cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

برکه‌ی کهن

محورِ اصلیِ کانال، ادبیات است و روانشناسی و تجاربی که به عنوانِ دانش آموز، در این دو مقوله کسب می‌کنیم. به جز متنِ کتاب‌ها، باقیِ نوشته‌ها، صرفا تفکراتی شخصی است و هیچ اصراری به صحتشان نداریم.

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 521
Obunachilar
+924 soatlar
+157 kunlar
+2030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

‌ 🔺🔺 در ادامه‌ی پست‌های قبل🔺🔺 لطفاً ابتدا این 👈🏻 پست را بخوانید شکستِ‌ ظرفِ حباب از محیط خالی ‌نیست ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است «بیدلِ دهلوی» طبقِ معمولِ حضرتش، بیتی‌ست بی‌نظیر و پر از نبوغ و بزرگ. از آن بیت‌هایی‌ست که من برای خودم نامشان را ابیاتِ «هولوگرامی» گذاشته‌ام و بیدل در این دست ابیات، استادی‌ست بی‌بدیل. اول معنای ساده‌ی بیت را می‌گویم و بعد ظرافت‌های استادانه‌ی بیدل را. معنای اول با کسره دادن به کلمه‌ی «محیط» حاصل می‌شود. «شکستِ ظرفِ حباب از محیطِ خالی نیست» معنا این است که: اگر حباب می‌شکند، به خاطرِ خالی بودنِ محیطِ داخلی‌اش نیست، بلکه چون از خودش تهی شده است، از جهانی لبریز شده و تاب نیاورده، می‌شکند. اگر به حباب دقت کنیم، چون از خودش خالی شده است همه‌چیز از خلالش پیداست و می‌توان از داخلِ آن همه‌چیز را دید. پس هرچه پشتِ حباب باشد، انگار درونش هم هست. اما ظرافت‌های شاهکار و نبوغ‌آمیز بیت: اگر بعد از کلمه‌ی محیط یک کاما قرار دهیم: شکستِ‌ ظرفِ حباب از محیط، خالی ‌نیست ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است باز معنا دارد و معنا هم خوش می‌نشیند. محیط یعنی دریا، و این‌گونه یعنی شکستنِ حباب، خالی از دریا شدن نیست و چون از خود و هستیِ خود می‌گذرد، با دریا یکی می‌شود. و نکته‌ی دیگر در «ز خود تهی شده» است که هم می‌توان به صورتِ جمله‌ای خبری خواندش و گفت: «حباب از خود تهی شده است، پس از هرچه هست لبربز است» یا می‌توان با لحنی شبیه به «ترکیبِ صفتِ فاعلی یا مفعولی» خواندش و کلِ عبارت را نوعی صفت برای افرادی نکره در نظر داشت و گفت: «انسانِ از خود تهی شده، از هرچه هست لبریز می‌شود» که به هر حال، شاهکار اینجاست که از پسِ کثرتِ ظواهرِ بیت، وحدتِ پیامِ بیت مشخص است و ثابت، که: «آن‌که از خود تهی شود، از جهان لبریز می‌شود» و با این شگرد، نگرشی «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» به جانِ مخاطب طنین انداز می‌شود و بیدل دقیقا مخاطب را با جهان‌بینی خودش هم‌سو کرده، فرصتِ زیستِ نگرشش را به او می‌دهد. حقیقتا که هیچ شاعری چون بیدل ندیده‌ام که این‌گونه بتواند فرمِ کارش را در راستای جهان‌بینی و اندیشه‌اش قرار دهد ‌و مخاطب را وادار به زیستِ در جهانِ شاعر کند. بیدل اگر جهان را معمای جلوه‌ی معشوق می‌داند، با معماگونه کردنِ شعرش، به مخاطب لذتِ کشف را می‌چشاند و اگر جهان را جمعِ اضداد می‌بیند با پارادوکس‌های نابش این دوگانگی را به جان مخاطب تزریق می‌کند و اگر همچون این بیت جهانش وحدت در کثرت است و از دریایی می‌گوید که قطره‌اش حباب است و حبابش دریا و دریایش جمعِ قطره‌ها، با کثرتِ ظواهر و حفظِ وحدتِ معنا، مخاطب را با درکِ این بیت، به زیستِ این اندیشه‌ی وحدت در کثرت وا می‌دارد. واقعا که درکِ بیدل از ادبیات، درکی اعجاز آمیز است که اگر نظریه‌پردازی درست داشتیم می‌توانست از تکنیک‌های بیدل مانیفستی عظیم بیرون بکشد. ـ @berkeye_kohan ـ ‌
Hammasini ko'rsatish...
