cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

شعر، فرهنگ و ادبیات

✍ یادداشت‌ها و گزینش‌های محسن احمدوندی ارتباط با من: @mohsenahmadvandy

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
3 315
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
+57 kunlar
-130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

اختلاف مابین طبقات در هیچ‌جا مانند زندان برجسته و بارز نیست. اگر در خارج زندان برحسب ظاهر و فقط برحسب ظاهر علم، پشتکار فضیلت، رشادت و کمالات دیگر وجه امتیاز مابین افراد به شمار می‌رود، در زندان فرق مابین دو دزد و یا دو قاتل و جانی با این مقیاس سنجیده نمی‌شود که کدام بیشتر دزدی کرده‌اند و یا کدام یک در قتل و جنایت قساوت به خرج داده‌اند و بالأخره بیشتر به جامعه صدمه رسانده‌اند. وجه‌ امتیاز مابین افراد در زندان میزان ثروت آن‌هاست، ولو آن‌که ثروتمند ثروت خود را از راه جنایت و دزدی به دست آورده باشد. در زندان موقت که در دل عمارت شهربانی پنهان است بهترین اطاق‌ها در فلکه بود. این اطاق‌ها از یک طرف دارای پنجرهٔ وسیع و از طرف دیگر دارای درهایی بود که رو به حیاط دایره‌ای‌شکلِ زندان باز می‌شد و کثیف‌ترین جاها کُریدر پنج بود. اگر دو دزد وارد زندان می‌شدند یکی لخت و عور بود و فقط ده بیست تومان دزدی کرده بود و دیگری لباس آراسته بر تن داشت و چند صدهزار تومان اختلاس کرده بود - باید توجه داشت اختلاس سوای دزدی است - آن دزد لخت و عور به کُریدر پنج می‌رفت که در آن چند صد نفر مثل ماهی‌های قوطی ساردین پشت به پشت و پهلو به پهلوی یکدیگر نشسته و یا خوابیده بودند و آن مُختلس را به اطاق وسیعی در فلکه می‌بردند و طولی نمی‌کشید که برای او تختخواب، رختخواب، میز و صندلی و به طور قاچاق عرق و تریاک و همه چیز می‌آوردند. #بزرگ_علوی (۱۳۸۹). پنجاه و‌ سه نفر. چاپ پنجم. تهران: نگاه. صفحهٔ ۵۱-۵۲. 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
👍 13😁 2👎 1
خاموشی همداستانی‌ست. #ابوالمعالی_نصرالله_منشی (۱۳۸۸). کلیله و دمنه. به تصحیح مجتبی مینُوی. چاپ اول. تهران: ثالث. صفحات ۱۳۹-۱۴۰. 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
12👍 3
Photo unavailableShow in Telegram
◾️خوانش و نقد رمان ایرانی ◾️جلسهٔ هشتم: از روزگار رفته حکایت ◾️زمان: شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ ◾️ساعت: ۱۷-۱۹ ◾️مکان: کرمانشاه، چهارراه نوبهار، کوچهٔ ۱۰۷، کتاب‌فروشی «کوچه کتاب» [ورود برای عموم علاقه‌مندان آزاد است] 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
7👍 3
و سخنِ حق تلخ باشد و اثر آن در مَسامِعِ مستبدان ناخوش. #ابوالمعالی_نصرالله_منشی (۱۳۸۸). کلیله و دمنه. به تصحیح مجتبی مینُوی. چاپ اول. تهران: ثالث. صفحهٔ ۱۲۳. 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
👍 24
فهرست رمان‌های معرفی‌شدهٔ سیمین دانشور در کانال «شعر، فرهنگ و‌ ادبیات»: ۱. سووشون (۱۳۴۸) ۲. جزیرهٔ سرگردانی (۱۳۷۲) ۳. ساربانْ سرگردان (۱۳۸۰) برای خواندن معرفی هر رمان، کافی است روی نام آن کلیک کنید. 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
🙏 14👍 4
