29
از همان روزی که در باران سوارم کرده ای http://sadeamaghashang.blogfa.com/post/993/%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C
100Loading...
30
از همان روزی که در باران سوارم کرده ای از همان روزی که در باران سوارم کرده ای با نگاهت هیچ میدانی چکارم کرده ای؟ با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای جرعه ای لبخند گیرا از شراب جامدت بر دلم پاشیده ای، دائم خمارم کرده ای موج مویت برده و غرق خیالم کرده است روسری روی سرت بود و دچارم کرده ای تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر با نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده ای در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود در همان جایی که روزی غصه دارم کرده ای رأس ساعت میرسی، می بینمت، رد میشوی... کم محلی می کنی، بی اعتبارم کرده ای من مهندس بوده ام دلدادگی شأنم نبود تازگی ها گل فروشی تازه ‌کارم کرده ‌ای در نگاه دیگران پیش از تو عاقل بوده ام خوب‌ کردی آمدی... مجنون تبارم کرده ای در ولا الضالین حمدم خدشه ای وارد نبود وایِ من، محتاج یک رکعت شمارم کرده
100Loading...
31
Media files
60Loading...
32
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم عهد و پیمان تو با ما و وفا با دیگران ساده دل من که قسم های تو باور کردم به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم در غمت داغ پدر دیدم چون طفل یتیم اشک ریزان هوس دامن مادر کردم تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم ... شهریار
70Loading...
33
Media files
70Loading...
34
« از واژه تا شعر » ============== ( برنامه شماره ۳۰۶ ) --------------- با عرض سلام وآرزوی موفقیت برای همه عزیزان و سروران. . در این برنامه طبق نظر اساتید گرامی، چند واژه انتخاب و شاعران محترم گروه کهن سرا با بهره گیری از این واژگان اشعار نیمایی خود را سروده و درج خواهند نمود . پس از پایان زمان شرکت در مسابقه ، بهترین سروده های شاعران محترم انتخاب و به استحضار عزیزان خواهد رسید. **شعر نیمایی شعری است دارای وزن عروضی با این تفاوت که مصراع ها با هم مساوی نیستند. قافیه در آن ضروری است اما مانند اشعار کلاسیک نیست ، و شاعر هر جا احساس کند از نظر آوایی و معنایی به وجود قافیه نیاز هست ، آن را بکار می برد. واژگان : #بامداد #ترانه #گمشده زمان شروع برنامه : ساعت ۲۰ روز یکشنبه زمان پایان برنامه : ساعت ۲۰ روز دوشنبه اشعار سروده شده باید حتما حاوی دو واژه از واژگان انتخابی باشند . *شاعران محترم می توانند اشعار خود را تنها در قالب شعر نیمایی ، با حداقل ۸ خط بسرایند. با سپاس از استادان گرانقدر : جناب استاد محمد والی زاد جناب استاد عسگر رشیدی جناب استاد امیر فروغ استاد بانو Masoomeh Khorshidi
90Loading...
35
بیت های ناب سپاس همای عزیز فاضل نظری . من که در تنگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
90Loading...
36
Media files
90Loading...
37
Media files
60Loading...
38
Media files
70Loading...