‌ شکستِ‌ ظرفِ حباب از محیط خالی ‌نیست ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است «بیدلِ دهلوی» طبقِ معمولِ حضرتش، بیتی‌ست بی‌نظیر و پر از نبوغ و بزرگ. از آن بیت‌هایی‌ست که من برای خودم نامشان را ابیاتِ «هولوگرامی» گذاشته‌ام و بیدل در این دست ابیات، استادی‌ست بی‌بدیل. اول معنای ساده‌ی بیت را می‌گویم و بعد ظرافت‌های استادانه‌ی بیدل را. معنای اول با کسره دادن به کلمه‌ی «محیط» حاصل می‌شود. «شکستِ ظرفِ حباب از محیطِ خالی نیست» معنا این است که: اگر حباب می‌شکند، به خاطرِ خالی بودنِ محیطِ داخلی‌اش نیست، بلکه چون از خودش تهی شده است، از جهانی لبریز شده و تاب نیاورده، می‌شکند. اگر به حباب دقت کنیم، چون از خودش خالی شده است همه‌چیز از خلالش پیداست و می‌توان از داخلِ آن همه‌چیز را دید. پس هرچه پشتِ حباب باشد، انگار درونش هم هست. اما ظرافت‌های شاهکار و نبوغ‌آمیز بیت: اگر بعد از کلمه‌ی محیط یک کاما قرار دهیم: شکستِ‌ ظرفِ حباب از محیط، خالی ‌نیست ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است باز معنا دارد و معنا هم خوش می‌نشیند. محیط یعنی دریا، و این‌گونه یعنی شکستنِ حباب، خالی از دریا شدن نیست و چون از خود و هستیِ خود می‌گذرد، با دریا یکی می‌شود. و نکته‌ی دیگر در «ز خود تهی شده» است که هم می‌توان به صورتِ جمله‌ای خبری خواندش و گفت: «حباب از خود تهی شده است، پس از هرچه هست لبربز است» یا می‌توان با لحنی شبیه به «ترکیبِ صفتِ فاعلی یا مفعولی» خواندش و کلِ عبارت را نوعی صفت برای افرادی نکره در نظر داشت و گفت: «انسانِ از خود تهی شده، از هرچه هست لبریز می‌شود» که به هر حال، شاهکار اینجاست که از پسِ کثرتِ ظواهرِ بیت، وحدتِ پیامِ بیت مشخص است و ثابت، که: «آن‌که از خود تهی شود، از جهان لبریز می‌شود» و با این شگرد، نگرشی «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» به جانِ مخاطب طنین انداز می‌شود و بیدل دقیقا مخاطب را با جهان‌بینی خودش هم‌سو کرده، فرصتِ زیستِ نگرشش را به او می‌دهد. حقیقتا که هیچ شاعری چون بیدل ندیده‌ام که این‌گونه بتواند فرمِ کارش را در راستای جهان‌بینی و اندیشه‌اش قرار دهد ‌و مخاطب را وادار به زیستِ در جهانِ شاعر کند. بیدل اگر جهان را معمای جلوه‌ی معشوق می‌داند، با معماگونه کردنِ شعرش، به مخاطب لذتِ کشف را می‌چشاند و اگر جهان را جمعِ اضداد می‌بیند با پارادوکس‌های نابش این دوگانگی را به جان مخاطب تزریق می‌کند و اگر همچون این بیت جهانش وحدت در کثرت است و از دریایی می‌گوید که قطره‌اش حباب است و حبابش دریا و دریایش جمعِ قطره‌ها، با کثرتِ ظواهر و حفظِ وحدتِ معنا، مخاطب را با درکِ این بیت، به زیستِ این اندیشه‌ی وحدت در کثرت وا می‌دارد. واقعا که درکِ بیدل از ادبیات، درکی اعجاز آمیز است که اگر نظریه‌پردازی درست داشتیم می‌توانست از تکنیک‌های بیدل مانیفستی عظیم بیرون بکشد. ـ @berkeye_kohan ـ ‌
Hammasini ko'rsatish...
