Dayere mina
زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ
Ko'proq ko'rsatish158
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
یک شب به خانهاش رفتیم؛ در یکی از کوچههای خیابان فاطمی. همان شب پرسیدم «ساعد جان! آن تابلو! آن دهانه چاه و آن ماهی؟»
گفت «بچه که بودم، در رحیم آباد به چاه افتادم. پدربزرگم مرا از چاه بیرون آورد.»
بعد سکوت کرد.
مدام شعر خواندیم با او.
مدام فیلم دیدیم با او.
مدام نقاشی نشانمان داد.
مدام حرف زدیم.
حتی به من گفت؛ با تاکید: یوسف! اگر از آنی که هستی ننویسی به داستانهایت خیانت کردهای.
دیگر ندیدمش که تهران برایش کوچک شده بود؛ همان طور که قبلا قزوین. سال ۸۱؛ سوم خرداد.
گفت «بیا بیمارستان مهراد؛ میرعماد. تخت طاووس.»
وقتی رسیدیم؛ دیگر تمام کرده بود. رفته بود. جایی دور و دورتر از رحیم آباد و قزوین و تهران و کانادا. رفته بود و خودش نقاشی شده بود.
وقتی با جنازهاش به رحیم آباد رودسر رسیدیم ،
دیواره سیمانی صورت اسطورهایاش را بوسیدیم؛ در گورستان آنجا و دایی ساعد آمد و دست من را گرفت و برد به خانه پدربزرگ ساعد و گفت: «شنیدهام دنبال آن چاه و آن ماهی بودی.»
سر چاه رسیدیم و گفت: «وقتی پدربزرگ، ساعد را از چاه بیرون آورد، به جایش ماهیای به چاه داد.
"یوسف علیخانی"
۳خرداد،
سالمرگ ساعد فارسی رحیم آبادی
@dayeremina
یک شب به خانهاش رفتیم؛ در یکی از کوچههای خیابان فاطمی. همان شب پرسیدم «ساعد جان! آن تابلو! آن دهانه چاه و آن ماهی؟»
گفت «بچه که بودم، در رحیم آباد به چاه افتادم. پدربزرگم مرا از چاه بیرون آورد.»
بعد سکوت کرد.
مدام شعر خواندیم با او.
مدام فیلم دیدیم با او.
مدام نقاشی نشانمان داد.
مدام حرف زدیم.
حتی به من گفت؛ با تاکید: یوسف! اگر از آنی که هستی ننویسی به داستانهایت خیانت کردهای.
دیگر ندیدمش که تهران برایش کوچک شده بود؛ همان طور که قبلا قزوین. سال ۸۱؛ سوم خرداد.
گفت «بیا بیمارستان مهراد؛ میرعماد. تخت طاووس.»
وقتی رسیدیم؛ دیگر تمام کرده بود. رفته بود. جایی دور و دورتر از رحیم آباد و قزوین و تهران و کانادا. رفته بود و خودش نقاشی شده بود.
وقتی با جنازهاش به رحیم آباد رسیدیم؛ دیواره سیمانی صورت اسطورهایاش را بوسیدیم؛ در گورستان آنجا و دایی ساعد آمد و دست من را گرفت و برد به خانه پدربزرگ ساعد و گفت: «شنیدهام دنبال آن چاه و آن ماهی بودی.»
سر چاه رسیدیم و گفت: «وقتی پدربزرگ، ساعد را از چاه بیرون آورد، به جایش ماهیای به چاه داد.
یوسف علیخانی
سالمرگ ساعد فارسی رحیم آبادی
@dayeremina
گذشته هیچگاه نمیمیرد،
حتی نگذشته است!
#ویلیام_فاکنر
@dayeremina
سکانس هایی ازفیلم City Lights
"روشنایی های شهر"اثر ماندگار چارلی چاپلین ، ۱۹۳۱
@dayeremina
نازلی
بهار خنده زد و ارغوان شكفت.
در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير.
دست از گمان بدار.
با مرگ نحس پنجه ميفكن.
بودن به از نبود شدن،
خاصه در بهار ...
#ا_بامداد
@dayeremina
هیچ حیوان درنده خویی نیست که بویی از شفقت نبرده باشد .
ومن بویی از شفقت نبرده ام .
پس حیوان نیستم .
#ویلیام_شکسپیر
#بهرام_زند
@dayeremina
2.91 MB
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.