📚معرّفی کتاب 📗نام کتاب: جزیرهٔ سرگردانی (بخش دوم) ◾️نویسنده: سیمین دانشور ◾️نوبت چاپ: اول ◾️محل چاپ: تهران ◾️ناشر: خوارزمی ◾️سال چاپ: ۱۳۷۲ ◾️تعداد صفحات: ۳۲۶ ◾️معرّفی‌کننده: محسن احمدوندی عید نوروز فرا می‌رسد. به مناسبت عید، در خانۀ گنجور جشنی به پا می‌شود. مهمان‌های این جشن نشان می‌دهد که احمد گنجور با چه کسانی در ارتباط است: مراد (موری) تسلیمی، کارمند ادارۀ بررسی کتاب و همسرش پگی؛ مستر هیتی، کارشناس آمریکایی وزارت آموزش و همسر و دخترش هلن؛ سِر ادوارد، حاکم انگلیسی سابق کراچی که در ایران کارشناس ادارۀ کارمندان دولت است، به همراه همسر پاکستانی‌اش لعل‌‎بیگم؛ کراسلیِ آمریکایی که در پوشش باستان‌شناس به ساواک مشاوره می‌دهد و چم و خم سرکوب و سربه‌نیست‌کردن مخالفان را به آن‌ها نشان می‌دهد؛ دکتر بهاری و زن ایتالیایی‌اش. بعد از این جشن، هستی و بیژن و عشی برای عیددیدنی به خانۀ خانم فرخی می‌روند و در آنجا هستی برحسب تصادف می‌شنود که فرهاد، دوست سلیم، از بمب‌گذاری در ماشین مستر هیتی و خفه‌ کردن یک ساواکی در باغشاه سخن می‌گوید. فرهاد از دوستان علی شریعتی بوده و به همراه برادر و خواهرش فیروز و فرخنده عضو گروه‌های چریکی چپ‌اند که اخیراً جایشان لو رفته است و تحت تعقیب‌‌اند. او به سلیم پناه آورده تا چند شب پنهانش کند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد و چاره‌ای بیندیشد. مراد همرزمی دارد به نام مرتضی که در کنار مبارزۀ مسلحانه علیه حکومت، به مردم فقیر و فرودستِ شهر حاشیه‌نشین حلب هم کمک می‌کند. مراد و مرتضی و فرخنده با هم خانه‌ای اجاره می‌کنند تا در آن به مبارزات سیاسی‌شان ادامه دهند، اما چندی نمی‌گذرد که این مکان نیز لو می‌رود و در حین فرار مرتضی به دست مأموران حکومتی کشته می‌شود و مراد و فرخنده از مهلکه جان سالم به در می‌برند. بعد از مدتی بیژن به هستی خبر می‌دهد که مردان با مادرش عشرت روی هم ریخته و عشرت حامله است. عشرت می‌گوید بچه‌ای که در شکم دارد از مردان است، اما مردان می‌گوید که اگرچه با عشرت خوابیده، اما بچه از آن او نیست. بعد از این قضیه بین احمد و عشرت دعوا می‌شود و عشرت خانه را ترک می‌کند و ناپدید می‌شود. بعد از چندی جستجو معلوم می‌شود که عشرت در خانۀ خانم فرخی است. هستی به هر نحوی که شده توران جان را راضی می‌کند که اجازه بدهد تا عشرت دوباره با آنها زندگی کند و بعد از کسب رضایت توران جان می‌رود و عشرت را به خانۀ خودشان برمی‌گرداند. بعداً معلوم می‌شود که بچۀ داخل شکم عشرت از مردان نیست و احمد و عشرت دوباره آشتی می‌کنند. در پایان رمان هم، سلیم به صورت رسمی از هستی خواستگاری می‌کند و جواب بله را می‌گیرد. این دو به دور از چشم همه صیغۀ محرمیت می‌خوانند و به عقد هم درمی‌آیند تا بعداً آن را سرفرصت علنی و رسمی کنند. بیژن پسر احمد گنجور هم با هایده، دختر معدل‌السلطنه، عروسی می‌کند و جلد نخست رمان به پایان می‌رسد. دانشور در رمان «جزیرۀ سرگردانی» به مسائلی چون مبارزات مسلحانۀ گروه‌های چریکی چپ در دهۀ پنجاه، قدرت گرفتن نیروهای مذهبی در مبارزات سیاسی در سال‌های مقارن انقلاب،  نفوذ روزافزون آمریکایی‌ها در امور داخلی کشور، نفی غرب‌زدگی، نقد مدرنیزاسیون عصر پهلوی دوم، فساد اخلاقی نیروهای وابسته به دربار و