‌ 🔺🔺مربوط به پستِ قبل🔺🔺 لطفاً ابتدا 👈🏻پستِ قبل را بخوانید. مگر به قدرِ شکستن توان به خود بالید وگرنه وسعتِ ظرفِ حباب دشوار است «بیدلِ دهلوی» بالیدن: ۱. نمو کردن؛ رشد کردن؛ بزرگ شدن ۲. تناور گشتن این بیت با همان پارادوکسِ آشنای بیدل آموزه‌ای ادیبانه دارد. بالیدن چنان که در بالا خواندیم معانی افزاینده‌ای دارد، حال آنکه بیدل بالیدن را در گرو شکستن می‌داند که شکستن مفهومی‌ست کاهنده و پارادوکس بیت در این است که از مفهومی کاهنده نتیجه‌ای افزاینده می‌گیرد. در این بیت می‌گوید: انسان فقط از راهِ تواضع و فروتنی و خاکساری‌ست که می‌تواند رشد کند، چرا که انسان موجودی‌ست محدود، میرا و به راستی ناتوان که گاه پیش می‌آید همچون حباب از غرور به خود باد می‌کند اما در حقیقت مانند همان حباب یک پوسته‌ی توخالی بیش نیست و چنان‌که مسیحیان می‌گویند« غرور گناهِ مورد علاقه‌ی شیطان است» انسان هم با غرور دارای خصلت‌هایی پلید و پلشت می‌شود. حال موجودی که چنین ناتوان و کوچک است چگونه می‌تواند رشد کند، خودِ بیدل در جایی می‌گوید: زین عجز که در کارگهِ طینتِ توست الله نمی‌توان شدن، آدم باش یعنی انسان نهایت هنری که می‌تواند بکند این است که خود را آنگونه که هست ببیند، یعنی موجودی که در گستره‌ی کائنات حتی به اندازه‌ی نقطه‌ای هم به چشم نمی‌آید اما گاهی ما با توهماتی همچون ثروت، سواد، پست و مقام دچار توهمِ خودبزرگ‌بینی می‌شویم. بیدل حتی معتقد است که انسان با انجام عبادت هم اظهارِ منیّت می‌کند، چنانکه می‌گوید: غبارِ دشتِ عدم را کدام فعل و چه طاعت؟ ز ما اگر همه آهنگِ سجده است، گناه است با این همه توصیف می‌توان تنها فضیلتِ انسان را تواضع دانست. تصور کنید که یک حباب حقیقتأ بخواهد رشد کند آیا راهی به جز ترکیدن برای حباب وجود دارد؟ این ترکیدن یا همان شکستن فنا شدنِ جزء است در کل، موتیفی که بیدل بسیار استفاده کرده است، مثلأ می‌گوید: این موج‌ها که گردنِ دعوی کشیده‌اند بحرِ حقیقتند اگر سر فرو کنند یعنی موج‌هایی که از دریا بر می‌آیند و قد علم می‌کنند و همچون آدمی که دچار منیّت شده‌اند به نظر می‌رسند اگر سر فرو ببرند طبیعتأ با دریا یکی می‌شوند و آنگاه هیچ کس نمی‌تواند موج را از دریا جدا بداند، پس جزئی