cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

Reklama postlari
375
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
+230 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

🍀 گاهی تماشای یک شمعدانی لبه‌ حوض حیاط گاهی رقص قاصدکی در باد گاهی برگ‌هایی که می‌بارند از شاخه‌ها گاهی پیچکی که بالا رفته از تن دیوار گاهی صدای گنجشک‌ها و پرنده‌ها گاهی لذت فهم یک رویش جوانه‌ای از درز کاشی‌ها گاهی عطوفت عطر غنچه ای پیام می‌دهد به حضور بهار گاهی باید زل زد به گردی ماه و سلام گفت به شب وُ راز وُ نیاز... گاهی زندگی همین گاهی‌هاست با ردی از شوق و شور و ادارک در حضور زیبایی در هیأتی به قامت انسان... ایام سوگ تابسوز سرآمد آزادگی و دلاوری حسین بن علی ویاران وفادارش تسلیت باد. ❄️ @RoyeshBehroozi ❄️                            
Hammasini ko'rsatish...
Hammasini ko'rsatish...
Garsha Rezaei Akhe Man.mp37.08 MB
❤️ دنبال کنید
🍀 مژگان ایلانلو سیاهپوش حسین و گدایی کاهی از گندم ری در سال ۸۷ ، روز تاسوعا ، به رادیو فرهنگ دعوت شده بودم تا در یک برنامه رادیویی پر مخاطب ، از منظر تاریخی ،  برای مردمی که آن سالها هنوز ذره ای ایمان در اعماق قلبشان باقی مانده بود ،  از "حسین بن علی " و عاشورایش بگویم . برنامه زنده بود و من به سوال های شنوندگان و دو مجری با سابقه و حرفه ای  زن و مرد پاسخ می دادم . مجری زن در حالیکه دستش را روی شانه من گذاشته بود گفت : می خواهم یک سوال سخت بپرسم ، سوالی که سالهاست ذهن مرا مشغول کرده و بعد با آن صدای پخته و عمیقش پرسید : خانم ایلانلو همه اینها حرفهایی که گفتید قبول ولی شما فکر می کنید راز ماندگاری عاشورا بعد از هزار و اندی سال چیست ؟ به زبانی بگویید که حتی اگر کسی  اعتقاد هم نداشت ، بفهمد . گفتم بگذارید آن را با یک سکانس سینمایی برایتان توصیف کنم ، تصور کنید یک بیابان پر از خاک ، در یک غروب نارنجی ، چند سر بریده شده بر نیزه ، چند زن و کودک پریشان حال بالای جسد همسران و برادران و فرزندانشان پریشان به این سو و آن سو می دوند ، عده ای هلهله کنان سوار بر اسب می تازند ..صداها در هم آمیخته ، خون و جسد و بی پناهی و هلهله و صدای شمشیر و غریو بدمستی یزیدیان. من ایمان دارم صدای آن زنها در حافظه تاریخ گم نمی شود ، حتی اگر از فرط رنج از حنجره بیرون نیاید ، رسم دنیا این نیست . جهان اینگونه نمی ماند ، خورشید دارد می بیند .قانون زمین است ، صدای مظلوم را می شنود ، تکان می خورد ، اگر چنین بود که دنیا همیشه به کام ظالم می ماند ، همان نخستین ظالمان تاریخ تا ابد ماندگار شده بودند.یک جایی ، یک جوری ، آن صدا شنیده می شود ،ظالم رسوا می شود . خانم مجری عینکش را از چشم برداشت ، نم اشک صورتش را پاک کرد و دستان مرا فشرد و کارگردان موسیقی پایان برنامه را بلند کرد. یک سال گذشت ،  چند روز بعد از عاشورای هشتاد و هشت و آن محشر عظما ، در اینترنت فیلمی را دیدم که غروبی خاک آلود و خسته است . زنی  ویران شده ، مضطر  و در خاک غلتیده در بهشت زهرا  ، زانو زده بر زمین از حنجره ای زخمی فریاد می کشد : خدایااااا می بینی ..پسرم را کشتن...خدایا ...امیرم را کشتن ...امیر ..امیر .. و خورشید نظاره گر بود ..و آسمان می شنید .. فیلم را متوقف کردم ، خوب که نگاه کردم ، خودش بود ، همان خانم مجری رادیو ، خانم "شهین مهین فر" که پسرش" امیر ارشد تاجمیر " را در روز عاشورا از پل حافظ به زیر انداخته بودند و با ماشین از روی پیکر نیمه جانش رد شده بودند ...و بر پیکرش هلهله کرده بودند.. از آن سال سوگند خوردم که دیگر تا زنده هستم هر عاشورا یادی از این اتفاق کنم و یادی از دیگر کشتگان که بر خاک و آسفالت افتادند و خونشان بر جوی خیابان جاری شد و مادران و همسران و فرزندانشان بی پناه و مضطر از این خانه به آن خانه دنبال یخ دویدند و شب بر مزار شکسته فرزندشان بر زمین چنگ زدند و تصویر جسد در هم شکسته آنها در سردخانه ،  تا ابد از جلوی چشمانشان محو نخواهد شد .. و در شگفتم ، از مردمانی که چشم خود بر این کشته ها می بندند ، بر اسیری زندانیان بی گناه و کور شدگان نان آور خانه می بندند ، بر آزار و ظلم به خانواده های داغدار مهر سکوت بر لب زدند و انگار که نیستند و نمی بینند ... اما بر مظلومیت حسین بن علی و اسیری زینب و بیماری زین العابدین ...خود را سوگوار نشان می دهند . در شگفتم ،این سرزمین چه روزهایی به خود دید ، چه آدمهایی به خود دید. تاریخ تشیع  همه جور آدم به خود  دیده بود الا آدم های  روزگار ما ، مردمانی که به طمع کاهی از گندم ری، در زمره سپاهیان معین یزید در می آیند و سکوت می کنند،  اما این ایام که می رسد ، خود را سوگوار و سیاهپوش حسین می نمایند ... عجب روزگاری به خود دید ، این سرزمین ، عجب مردمانی . محرم ۱۴۰۳
Hammasini ko'rsatish...