حکومت، سرگردانی افراد بین ایسم‌های مختلف برای مبارزه با حکومت می‌پردازد. او همچنین در رمانش به شخصیت‌های واقعی تاریخ معاصر ازجمله تقی‌زاده، خلیل ملکی، جلال آل‌احمد، غلام‌حسین ساعدی، علی شریعتی، بدیع‌الزمان فروزانفر، بهرام فره‌وشی، ابراهیم پورداود اشاره می‌کند و ارجاع می‌دهد. رمان «جزیرۀ سرگردانی» به زعم من چند ضعف عمده هم دارد: نخست این‌که برخی از صحنه‌های آن خوب پرداخت نشده است و چندان واقع‌نما و باورپذیر نیست. دوم این‌که نویسنده در بخش‌هایی از رمان چون واعظان به منبر می‌رود و ملغمه‌ای از اندیشه‌های جلال آل‌احمد، خلیل ملکی، علی شریعتی، فروید و یونگ را به خواننده ارائه می‌دهد که عموماً پرت و پراکنده‌اند. سوم این‌که بخش‌هایی از رمان جز سر بردن حوصلۀ خواننده کارکرد دیگری ندارند، توضیحات گنجور دربارۀ فلسفۀ هفت سین در جشنی که در خانه‌اش ترتیب داده و بحث بیژن و هستی دربارۀ ادبیات معاصر ایران دو مورد از این بخش‌هاست. چهارم این‌که متأسفانه در این جا هم صدا و نگرش جلال آل‌احمد که در این رمان سلیم نمایندۀ اوست، صدا و نگرش مسلط و پیروزِ رمان است. در پایان باید بگویم رمان «جزیرهٔ سرگردانی» ضعیف‌تر از «سووشون» و بهتر از «ساربانْ سرگردان» است و از نظر ارزش هنری در میانهٔ این دو قرار می‌گیرد. (۱۴۰۳/۳/۲۳) شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi http://yun.ir/oi7xd9
Hammasini ko'rsatish...

👍 7👏 3 2
📚معرّفی کتاب 📗نام کتاب: جزیرهٔ سرگردانی (بخش اول) ◾️نویسنده: سیمین دانشور ◾️نوبت چاپ: اول ◾️محل چاپ: تهران ◾️ناشر: خوارزمی ◾️سال چاپ: ۱۳۷۲ ◾️تعداد صفحات: ۳۲۶ ◾️معرّفی‌کننده: محسن احمدوندی سیمین دانشور، بعد از انتشار رمان «سووشون» (۱۳۴۸) که عمدۀ شهرتش را مدیون آن است، شروع به نوشتن رمانی سه‌جلدی با نام‌های «جزیرۀ سرگردانی»، «ساربانْ سرگردان» و «کوه سرگردان» کرد. او «جزیرۀ سرگردانی» را در سال ۱۳۷۲ و «ساربانْ سرگردان» را در سال ۱۳۸۰ منتشر کرد؛ اما دست‌نویس رمان «کوه سرگردان» در سال ۱۳۸۶ به شکل سؤال‌‌برانگیزی ناپدید شد و هیچ‌گاه پیدا نشد. رمان «جزیرۀ سرگردانی» نخستین جلد از سه‌گانۀ دانشور است که وقایع آن مربوط به سال‌های آغازین دهۀ پنجاه خورشیدی است. هستی نوریان دختری بیست‌وشش‌ساله است که به همراه برادرش شاهین که سه سال از او کوچکتر است با توران جان، مادربزرگِ پدریشان که معلم است، در خانه‌ای فقیرانه زندگی می‌کنند. حسین نوریان، پدر هستی و شاهین، در مبارزات نهضت ملی به رهبری محمد مصدق کشته شده است و مادرشان، عشرت [که در طول رمان «مامان عشی» و «خانمی» هم صدایش می‌زنند]، سرِ سال همسرش نرسیده، با احمد گنجور (گنج‌علی گاراژدار) که مردی پولدار است ازدواج کرده و دو فرزندش را به توران جان سپرده و رفته دنبال عیاشی‌ها و ولنگاری‌هایش، به همین دلیل هم توران جان از او به‌شدت متنفر است. گنجور از عشرت پسری به نام پرویز و از زن قبلی‌اش پسری به نام بیژن دارد که چهارده سال در آمریکا مشغول تحصیل بوده و حالا به ایران برگشته و معاون ادارۀ بررسی کتاب (ادارۀ سانسور) شده است. احمد گنجور با مقامات دولتی و آمریکایی‌های ساکن ایران برو و بیایی دارد و پادو و کارچاق‎کن آنهاست. او معاون مستر هیتیِ آمریکایی، کارشناس