از کل بودن خود، کل بودن است. حال حباب در زمانِ شکستن اگرچه نیست می‌شود اما با نیستیِ بزرگ‌تری در می‌آمیزد که بزرگ‌تر از هستیِ نیست‌مانندِ خودش است، شرحِ بیانِ پارادوکسیکالِ بیدل بهتر از این در توانم نیست و البته نباید هم باشد زیرا آنجا که شعر بتواند به نثر تبدیل شود دیگر شعر نیست و این قدرت بیدل است که شرحِ کلام موجز و پارادوکسیکالش اطنابی بسیار طلب می‌کند، اما در انتها برای روشن‌تر شدن مثالی دیگر از خودِ او ذکر می‌کنیم: بلند است آنقدرها آشیانِ عجزِ ما بیدل که بی سعیِ شکستِ بال و پر نتوان رسید آنجا و یا: آنجا که عشق خلعتِ رسوایی آوَرَد پیراهنی که چاک ندارد رفو کنند این ابیات نشان می‌دهند که برای فهمِ بیدل پیش از هر چیز باید با زبانِ پارادوکسیکالش آشنا شویم چرا که اندیشه‌ی بیدل برگرفته از همین جهانی‌ست که لبریز از تناقض‌هاست، تناقض‌هایی چنان در هم پیچیده که جزئی از یک کل را تشکیل می‌دهند، تناقض شب و روز، تناقضِ خوب و بد، تناقضِ زشت و زیبا، که بیدل همه‌ی این تناقض‌ها را توهم بشر می‌داند چنان‌که می‌گوید: مه و سال و شب و روزت مجازی‌ست حقیقت نه زمان دارد، نه ساعت که البته این حرف را هر انسانِ آگاهی می‌داند که همه‌ی این تناقض‌ها قراردادهایی بشری بیش نیستند، اما به هر حال وجود دارند، پس بیدل برای اثباتِ یکی بودنِ همه‌ی این تناقض‌ها در زبانی پارادوکسیکال هر آنچه را که جمع نشدنی‌ست در یک کلیّت جمع می‌کند و در ظاهر کلامی پیچیده ارائه می‌دهد حال آنکه با درکی صحیح از پارادوکسِ مختصِ بیدل می‌توان دید که زبانش چه اندازه قابل فهم و روان است و اگر فهمِ زبانش دشوار به نظر می‌آید ایراد از خواننده است زیرا به اندازه‌ی کافی مجهز نیست. چنان‌که حافظ می‌گوید: هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی‌اندامِ ماست ورنه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست در مقابلِ بیدل هم سوادِ ماست که ناساز و بی‌اندام است، زیرا بیدل هرگز ذره‌ای از مناسبات و مقیاس‌های زبانی خودش عدول نمی‌کند و تمامِ قراردادهای موجود در زبانش در پرت‌ترین گوشه‌های کلامش هم هویداست و بر خواننده است که با تیزبینی این قواعد را درک کند. ـ @berkeye_kohan ـ ‌
Hammasini ko'rsatish...