00:29
Video unavailableShow in Telegram
10.71 MB
سیاست غلط "از زندگی ساقط کردن" انسان ها را کنار بگذارید محروم کردن یک معلم از شغلش، اخراج یک استاد دانشگاه از شغلش، بیکار کردن یک کارگر معترض به شرایط حقوقی اش، دادن حکم سنگین زندانی به یک انسان متفاوت و معترض اجتماعی، و نمونه های بسیار دیگر از این گونه رفتار را کنار بگذارید.هیچ گاه قدرت تنبیه ای و خشونت نتوانسته است برای یک نظام سیاسی قدرت بیافریند.خشونت حکایت از ناتوانی دارد.به زبان فوکو، حداقل از ملکه زنبورهای عسل بیاموزید: بیش از همه کار می کند، صبور و شکیباست و بدون شمشیر زدن حکومت می کند.خراب کردن زندگی یک انسان بی پناه، یعنی به آشوب کشاندن شبکه ای از روابط انسانی که حول آن انسان شکل گرفته است.به شکلی درون ماندگار از خود بپرسید اگر مدعی تامین امنیت و کنترلیم، چقدر رفتارها و سیاست های ما ضد امنیت و انضباط و کنترل است و سیاست های خود ما علیه ما عمل می کند: وظیفه قدرت، تولید و انتشار زندگی ست نه تکثیر حق باستانی مرگ. #مصطفی_مهرآیین
Hammasini ko'rsatish...
Hammasini ko'rsatish...
Ehsan Khajehamiri Naborde Ranj Album Version.mp33.20 MB
🍀 عشق و دوست داشتن مانند یک قطار بود، اهمیتی نداشت که هرکدام به کدام مقصد می‌رفتیم، مهم همان ثانیه‌هایی بود که کنار هم سپری کردیم، مهم کیفیت معاشرتی بود که داشتیم، لبخندهای عمیقی که زدیم و احساسات خوشایندی که در حضور هم تجربه کردیم. هیچ اهمیتی نداشت که هرکدام به ایستگاه خودمان که رسیدیم، باهم دست دادیم و راهمان جدا شد. مهم لحظاتی بود که کنار هم گذشت و هر آنچه که باهم و کنار هم؛ از جهان و انسان آموختیم و توشه‌ای که در حضور هم برای ادامه برداشتیم. در انتها چیزی که اهمیت داشت این بود؛ آیا در طول رابطه، باکیفیت و مفید بودیم؟ از مسیر لذت بردیم؟ به رشد و آرامش همدیگر کمک کردیم؟ خاطره‌ی خوبی شدیم و باعث شدیم برای مدتی، یک نفر احساس خوشبختیِ بیشتری کند؟! #نرگس_صرافیان_طوفان
Hammasini ko'rsatish...
آبی فیروزه‌ای - حمید هیراد و راغب
Hammasini ko'rsatish...
4_5771497114433492173.mp35.44 MB
🍀 زنده یاد سهراب سپهری در فرازی از شعر بلند "صدای پای آب" می گوید: " زندگی سوتِ قطاریست که در خواب پلی می پیچد"! بی گمان این یکی از زیباترین تصویرهای شاعرانه است برای این که ما باورکنیم زمان زندگی های ما چقدر زودگذر است ، اما "زمان" چیست؟ "زمان" چیزی‌ست  که ما را  به یک شروع و یک خاتمه وابسته می‌کند  اما اگر بااین تصور که زمان می تواند تنها یک قرارداد باشد، یادمان بماند که هیچ شروع و خاتمه ای وجود ندارد شاید بهتر است موقعیت‌مان را در این هستی بشناسیم. اینکه ما هر لحظه در برابر تمام آن چه انجام می‌دهیم چه درگذشته و چه در آینده، حیّ و حاضریم و مواجهیم  و مسئولیم  به تصمیم هایمان وهمواره درمعرض عواقب وتاثیرات و حضورشان هستیم. گاهی خوب ست به فراتر از چهارچوب های محدودکننده برویم ونگاهمان را به افق های دورتری بیندازیم.   این قیدها ما را به چیزهایی مشغول می‌کنند که حقیقی نیستند؛ بیش از هر چیزی در رویارویی با حقیقت ،مواجهه‌ انسان باخودست... روزتان در گذر ایام زندگی پربار و شورانگیز
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
یک لحظه مکث کنید پرندهٔ پَر قیچی ما نه از درخت می‌پرسد مذهب تو چیست نه از باد که از کدام قبیله‌ای! همه… همهٔ ما یک زبان داریم: زندگی، زندگی، زندگی خاصه به همتِ زن خاصه در خلالِ آزادی #سیدعلی_صالحی
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.