39
نمایشگاه کتاب امسال نصفه و نیمه بود. بسیاری از ناشران قدیمی و استخوان خرد کرده نیامده‌اند و فقط به فروش مجازی بسنده کردند. تحریم نمایشگاه یا حمایت از کتابفروشی ها ؟ هرچه باشد در عوض ناشران دولتی و خودی و امثال مکتب المهدی از قم و سازمان پدافند غیرعامل! و این‌ها پروپیمان هستند. بازار کتاب‌های افست و کپی، بازاری، زرد و طرح جلدهای عجیب و غریب هم داغ است... نمایشگاه کتاب فقط یک ویترین است درظاهرواما درپشت و باطن همش بگیرو ببندو سانسورو تهدیدو بی سوادی و خرافی گرایی و ...است . همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید. چرخه چاپ و نشر کتاب هم هم چون بسیاری از عرصه‌ها سیکل معیوبی است که امروز را به فردا می‌رساند. گرانی روز به روز قیمت کاغذ و هزینه‌ها کمر ناشران درست و حسابی و خصوصی را شکسته... همه هزینه‌های کتاب با ناشر است اما شرکت پخش این وسط گاهی سود بیشتری می‌برد و زودتر به پولش می‌رسد و ... همه این‌ها در حالی است که تیراژ کتاب برای یک جامعه هشتاد میلیونی به ۵۰۰ نسخه و گاهی حتی ۳۰۰ نسخه رسیده که قطعاً فاجعه است...وهمه ی این بلایا راحکومت و سیاست های فرهنگی این نظام برای کتاب و فرهنگ ومردم اورده است ..!؟ . یه روز صبح زود، اون دم دم های سحر، اون موقع که هنوز هوا گرگ و میشه؛ آمیز مرتضی کتابچی شنید که یکی در چوبی دکون رو می‌زنه. پا شد و کتش رو انداخت رو دوشش و کلون رو از پشت در برداشت. به محض باز شدن در، نور آفتابی که کم کم داشت طلوع می‌کرد، پاشید تو مغازه و آمیز مرتضی از وسط تیغه های آفتاب چیزی رو دید که بعد سال‌ها به وجدش آورد.... کت از روی دوشش سر خورد.. چیزی که می‌دید قابل باور نبود... همه اومده بودن... همه اون‌هایی که تمام این سال‌ها باهاشون زندگی کرده بود : از سهروردی و خرقانی و حافظ و خیام وکسروی و شاملو و ...تا کالوینو و تخولسکی،مارکس و داستایوسکی و سارتر... از پیرمرد خنزر پنزری تا مش قاسم دائی جان ناپلئون... همه واقعی همه شفاف، راه رو براش باز کرده بودن و به افتخارش دست می‌زدن... آمیز مرتضی از وسط نور و تشویق، آهسته آهسته اوووج گرفت و توی نور حل شد و رفت... تنها چیزی که ازش به جا موند یه کالبد خالی بود و کوه کتاب‌های پشت سرش و کت قدیمی پشم شتری که معلوم نبود کی اونو روش کشیده... باد توی مغازه پیچید و سوسک ها پراکنده شدن و کتاب‌های کهنه، ورق ورق شدن و در هوا به گردش در اومدن. باد شدید و شدیدتر می‌شد: آمیز مرتضی تو سماع باد و ورق‌ها به معراج رفته بود...! اکنون ....مردم ایران ...یعدازتجربه های فراوان سیاسی و اجتماعی در دویست سال گذشته و معاصر...و با کوله باری از زخم ها وکشته ها و تبعیدی ها و زندانی ها وحبس ها و شکنجه ها و ربایش ها و مفقودالاثرها و اعدام های فراوان ..... بعد از گذراندن تجربه ی شیرین و سپس تلخ مشروطه وروی کارامدن قانون و دولت نیمه مدرن دو دوره ی پهلوی ...ونیز با تجربه ای شیرین ولی سپس تلخ از بهمن 57 ....و رویاهایی که دوباره و ده بار ه و هزارباره ساخته شو و به ناگهان بر باد رفت ....اکنو ن فقط وفقط ...به واژه‌ی «آزادی» فکر می‌کنند....نه ایسمی ..نه تقدسی ...نه چپی ..نه راستی ..نه مذهبی ..نه رویایی ..نه هپروتی...بلکه فقط وفقط ...به دموکراسی و ازادی فکر می کنند ....حکومت ازاد..زن ومردازاد.... دختر و پسر ازاد....اقتصاد ازاد..سیاست ازاد....فرهنگ ازاد...اندیشه ازاد.....اینترنت ازاد....مطبوعات ازاد.... رادیوتلویزیون ازاد.....ماهواره ازاد....کتاب ازاد..زبان ازاد...و ...نوشتم وگفتم : ازادی ......عبارتی که با حرفِ اولِ الفبای فارسی آغاز می‌شود و با آخرین حرفِ آن پایان می‌یابد. بعد فهمیدم همه‌ی خواسته‌ی مردم در میانِ این آغاز و پایان نفهته است. «زاد» که در میان «آ» و «ی» قرار دارد، فاعلِ مصدرِ «زادن» است، همان فرآیندی که زیستن و «زندگی» را ممکن می‌کند. و در گونه‌ی انسان، این «زن» است که فاعلِ فعلِ زادن است. ..بنابراین همیشه «زن» در دلِ «آزادی» آبستنِ «زندگی» بوده است....همیشه ...هنوز وهمیشه .........تمام
80Loading...