وزارت آموزش است. هستی پیش از این‌ها، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش دو ماه زندان رفته است. او در انجمن فرهنگی ایران و آمریکا زبان انگلیسی خوانده و خواسته معلم بشود، اما مستر هیتی هستی را به دلیل عقاید سیاسی‌اش رد کرده و فاقد صلاحیت برای این حرفه تشخیص داده است. هستی حالا در دانشکدۀ هنرهای زیبا نقاشی می‌خواند و با دو استادش در این دانشکده رابطه‌ای صمیمی دارد، یکی سیمین دانشور و دیگری استاد مانی. به سخن دیگر در جزیرۀ سرگردانی، سیمین دانشور، هم نویسندۀ رمان و هم یکی از شخصیت‌های آن است. شاهین برادر هستی نیز حقوق سیاسی خوانده و حالا به خدمت سربازی رفته و در شیراز مشغولِ خدمت است. عشرت دوستی دارد به نام خانم فرخی که از خانواده‌ای متموّل و ثروتمند است. خانم فرخی پسری به نام سلیم دارد که عشرت قصد دارد هستی را راضی کند تا با او ازدواج کند، اما هستی دل در گرو عشق همکلاسی‌اش مراد دارد. مراد گرایش‌های چپ دارد و عضو گروه‌های چریکیِ مبارز علیه حکومت شاهنشاهی است. هستی خواهان ازدواج با اوست، اما مراد در پی رابطۀ آزاد بدون ازدواج است و نمی‌خواهد خود را مقید کند. سلیم، پسرِ خانم فرخی، در انگلیس تاریخ ادیان خوانده و رسالۀ فوق لیسانسش را دربارۀ عرفان تطبیقی نوشته است. او دوست داشته استاد دانشگاه بشود، اما چون پدرش از فعالان جبهۀ ملی بوده و در مبارزات مصدق نقش فعال داشته است، از استخدامش در دانشگاه به بهانۀ نداشتن مدرک دکتری جلوگیری شده است. پدر سلیم تاجر تکمه است و سلیم هم با او در تجارت‌خانه کار می‌کند. او که بخش وسیعی از سرمایه‌اش را در راه جبهۀ ملی از دست داده، بعد از شکست در فعالیت‌های سیاسی، به صیغه کردن جفت و طاق زنان و ولنگاری و عیاشی و خدمت به دربار روی آورده و نمادی از مبارزان واداده است. سلیم هم مانند مراد سرگرم مبارزه با حکومت است، با این تفاوت که او مخالف مارکسیسم است و مارکسیسم را هم نوعی غرب‌زدگی می‌داند. او قصد دارد اسلام انقلابی یا مهدویت انقلابی را جایگزین تجددخواهی به سبک غربی و مدرنیسمِ ولنگار کند. عشرت فرصتِ دیدار هستی و سلیم را فراهم می‌کند و هستی وقتی سلیم را می‌بیند از او خوشش می‌آید و میان انتخاب او و مراد مردّد می‌ماند، تا این‌که در نهایت با مشورت استادانش مانی و دانشور، تصمیم می‌گیرد سلیم را برای زندگی انتخاب کند. هستی همچنان که در انتخاب بین مراد و سلیم مردّد است، در انتخاب مسلک سیاسی‌اش نیز دچار شک و دودلی است، گاهی مارکسیست است، گاهی پیرو جلال آل‌احمد و خلیل ملکی و گاهی هم به کل می‌خواهد از دنیای سیاست بِبُرد و به عالم هنر روی آورد. نام رمان در اصل اشاره‌ای به همین سرگردانی هستی و برخی دیگر از شخصیت‌های داستان است. شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
👍 3 3👏 1
بزرگ‌ترین صفت مشخص دورهٔ سیاه همین است که کارهای بزرگ به دست ناقابل‌ترین و پست‌ترین افراد داده می‌شود. #بزرگ_علوی (۱۳۸۹). پنجاه و‌ سه نفر. چاپ پنجم. تهران: نگاه. صفحهٔ ۲۶. 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
👍 20👌 4 3
