◆◆◇ بهزاد خواجات ◇◆◆
196
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
"ای درختانِ عقیمِ ریشه تان در خاک های هرزگی مستور،
یک جوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند.
ای گروهی برگِ چرکین تارِ چرکین پود،
یادگارِ خشکسالی های گَردآلود،
هیچ بارانی شما را شست نتواند.."
Hammasini ko'rsatish...
کتاب چند پرنده مانده به مرگ؟ - آوانا
نخستین کتاب شعر بهزاد خواجات مجموعه حاضر حاوی سرودههایی است در قالب نو که عناوینی از این دست را در بر میگیرد: ((پلههای مهآلود))، ((در آینه پرنده))، ((با خون و شبنم))، ((تصادف))، ((در آینه چنار))، ((درخت نهایی)) و ((سفر)) :جاده را اندوه من پیش میبرد/ و چلچلهای از سواد قریه پرواز میکند/ تا در آسمانم/ […]
(فقط)
فقط در صورتی که
زلف بر باد ندهی تا ندهی بر بادم
که نرفته از یادم
رمز آسمان چه گونه اشتباهی زدیم
و قفل شد
و حالا مجبوریم خودمان
برای خودمان فالی بنویسیم :
بر کف دستت دو خط موازی،
کوتاه یکی ، یکی بلند ؛
چشم هایم را دربیاورم از قوطی اَنفیه
که درست ببینم :
این عادی سازی رفتامد فرشتگان
در بازار مسگرها
عادی نمی شود هرگز ،
مجسمه ها را پیر می کند، مثل ابوالهول
و صاعقه های یخ زده را به هَرَس می سپارد.
با شعائری که زیرصدای شما ساخته در باد
زنی در دود خوانده مرا که در چشمش
رخشِ دیوانه وارونه سم می زند
به کوشک های معلق .
با تو باشم یا نباشم با تو
این تن ، خوانده می شود بعدن
فقط در صورتی که ناز بنیاد کرده باشی،
کنده باشی بنیادم
که نرفته از یادم
بوسه هایی که به جادو به سال ببر کشاندیم
( محض یادآوری
فال خود را قبل از سر کشیدن
همیشه خوب هم بزنید! )
من از این جا به بعد
شبیه خودم نیستم
و تنها دو هاشور تند
می تواند اژدهایی بگیراند
در جام جمشید ، در کف دستانم
که نرفته از یادم
چه گونه به تاریخیدن خال گونه ی تو دل دادم.
#بهزاد_خواجات
Repost from ھنر تهی
11:42
Video unavailableShow in Telegram
فیلم کوتاه نان و کوچه (1349)
کارگردان: استاد زنده یاد عباس کیارستمی
نسخه ترمیم شده با کیفیت 1080P
@honartohi
The.Bread.and.Alley.AKA.Nan.va.Koutcheh.1970.WEBDL.1080p.mkv430.74 MB
Repost from هنر اعتراضی
02:39
Video unavailableShow in Telegram
شبهای تار نمنم باران ـ كه نيست كار ـ
اكنون كداميك ز شما
بيدار میمانيد
در بستر خشونت نوميدی
در بستر فشردۀ دلتنگی
در بستر تفكر پردرد رازتان
تا ياد آنكه خشم و جسارت بود
بدرخشاند
تا ديرگاه، شعلۀ آتش را
در چشم بازتان؟
بين شما كدام
ـ بگویيد! ـ
بين شما كدام
صيقل میدهيد
سلاح آبائی را
برای
روز
انتقام؟
«احمد شاملو»
@Honare_Eterazi
17.42 MB