Skky
شاید اینجا، مثل یک مه بین من و شماست. من سعیدم و فکر میکنم حرفهایی دارم که حداقل برای خودم مهمند. @s_skk
Ko'proq ko'rsatish142
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
امشب این شعرم را که دیماه ۹۶ نوشته بودم خواندم و به نظرم آمد سر و شکل تازهتری بهش بدهم که دادم و شد این.
من مثل آغوش تو با خود سختگیرم
حس میکنم در دست و بال خود اسیرم
هجرت کن از این آشیان دیگر عزیزم
من تک درخت ارتفاعاتی حقیرم
تنها به امّید سلامی یا وداعیست
گاهی اگر دستان خود را میپذیرم
در آسمانها غرق رویاهای پوچم
یک مشت خاکم خواب میبینم کویرم
ای کاش یک گل میشدم صبحی برایت
یک دانهی برفم که میخواهم بمیرم
از ارتفاع آرزوها در سقوطم
میبینی آرامم رهایم سربهزیرم؟
یک عمر در آیندههایم با تو بودم
با کودکیهایی که دارد روح پیرم
سرشارم از ناگفتههای دردمندم
قدری نگاهم کن فراموشی بگیرم...
من مثل آغوش تو با خود سختگیرم
حس میکنم در دست و بال خود اسیرم
هجرت کن از این آشیان دیگر عزیزم
من تک درخت ارتفاعاتی حقیرم
تنها به امّید سلامی یا وداعیست
گاهی اگر دستان خود را میپذیرم
در آسمانها غرق رویاهای پوچم
یک مشت خاکم خواب میبینم کویرم
ای کاش یک گل میشدم صبحی برایت
یک دانهی برفم که میخواهم بمیرم
از ارتفاع آرزوها در سقوطم
میبینی آرامم رهایم سربهزیرم؟
آنقدر در آیندههایم با تو بودم
با کودکیهایی که دارد روح پیرم
سرشارم از ناگفتههای دردمندم
قدری نگاهم کن فراموشی بگیرم...
همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستی
.
نامه ای به سعدی، متن و خوانش از حسین رحمانی
شعرخوانی زهرا سالاری، سهیل سعادت
قطعه "گیس" از محسن نامجو
شعرخوانی فریده فروتنی
قطعه "همه عمر برندارم" از غلامحسین بنان
شعرخوانی مهدیه مالڪی، فاطمه پرهیزگار
قطعه "سر آن ندارد امشب" از استاد شجریان
قسمت پایانیِ نامه، ملیحه آخوندی
و
قطعه "پریشان" از محسن چاوشی
🎬 تنظیم: ملیحه آخوندی
@radiogereh
name sadi.mp318.25 MB
.
.
نهصد و هفتاد... و یک - (دو از دو)
#دقیقه_های_دغدغه
سه؛
«چون نیست حال دوران در هیچ حال ثابت» - حافظ
بیش از هر چیزی، حسرت و دلتنگی بود که آزردهام میکرد. حسرت پیادهروی، دلتنگی برای دیدن و گفتن و شنیدن با آدمها، و چشیدن طعم نوشابه. این دلتنگی، دلتنگیای که پیش از آنکه اتفاق بیافتد فکرش را نمیکنی. اینکه، واقعا چه چیزهای کوچکی، چه چیزهای مهمیاند؛ و چه چیزهای ظاهرا بزرگی، چه چیزهای بیاهمیتیاند واقعا. مثلا حالا خوشحالم که فردا میخواهم بروم دوستانم را ببینم. خوشحالم که به گلها آمدم و آب دادم، به جای اینکه طبق همیشه با خودم فکر کنم اگر گلها آب هم نمیخواستند چقدر خوب میشد. خوشحالم که خوشحالیهایی را دارم میبینم که مدتها بود نمیدیدم؛ خوشحالم که حال ندارم خیلی کار کنم و مجبورم ولو باشم؛ خوشحالم کتابهایی را که میخواستم بخوانم، خواندم و چندتایی دیگر هم متوازن و متمرکز و رضایتمندانه پیش بردم؛ تا بتوانم دربارهاش با خودم یا با آدمها از چیزهای بیشتری حرف بزنم؛ مثلا آیندهی نزدیک را شروع کردم به خواندن و چه کتاب خوبیست و چه دید خوبی از مسیر پیش روی تکنولوژی و ابعاد و جوانب احتمالا دنیای ۳۰ سال بعد میدهد؛ حرفزدنی است خیلی. جزء از کل را جزء به جزء آرام آرام میخوانم؛ دوست ندارم تمامش کنم. قبل از اینکه شروع کنم به ادامه دادن میروم و تمام سطرهایی را که علامت زدهام میخوانم و لذتش را میبرم؛ و دوست دارم برای همه بخوانمشان و بهانهای بشود که دربارهاش گپ بزنیم. پیادهروی، سکوت در زمانهی هیاهو را تمام کردم؛ و شبهای روزهای آخر درمانم رفتم پیادهروی. شبهای بعدی هم میروم (اگر این جوگیری بعد از کرونا را موفق شوم به یک پسزمینهی هرچند کمرنگ اما دائم در اولویتهایم تبدیل کنم) کتاب جدید، قصهای برای گمشدن، خریدم و گذاشتم توی صف که بخوانم تا بتوانم نظرهای آدمها زیر پست یلدا را بخوانم و بفهمم و رابطهای با آدمهای نادیده بگیرم. و یکسری خوشحالیهای نامعلوم دیگر که در دلم حس میکنم هم هستند؛ و این خوشحالیها را شاید مدیون چند روز بدحالیامام. میدانم که غلظت این احساس فعلیام، کمتر میشود. میدانم موقتیست... اما همین احساسم است که حالا مجابم میکند تا در ذهنم فعالانه به این فکر کنم که لذت بردن از وقتهایی که میگذرد، حداقل کاریست که میتوانم بکنم؛ همینکه امشب حداقل از این حس بنویسم و همزمان بهش بیشتر فکر کنم؛ آنقدر که قبول کنم قرار است همینجا نقطهی پایانش را بگذارم.
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.