40
برای رسیدن به الفبای نهادینه کردن خوشبختی در این کشور...باید کاری عمیق وفرهنگی کرد...اما،کتاب وعلاقه به کتاب هیچ وقت در این کشور...برای خردمندی مشترک وعمومی وشروع یک زندگی آرام وخوشبخت نبوده ...کتاب همیشه ابزاری برای مبارزه ودر راه سیاست بوده ...و در خدمت یک نحله فکری وحزبی ویا قومی..... این جمله از"دکارت "خیلی با معنا است:"هیچ ملتی به هیچ چیز نیاز ندارد که به داشتن کتاب های خوب وبه درد بخور برای زندگی مردم خودش..."ولی آیا نویسندگان ایران وکتاب های نوشته شده ویا ترجمه شده ی معاصر....از زمان انتشار"کاغذ اخبار" و ورود دستگاه چاپ به ایران تا به امروز...تا چه اندازه برای یک زندگی خوب ،سالم ووافعیوازاد ایرانی چیز نوشته اند...؟دلم برای خودمون ...من ...تو ...همه ...می سوزه ....معلم انشای من زمانی که منوبه نوشتن و خواندن کتاب و خیره شدن به ویترین کتابفروشی ها تشویقم می کرد ...هیچ وقت یا دنداد و خودش هم اصلا یاد نگرفته بود که از گل وعشق وخیره شدن به یک لباس یا تابلوی زیبا حرف بزند...اصلا عشق وزیبایی در 200 سال گذشته درجمع این روشنفکران مدعی اتوپیای آزادی وانسانیت ....قدغن بود و هنوز هم هست....!؟ معلم انشای من حتی به من یاد نداد که بعد از دیدن کتاب و خواندنش ...گاهی به ویترین طلا فروشی ها و نمایشگاه های ماشین و حتی به ویترین رستوران ها وکافه های پاییزی پیپ وقهوه و دیدار و دوستی نگاهی کنم ....!و با واژه اقتصاد کمی آشنا شوم ...!شوروی به ان بزرگی وعظمت را همین نشناختن واژه و کاربرد اقتصاد آزاد بر زمین زد...! وچه خام و سر در برف و ناپخته بودند حضراتی که ساعت خود را به وقت مسکو یا پکن یا لندن و عربستان ...ویا واشنگتن کوک می کردند...!اصلا این مهره های بیگانه دوست بی تجربه ...همین حزب هاوسازمان های سیاسی معروف ایران ....به چه حقی وبا چه اجازه ای با آرزوهای طلایی این همه هوادار چشم و گوش بسته ی خودبازی کردند...وهنوز هم بازی می کنند...؟ *** دلم برای اون جوان هایی که زندگی ورویاهای خودشان را در چنین باورهای مبهم و تخیلی ....باهمین کتاب های نمورو خیس و موریانه خورده باختند....می سوزه....دلم برای رویاهایی که بر بادهای گمنام وغریب و مهاجررفتند و پراکنده شدند....می سوزه .... دلم برای فلاسفه ، نویسندگان و شاعرانی هم چون "احسان طیری ،"سیاوش کسرایی " و...."