cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

شـ.ـهـوت🔞قــرمز🔥

#برده_هندی💋🔥 رمان مناسب بزرگسالان می باشد و زیر ۱۸ سال عضو نشن🔞 روزانه دو الی سه پارت داریم🔞😈♥️

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
2 497
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

.
Hammasini ko'rsatish...
#قسمت6 #خانوم‌معلم‌جذاب/خانوم‌جذاب♥️ _ایی _چیکار کنم حالا خانوم معلم؟؟ لبخندی زدم : فدات شم من پاهامو دور کمرش حلقه کردم ، یکم تو جام جابه جا شدم که کامل اون کوچولوش کامل رفت توم و...🔞❌ https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWdkCi2yqtrfBA_MQ https://t.me/joinchat/AAAAAEWdkCjr9QRe8okxiA
Hammasini ko'rsatish...
👤 09480 سوال : سلام ...چند باریه که بهتون پیام ناشناس میدم و جوابمو نمیدین...من یه رمان هات میخوام که راب...طه و س...س رو به صورت واضح توضیح داده باشه...میخوام انقدری هات باشه که ا*مو بیاره👅💦 لطفااا اگه همچین رمانی سراغ دارید معرفی کنید که امثال من بتونن خودشونو باهاش ار*ا کنن🙈💦 جواب: سلام عزیزم هات ترین رمانی که میشناسمو بهت معرفی میکنم فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار...ایی میشی😰♨️💦💦 https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg سریع جوین شو باید تا مدیر نیومده بپاکم😰👆🏾
Hammasini ko'rsatish...
‍ #رابطه_دو_مرد_باهم #part70 دستمو بردم زیر اب و گذاشتم روی مردو...گی ک..تم و نگاهی به بدن ظریفش کردم. بدنش هیچ نشانه ای از مرد بودنش نداشت. مثل یه زن نرم و سفید بود چند روزی بود رابطه نداشتم و حالا واسه پسرعموم راس کرده بودم هی حواس خودمو پرت می کردم و چندبار هم خواستم از استخر برم بیرون اما وسوسه میشدم بمونم و بیشتر بدنش رو دید بزنم. دستمو گذاشتم روی شونه اش و کشیدمش سمت خودم که با تعجب نگاهم کرد: -چیکار میکنی داداش -خیلی وقته رابطه نداشتم دارم دیوونه میشم. این بدن سفید و بدون موت داره خمارم میکنه لبخند اروم اروم نشست روی لب هاش و خودشو چسبوند بهم: -واسه من راست کردی. یعنی می خواهی من ارض.ت کنم سرمو که تکون دادم دستشو برد زیر اب و گذاشت روی مرد...گیم. اخی گفتم وفشار و مالش دستش رو بیشتر کرد و از بغل هم مر....نگی خودش رو میمالید بهم. داشتم دیوونه میشدم. نفس نفس زنان دستش رو گرفتم و گفتم: -سامان بریم سونا. اونجا راحت تریم اونم که حش..ری شده بود سری تکون داد و سریع رفتیم تو اتاق سونا و سامان مایوم رو دراورد و ... https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg #مردی_که_با_همجنسش_رابطه_داره #دو_مرد_عاشق
Hammasini ko'rsatish...
بخورش عشقم اوووومـ اره👅♨️🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og وقتی برات زبون میزنه شل میشی 👅♨️❌ https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og
Hammasini ko'rsatish...
#پارت_70 برادر شوهرم در حال گرم کردن غذا بود روی کاناپه دراز کشیدم و از قصد پاهامو باز کردم و روی دسته ی کاناپه گذاشتم و خودمو به خوواب زدم میدونستم از زیر دامن همه ی دارو ندارم بیرون ریخته لب هامو نیمه باز کردم تا سسی تر به نظر برسم دلم میخواست ارشام هم مال من باشه با حس نفس هایی روی صورتم بین پام خیس شد _زنداداش بلند شو برو تو اتاق الان دوستام میخوان بیان بدون توجه به حرفش به طرفش چرخیدمو پاهامو تو شکمم جمع کردم جوری که دامنم بالاتر بیاد و همه جام معلوم بشه با حس دستش روی باسنم پلکم لرزید دستشو نوازش وار روی باسنم کشید و به سمت بین پام رفت انگشتش رو ار کنار شرتم ... 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og https://t.me/joinchat/AAAAAE2TH3uvX94wVgg3Og #فول هات و سسی آ‌..ت میاد💦
Hammasini ko'rsatish...
لخت خوابیدم که ارباب با سگش داخل اومد با بغض گفتم _توروخدا ... هرکارگفتی کردم این باسنم میسوزه زنجیر دورگردنمو کشید _خفه شو و پات و بازکن پتیاره #بدون_سانسور❌🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFMHfpV6GmjVvOcLtQ
Hammasini ko'rsatish...
🍂🌸🍁🌺🍃💐 🌿🍁🍂☘ _گمشو همین الان کفشش رو تمیز کن . با بغض به شوهرم خیره شده بودم که جلوی همه داد زده بود کفش همسر جدیدش رو پاک کنم با درد چشمهام و باز بسته کردم و با مظلومیتی ک دل خودم هم داشت برای خودم میسوخت گفتم : _اما من اینکارو ... وسط حرفم پرید و با خشم داد زد : _چون نمیتونی حامله بشی و نازا هستی به همسرم لیلا حسودیت شده میخواستی کاری کنی بچه اش سقط بشه . با گریه زمزمه کردم : _من اینکارو نکردم . نگاهم به لبخند خبیث روی لبهای همسرش افتاد ک به دروغ گفته بود من عمدا میخواستم هولش بدم اما اشتباهی شربت ها رو ریختم روی لباسش در حالی ک اون خودش کاری کرده بود پام پیچ بخوره _زود باش تمیزش کن . با گریه گفتم : _اما من عمدی نکردم آرشاویر . به سمتم اومد و سیلی محکمی با خشم بهم زد ک پرت شدم روی زمین لگد محکمی به شکمم زد ک گرمی خون رو بین پاهام احساس کردم و داد زدم : _بچم بچم آخ ... صدای بهت زده ی آرشاویر بلند شد : _چی . #غمگین😔👇 #احساسی_نیستی_نیا_همسردوم_عاشقانه_ای_غمگین https://t.me/joinchat/AAAAAFMHfpV6GmjVvOcLtQ
Hammasini ko'rsatish...
|°• ازدواج اجباری •°|