برکه‌ی کهن

‌ در مقدمه‌ی کتابِ «ابنِ عربی و زبانِ تازه‌ی عرفان» نوشته‌ی «سُعاد الحکیم» نوشته شده است: «هدفِ نهاییِ ما آن است که نشان دهیم میانِ هستی و زبانِ ابنِ عربی _ یعنی میانِ جهانی که او می‌شناسد و بینشی که از آن دارد و زبانی که در وصفِ آن به کار می‌برد _ پیوندِ خاصی برقرار است.» پایانِ متنِ کتاب. بر عاشقانِ «بیدلِ دهلوی» پوشیده نیست که بیدل، شیفته‌ی ابنِ عربی بوده و آثارِ ابنِ عربی تاثیری شگرف بر بیدل داشته. از اصلی‌ترین این تأثیرها، هم‌راهی و هم‌سوییِ زبانِ بیدل با اندیشه‌ی بیدل است. در همین کانال بارها به این موضوع اشاره کرده‌ام که بیدل از معدود و انگشت‌شمار افرادی‌ست در زبانِ فارسی که به چیستیِ زبان این‌گونه عمیق اندیشیده و نظامی زبانی مختص به جهان‌بینی خودش خلق کرده. کاری که به _ عنوان مثال _ در غرب «ژاک دریدا» انجام داده است. این مسئله در زمانِ بیدل، مسئله‌ای بزرگ و نبوغ‌آمیز بوده است. کما این‌که امروزه هم انجامِ موفقیت‌آمیز این امر، مستلزم نبوغ است و بدون نبوغ نمی‌شود سیستمی زبانی متناسب با یک جهان‌بینی خاق کرد. به گونه‌ای که اصطلاحاً فرم و محتوا چنان در هم تنیده شوند که نتوان از هم جدایشان کرد. این…

‌ در مقدمه‌ی کتابِ «ابنِ عربی و زبانِ تازه‌ی عرفان» نوشته‌ی «سُعاد الحکیم» نوشته شده است: «هدفِ نهاییِ ما آن است که نشان دهیم میانِ هستی و زبانِ ابنِ عربی _ یعنی میانِ جهانی که او می‌شناسد و بینشی که از آن دارد و زبانی که در وصفِ آن به کار می‌برد _ پیوندِ خاصی برقرار است.» پایانِ متنِ کتاب. بر عاشقانِ «بیدلِ دهلوی» پوشیده نیست که بیدل، شیفته‌ی ابنِ عربی بوده و آثارِ ابنِ عربی تاثیری شگرف بر بیدل داشته. از اصلی‌ترین این تأثیرها، هم‌راهی و هم‌سوییِ زبانِ بیدل با اندیشه‌ی بیدل است. در همین کانال بارها به این موضوع اشاره کرده‌ام که بیدل از معدود و انگشت‌شمار افرادی‌ست در زبانِ فارسی که به چیستیِ زبان این‌گونه عمیق اندیشیده و نظامی زبانی مختص به جهان‌بینی خودش خلق کرده. کاری که به _ عنوان مثال _ در غرب «ژاک دریدا» انجام داده است. این مسئله در زمانِ بیدل، مسئله‌ای بزرگ و نبوغ‌آمیز بوده است. کما این‌که امروزه هم انجامِ موفقیت‌آمیز این امر، مستلزم نبوغ است و بدون نبوغ نمی‌شود سیستمی زبانی متناسب با یک جهان‌بینی خاق کرد. به گونه‌ای که اصطلاحاً فرم و محتوا چنان در هم تنیده شوند که نتوان از هم جدایشان کرد. این مهم به وضوح در آثارِ بیدل مشهود است. درکِ این مسئله که زبانِ «بیدلِ دهلوی» آئینه‌ی تمام‌نمای اندیشه و جهان‌بینیِ اوست، از مهم‌ترین گام‌ها در شناخت و التذاذ از آثارِ بیدل است. در ادامه مطلبی در این راستا از گذشته‌ی کانال بازنشر خواهم داد که این متن با مثال همراه شود. چون محدودیت متن اجازه نمی‌دهد، آن پست را جداگانه در پست بعد ارسال خواهم کرد. ـ @berkeye_kohan ـ ‌
Hammasini ko'rsatish...
‌ ای بی‌خبر ز قامتِ پیری، چه شکوه‌‌ایست یک عمر بار برده‌ای، اکنون خمیده رو! «بیدل دهلوی» ـ @berkeye_kohan ـ ‌
Hammasini ko'rsatish...