سایه " و ده ها شاعرونویسنده و هنرمنددیگر....که همه ی استعداد شگرف شاعرانه خود را در راه یک حزب سیاسی به باد دادند،و می دهند،می سوزه ....دلم برای امروز ایران می سوزه .....!دلم برای فردای ایران می سوزه ....! هنوز هم هستندکتاب ها و مخاطبینی که چشم به رهنمودهای غریب و خائنانه دیگران دارند... و از تئوری های غلط و دور از ذهن دیگران تقلید می کنند و کاری با این مردم و واقعیات زندگی ان ها ونیازهای واقعی و مشکلاتشان ندارند...هنوز هم هستند عزیزانی که گول زرق و برق این کالاهای به اصطلاح فرهنگی را می خورند...هنوز هم هستند جوانانی که به خاطر زود و سریع رسیدن به فردایی بهتر...در باتلاق اندیشه های کهنه و دگم و دور از ابتدایی ترین نشانه های انسانی برخی از همین قماش راهنماهای به ظاهر شیک ولوکس (امادر باطن کریه و پلشت) فرورفته ومی روند....دلم برای جوانان کشورم می سوزه ......دلم برای خودم می سوزه ....دلم برای......دلم .... ملتِ بی سواد ، زاده نمی شود ، ساخته می شود ...توسط همین نویسنده ها ومترجمین حزبی و سازمانی ..چه چپ و سرخش باشه وچه سیاه ومذهبیش ...همش ارتجاعیه ...همش ....! !بی سوادی یعنی ؛ شبکه ی محبوبِ اجتماعی رادرفیس بوک یا تلگرام یا واتس اپ یااینستا گرام که باز می کنی ؛تمامِ صفحات ، پر باشد از روزمرگیِ و مسخره بازیِ وخر افات و احساسات پوچ وتو خالی ...نه از مطالبِ آموزشی خبری باشد ،نه از چهار کلام حرفِ حساب ... !بی سوادی یعنی ؛ تویِ صفحه و روی پروفایلت بنویسی ؛"به بهشت نمی روم اگر مادرم آن جا نباشد ... "و کمی آن طرف تر ، مادرت از بی توجهی ات بغض کرده باشد ...بی سوادی یعنی ؛ شعرعاشقانه داغ بنویسی و دم ازعرفان و رقص و وصال و شکوه شکفته ی درون و رسیدن به معشوق بنویسی ....و دوقدم ان طرف ترخودت درزندگی واقعی انسانی بی احساس و متکبرو وترسو وکینه ای عاجزازایجادیک ارتباط ساده با زن یادختریامردویا یک هم نوع خود باشی !!! .....مسیرِ تمامِ لباس فروشی وآرایشگاه هایِ شهر را از حفظ باشی ،اما حتی یک بار هم گذرت به کتابفروشی خوب نیفتاده باشد ...اما کدام کتاب وکدام کتاب فروشی ....؟....نودوپنج درصداین کتاب ها ی که درجمهوری اسلامی منتشرمی شوند...همش زرد و اشغالندو بایدبه سطل زباله ریخته شوند...این بی سوادیِ مدرن دارد فرهنگ مان را از ریشه می خشکانَد ...حواستان هست ؟! .
60Loading...