°•°•°•● ﷽ ●•°•°•° ✏️رمان .... |°• #ازدواج_اجباری😍 •°| #بدون_سانسور ☝️

داستان های پورن #Brazzers💦🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAE3VvIw6YGhQGZVVcw 🙈🔥 https://t.me/joinchat/AAAAAE3VvIw6YGhQGZVVcw داستان های گروهی🔥😎💦 https://t.me/joinchat/AAAAAE3VvIw6YGhQGZVVcw
Hammasini ko'rsatish...
شورت گلگلی شو در آوردم و دستی رو #تپلی سفیدش کشیدم که گفت: " عمو دکتر #آمپول دلد داله؟ " بوسی روی لپ #تپلی پشتش زدم و گفتم: " نه عمو جون خودتو #شل کن پشت هم برنگرد زود تموم میشه" با روغن #کلوچه بین پاهاشو مالیدم که خنده ی ریزی کرد و گفت: " عمو #قلقلکم میاد نکن " آه مردونه ای کشیدم و سالارمو کلفتمو گذاشتم بین #تپلی هاشو و گفتم: " #شل کن عمو جون " چشمی گفت که تا دسته داخلش فرو کردم. جیغ بلندی کشید و از عمق وجودش گریه میکرد اما...... #پارت_اولش_سسکی_نبود_فوش_بده https://t.me/joinchat/AAAAAE3VvIw6YGhQGZVVcw #رمان_سسکی_خشن
Hammasini ko'rsatish...