‌ وقتی در گستره‌ی زمانیِ هستی، به عمرِ انسان نگاه می‌کنیم، احساسی غریب به ما دست می‌دهد. به گفته‌ی برخی علمیون، عمرِ کائنات حدودِ چهارده میلیارد سال است و اگر تصور کنیم همین میزان هم مانده باشد عمر کائنات کمابیش سی میلیارد سال خواهد بود. بگذریم از تمام تئوری‌هایی که به تکرار کائنات معتقدند که در آن‌صورت عمر کائنات بی‌نهایت خواهد بود‌. ما به همین سی میلیارد سال بسنده می‌کنیم. حال تصور کنید یک انسان، تمام سهمش از این سی‌ میلیارد سال، هفتاد یا هشتاد سال است و تمام. این انسان دیگر نه تکرار می‌شود نه فرصتی دوباره دارد و هرگز باز نخواهد گشت. امشب به وسایل مادرم نگاهی کردیم. تمامِ خاطراتش، تجربیاتش، داشته‌هایش و کل داستانش به پایان رسید. مادرِ من همین یک‌بار بود. انسانی فوق‌العاده مهربان و دوست‌داشتنی تمام شد و هیچ اتفاقی نیفتاد و آب از آب تکان نخورد. از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتنِ من جاه و جلالش نفزود وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود کاین آمدن و رفتنم از بهرِ چه بود «خیام» واقعاً ما در میانِ این گستره‌ی عظیمِ نبودن، چرا این مدتِ کوتاهِ بودن را تجربه می‌کنیم؟ چهارده میلیارد سال نبودیم، یک لحظه به وجود می‌آییم و هفتاد سال نفس می‌کشیم و باز به همان نیستی بر می‌گردیم. همان نیستیِ بزرگ. بیهوده نیست که «بیدلِ دهلوی» انسان را غباری برخاسته از دشتِ نیستی می‌داند. غبارِ دشتِ عدم را کدام فعل و چه طاعت ز ما اگر همه آهنگِ سجده است، گناه است! «بیدلِ دهلوی» و نکته‌ی جالب این‌جاست که خیلی مواقع از همین فرصتِ کم هم خسته می‌شویم و دچارِ ملال! خیلی‌ها تحملِ همین مدت کوتاه را هم ندارند و خودکشی می‌کنند. واقعاً زندگی به یک شوخی بیشتر شباهت دارد تا مسئله‌ای مهم و قابلِ بحث. انگار یک مجنونِ سادیستیک، برای سرگرمی و ارضای میلِ دیگرآزاری، ما را می‌سازد و زجر می‌دهد و تمام می‌کند. جامی است که عقل آفرین می‌زندش صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش این کوزه‌گرِ دهر چنین جامِ لطیف می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش «خیام» با این تفاسیر تنها انتقامی که از این سازنده‌ی مجنون می‌توان گرفت، این است که از این فرصتِ کوتاه لذت ببریم. هر کاری که واقعاً دوست داریم را انجام دهیم و این چند روز را سپری کنیم. من بهترین روشی که برای لذت بردن پیدا کرده‌ام، روشی‌ست که رواقیون یا اپیکوری‌ها پیشنهاد می‌دهند. روشی متعادل، بر مبنای دوری از رنج و ملال. ـ @berkeye_kohan ـ ‌
Hammasini ko'rsatish...
‌ در توضیحاتِ فایلِ اصلی ادیت شد. ‌
Hammasini ko'rsatish...
‌ این نسخه با عنوانِ مجموعه‌ی رباعیات و چند مثنوی از «وحیدِ قزوینی» منتشر شده اما بنا به فرمایش استاد «سید علی میرافضلی» مجموعه‌ای است از رساله‌ی عروةالوثقی، رباعیات و مثنوی سحابی استرآبادی رباعی‌سرای مشهور دورۀ صفوی. با سپاس از تذکر استاد میرافضلی. ـ @berkeye_kohan ـ ‌
Hammasini ko'rsatish...
divane vahid ghazvini.pdf50.58 MB
‌ در توضیحاتِ فایلِ اصلی ادیت شد. ‌
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.