من از نجوا گری های تو دارم کتاب و دفترِ شعر و# ترانه برایم خوانده ای تا #بامدادان غزل ها، مثنوی ها، عاشقانه بهاران بود و باران بهاری شبی که چشم هایم منتظر بود و فکرم در هوایت پَرسه می زد خیالم با خیالت، هم سفر بود تو رفتی گم شدی در باد و باران پرستویی خبر آورد بر من که معشوق ات مگر مُرده است آیا؟ شنیدم # گمشده، آن یار دلبند دلم‌ لرزید و جا خوردم خدایا ! کاش می مُردم از این درد در این‌ اثنا کبوتر نامه آورد صدای زنگ در آمد کجایی ؟ کجایی لیلی غمگین کجایی مخور غصّه که مجنونت سفر بر ماه رفته از این خاک بلا بربست و سوی کربلا رفته پیام آشنایی بود گرفتم نامه از دستش نوشته بود بیا بگذر، از آن چه گفتم و کردم ببخشایم که بد کردم و آزردم تو را ای یارِ دلبندم دوباره باز خواهم گشت به امید تو خواهم ماند تا دیداری دیگر منتظر مانم # دکتر اشرف حیدری 💚 یک‌شنبه ساعت ۲۲ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۳ در برنامه ۳۰۶ از واژه تا شعر کهن سرا نیمایی سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
Hammasini ko'rsatish...
برنامه شماره ۱۱۲ بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام شنبه ساعت ۲۱تا ۲۳ ۱۴۰۲/۳/۱۳ وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن بحر: رجز مثمن مطوی مخبون قافیه: خانه شانه ترانه زمانه نشانه ردیف می روم "من ز برای دیدنت، خانه به خانه می روم هم قدمم با غم خود، شانه به شانه می روم" شاعر:؟؟؟؟؟ جان به فدای قَدَمت به آشیانه می روم با همه ی عاشقی ام، روز و شبانه می روم در دل من قرار نیست، خسته ام از نبودنت سر به سرم گذاشتی، چه بی بهانه می روم ای گلِ نوبهار من، شادی روزگارِ من شعر و غزل سروده ام، پیِ ترانه می روم ای تو همه شمایلِم، به دیدن تو مایلم اگر مرا برانی ام، خانه به خانه می روم تکیه گه وجود من، شانه ی با صفای تو سر که نَهم به شانه ات، شانه به شانه می روم چنگ بزن امید من به شاخه های زندگی پس بزنی دل مرا، از این کرانه می روم "اشرفم "و فرشته خو، صادق و پاکم و نکو اگر پناهم ندهی، از این زمانه می روم #دکتر اشرف حیدری💚 شنبه ساعت ۲۲ ۱۴۰۲/۳/۱۳ در بداهه سرایی کلبه ی صاحبدلان در واتساپ و تلگرام سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
درودی از جان تقدیم سروران گرانقدر و دوستداران شعر و ادب ‌پارسی..... با نام جان آفرین یکتا با نود و سومین پست مشاعره موضوعی درخدمت شما همراهان گرامی هستیم . پست مشاعره موضوعی این هفته به واژه ( سراب ) اختصاص یافته است . خواهشمندیم با مرقوم نمودن یک بیت شعر ( در قالب های مختلف ) با قید نام شاعر و توجه به عدم تکراری بودن آن در بخش کامنت ها با ما همراه باشید. سپاسگزار و قدردان همراهی و حضور پر شورتان هستیم . شروع برنامه دوشنبه مورخ ۱۴۰۳/۳/۱۴ساعت ۲۰ پایان برنامه سه شنبه۱۴۰۳/۳/۱۵ واژه انتخابی برنامه بعدی ( آب) میباشد برای یکایک شما عزیزان بهترینها را آرزومندیم هایده بوستانی
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
سلام حرمت خدمت شما سرورانم چند روزی است به دنبال تو سر گردانم پس هر کوچه به غمهای تو من حیرانم کوچه تان باز شده سجده ی پیشانی من با دل خسته سر کوچه ی تو می مانم تا در این خانه سحر میکنم اما بی تو تو نپندار که از حال خودم می دانم نگهت نیست به این عاشق دیوانه چرا؟ غم و آه من و این خانه ی چون زندانم من دلداده در این جاده ی غمناک و غلیظ چشم در راهم و افسوس که سرگردانم ای ستمگر نظری بر رخ "نائل" بنما نقش پاهات شده سرمه ی این چشمانم نائل.....
Hammasini ko'rsatish...
