cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

پروانگی

داستان نویس‌ام پروانه سراوانی کتابها: رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس پرتقال‌خونی پشت کوچه‌های تردید خواب عمیق گلستان صبحانه‌ی دونفره پیج بوک‌مارک‌های پارچه‌ای و گلدوزی من https://instagram.com/kook.pari?igshid=

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
642
Obunachilar
+224 soatlar
-27 kunlar
-330 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

داشتم برای (در انتهای‌شب ) غش و ضعف می‌رفتم که چه سریالی، چه دیالوگهایی، چه نکاتی، چه جزئیاتی، چه مسائل زناشوییِ تابحال در فیلم ایرانی مغفول مانده‌ای... که زدن یکی رو کشتن. فانتزی جنایی نشه صلبات.
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
کف دستها رو به هم‌بچسبونید ببرید بالای سر به‌چاکرای تاج سر آگاه باشین 😍🧘‍♀🫣🙏
Hammasini ko'rsatish...
تا زمانی که ردپای دلبستگی و وابستگی بر دل و روح آدمیزاد قابل مشاهده و تشخیص باشد، انسان در بندهای مرئی و نامرئی فراوانی اسیر است. نقش‌های فردی و اجتماعی آدمی عناوین این بندها را تعیین می‌کند. مادر، پدر، فرزند، دوست، همکار، همخانه و ... نام نقش‌های متنوعی‌است که به فراخور شرایط به آن نامیده می‌شویم. زن و مردی که طی سالهای ‌ی متمادی کنار هم زندگی می‌کنند، پشت نقش همسران همراه و وفادار، داستان‌هایی دارند که شبیه را در زندگی خیلی‌ها دیده‌ایم. خشم‌های فروخورده، ارزش و احترام مغفول مانده، دلبستگی‌های پنهانی، رجعت از سرناچاری و همراهی غیرمسئولانه مثل دمل چرکی چندساله به بهانه‌ای سر باز می‌کند و خواننده را در سیل چرک‌آلود رازها پیش می‌برد. تفاوت دیدگاه نسلها( فرزندان)  به ارزش‌گذاری نهاد خانواده، نقطه‌ی پایان این نمایش همبستگی است. این داستان کوتاه تکانه‌های شگفت‌انگیزی دارد. بندها دومنیکو استارتونه نشر چشمه
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
#نگاهی_به_کتاب #پروانه_سراوانی
Hammasini ko'rsatish...
گفتن: داستان کتاب در روزی که آبان ۹۸ شعله‌ور شد می‌گذره. با پروسه‌ی عجیبی( چاپش تمو شده، نمیاریم، داشتیم،باید بگردیم ببینیم‌کجاست و ...) بالاخره پیداش کردم. مثل تمام روزهایی که طی اون دوسال، توی کپشنها و پستها و استوری ‌ها دنبال آدمهایی می‌گشتم که ببینم همراه مردم‌ان یا وسط ایستادن برای تشخیص جهت باد و بل گرفتن از هوای پس اون روزها، لای خطوط کتاب دنبال ردپا و نشانه‌ی شخص نویسنده‌ام، ببینم خودش کجاست. تااینجا... اسم‌کتاب رو نپرسین. گرچه شاید می‌دونین همه. بذارین‌تمومش کنم.
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
جادوی نور😍 قدرت خاک‌نرمه😒😒
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
همین دیروز داشتم فکر می‌کردم ‌چندساله خواهرجان این گل رو بهم داده و تا الان پاجوش نزده. امروز موقع عوض کردن خاک گلدونهای دیگه، دیدم وااااای جوجه درآورده😍😍😍😍😍
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
این خانوم توی گلخونه، یک دونه گل قشنگ داشت با چندتا غنچه. ظهر آوردیمش خونه. عصری گلش پژمرده شد و دوتا غنچه‌ش باز شد. فکر کنم می‌خواد تمام هنرهاش رو یکباره رو کنه و بعد کل سال بدون گل منو نگاه کنه.
Hammasini ko'rsatish...
اونقدر پیراهن‌مردونه اتو کدوم که الله و اکبر😵‍💫 گویا کارگر خط اتوکشی تولیدی پیراهن مردونه بودم + نذار پیراهنهاشون چندهفته بمونه روی هم‌جمع بشه.
Hammasini ko'rsatish...
عجیبه... توی این سن و سال خیلی دلم می‌خواد خرافه باور باشم. یعنی میگم کاش منم بودم. مثلا باور داشته باشم فلان‌چیز کار فرشته‌هاست، فلان کار، انتقام اهریمنه، فلان دعا در فلان وقت و تحت فلان شرایط مستجاب میشه، چه میدونم بسیاری مشنگ‌بازیها که مرتبط با پدیده‌های طبیعی مثل بارون و باد و ... باشه. دارم فکر می‌کنم شاید علاقه‌ی شدیدم به رئالیسم جادویی از همین تمایل پنهان سرچشمه گرفته. شاید هم از بس حالم با این سبک خوب میشه، نهانی آرزوی اینو دارم که کار جهان با این باورها و اعتقادات رو به بهبود بره. مثلا چی می‌شد به آسمون ‌نگاه می‌کردی و یهو توی ابرها پرواز می‌کردی؟ یا روی آب راه می‌رفتی؟ یا زیر آب زندگی می‌کردی؟ یا روح رفته‌ها برات خبر می‌آوردن؟ میدونم همه‌ی اینها رو در حکایات عرفانی داریم. اما خب از اونجایی که من زیر دست‌ مادری ( سلام‌مامان) بزرگ شدم که به هیچگونه دعا و جادویی باور و اعتقاد نداشت و همه رو از دم با تمسخر و استهزایی کمرشکن!! و خانمان‌برانداز!!! رد می‌کرد و به ریش کوچیک تا بزرگش می‌خندید، هیچ وقت این چیزها باورم نشده. توی این سالها هم در قالب قصه و صرفا قصه عاشقشون هستم و دوست‌شون دارم. ولی فکر کن... هم‌باور داشته باشی، هم بشه. خیلی جذابه.
Hammasini ko'rsatish...