تو با من باش تو با من باش و از هر غصّه ایمن باش و بی من دستِ هر بیگانه را بفشار تو چون من‌ باش با من باش مرا با خود ببر تا بی کران های شب رویا مرا با خود ببر تا فراسوی شب اندیشه ی فردا مرا از خود مران، ای خورشیدِ گرمِ زندگي افروز مرا از خود مران، ای آتشین عشقِ هستی سوز مرا از خود مران، ای روشنی بخشِ شب تارم مرا بگذار تا لب، بر لبِ نوش تو بگذارم تو را ای مهربان، ای مهربان با من همانند پرستوهای عاشق دوست می دارم تو با من باش سرت بر شانه ام بگذار من!!! ای هستی ده هستیم شبانگاهان و # بامدادان به نجوایی و دلگویه کنار سایه بان دل، به عشق اوّلین دیدار برایت # ترانه می خوانم اگر هم # گمشده داری در آغوش فراموشی در آغوش تو می میرم در آغوشی که اندوه ها از او دورند در آغوشی که گرمایش چنان سرچشمه ی نورند در آغوش سحر، با همان دلگویه می میرم تو با من‌ باش تو با من باش # دکتر اشرف حیدری 💚 دوشنبه ساعت ۱۰ ایران - تهران ۱۴۰۳/۳/۱۴ در برنامه ۳۰۶ از واژه تا شعر کهن سرا نیمایی سروده شده است https://t.me/joinchat/AAAAAEBtjDkuwd7AcaIszA
Hammasini ko'rsatish...
۴۲۶*"تاريخ زخم خورده" يا رب شب سياه وطن كی سحر شود؟ اين داغ سر به مُهر ز تن كی به در شود؟ اين غدّهٔ تباهی و طومار درد و رنج يا رب شود كه بر وطنم مختصر شود؟ هر ذرّه ای ز خاك چو كوهی ز درد شد از بوی درد،مام وطن خونجگر شود تاريخِ زخم خورده نخواند سرود مهر اندر خزان عشق هوايش ز سر شود يك دم درِحوادث بد بسته نيست، نيست از سوگ اهل شهر، دلم پر شرر شود گه شرق و غرب و گه ز خود و گه ز آسمان هرقطعه ای زخاك وطن پر خطر شود دريای رحمتت برِ ايران چو آتش است ابرت عزاست بهر وطن بی ثمر شود از دردِ درد،خاكِ عزيزم به لرزه شد آواره ای ز بستر خشم و قدر شود يا رب روانِ تشنهٔ خاكم سياه شد پيكانِ تيزِ درد ز قلب و ز سر شود آيينه دارِ طلعتِ مهر و محبتيم انسان ز دشمنی و ستم،مفتخر شود؟ يا رب گناه چيست؟ بگو توبه می كنيم كفّاره ها چه سخت، چراكهنه تر شود؟ هرلحظه بدتر از دم پيش از بدِ خسان كی فتنه های چرخِ ستم بی اثر شود؟ افسرده، دلشكسته به خاكِ سيه شديم جيب و حسابِ سفله كسان، پُر ز زر شود يك جو خرد به بيخردان هديه می كنی؟ از صبر خسته، صبر ز ماخسته تر شود سردابِ فكرِ دد صفتان پر ز دشمنی است شيرازهٔ وطن، همه جانها هدر شود ای آنكه جز به دشمنيت لب گشوده نيست بگشا زبانِ خير كه شامت سحر شود كو را كه خير و مهر كسان گردد آرزو دل، كوچه سارِ عشقِ خدايش گذر شود ايران كه مهدِ مهرِ و هنر، پر ز نورِ عشق يا رب روا مدار دمی بی هنر شود ما اين زبان به صلح و به مهر آزموده ايم انسان به عشق و همدلی اش معتبر شود دركش زبان ز مرگ و بد ديگران مخواه تا چون وحيدی اين دل و جانت چو زر شود. مفعول فاعلاتن مفعول فاعلن "وحيديان"
Hammasini ko'rsatish...