🗒یادداشت 🔺تکمله ✍محسن احمدوندی بعد از انتشار یادداشت بالا، دوست ارجمند اصفهانی‌ام، جناب آقای سعید عطایی، تذکر دادند که در اصفهان چنین ساختار نحوی‌ای هنوز هم وجود دارد و این مثال‌ها را زدند: - وقتی رفتندشون، بهت می‌گم چقدر از پاچه‌خاری من خوشش اومد. - بجنب دیگه، دکتر و هیئت‌ همراه اومدندشون. بر اساس این شواهد، به نظر می‌رسد که این ساختار نحوی از گویش‌ شیرازی به نثر ابراهیم گلستان راه یافته است. بنابراین سخنم را مبنی بر غلط بودن این ساختار پس می‌گیرم، اما هنوز هم آن را ساختاری غیرفصیح می‌دانم. یادآوری یک پرسش و یک نکته را هم در اینجا لازم می‌دانم: نخست این‌که وقتی ما به زبان فارسی و برای کل فارسی‌زبانان می‌نویسیم، چقدر مجازیم از لغات و ساختارهای نحوی زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌های محلی گرته‌برداری کنیم و در شعر یا نثرمان به کار ببریم؟ دوم این‌که اشتباهات ابراهیم گلستان در نثر یکی دو تا نیست و من هنوز معتقدم که نثر او نثری پُر اشکال است. گیرم که بتوان تعدادی از آن‌ها را با مراجعه به کاربردهای محلی رفع‌ و رجوع کرد. 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
👍 6👏 3👎 2
🗒یادداشت 🔺غلط غلط است، حتی اگر از ابراهیم گلستان باشد ✍محسن احمدوندی دربارۀ نثر ابراهیم گلستان فراوان گفته و نوشته‌اند و بسیار از آن تعریف و تمجید کرده‌اند؛ تعریف‌ و تمجیدهایی که من اغلبِ آن‌ها را از جنس تعارفات مرسومی می‌دانم که در محافل ادبی ما ردوبدل می‌شود و هیچ پشتوانۀ علمی و منطقی‌ای ندارد. طُرفه آن‌که نثر او را هم‌پهلوی نثر سعدی در گلستان قرار داده‌اند که بیشتر به شوخی می‌ماند. البته نثر ابراهیم گلستان هم زیبایی‌های خاص خودش را دارد و ایجاز آن در جاهایی ستودنی است، اما مسئله این است که غلطش هم فراوان است. چون قبلاً در چند یادداشت مفصل به برخی اغلاط او در آثارش پرداخته‌ام، در اینجا تنها به یک نمونه از داستان بلند «از روزگار رفته حکایت» بسنده می‌کنم. البته این سخن به این معنی نیست که در این داستان همین یک غلط وجود دارد، غلط فراوان است، اما من در اینجا قصدم تمرکز بر روی همین یک غلط است تا دقیق‌تر آن را بررسی کنم. این بخش از داستان را بخوانید و قبل از خواندن توضیحات من که در ادامه می‌آید، حدس بزنید مشکل دستوری این نوشته چیست: ما داشتیم شام می‌خوردیم وقتی صدای مهمان‌ها از لای جل‌جل باران رسید. می‌رفتند. [...] تا پدر آمد. من خود را جمع‌وجور می‌کردم اما پدر به من محل نگذاشت. آمد نشست. بق کرده بود. مادر گفت امشب چه زود رفتندشان، این‌ها. پدر گفت زود هم نیست (گلستان، ۱۳۴۸: ۷۸). کسانی که با زبان فارسی آشنایی کمی هم دارند، می‌دانند که فعل ناگذرا (لازم) فعلی است که به مفعول نیاز ندارد و فعل گذرا (متعدی) فعلی است که مفعول می‌خواهد. مثلاً ما می‌توانیم بگوییم «آوردندش» یعنی «او را آوردند»، اما نمی‌توانیم بگوییم «آمدندش» یعنی «او را آمدند». همچنین می‌توانیم بگوییم «بردندش» یعنی «او را بردند»، اما نمی‌توانیم بگوییم: «رفتندش» یعنی «او را رفتند» و نمونه‌هایی از این دست که نیاز به توضیح بیشتر ندارد. بنابر همین اصل ساده در دستور فارسی، ما نمی‌توانیم برای فعل ناگذر مفعول بیاوریم، چون اساساً این فعل نیازی به مفعول ندارد. اگر دوباره برگردید و متن را از این منظر بخوانید، متوجه می‌شوید که نویسنده ضمیر مفعولی «شان» را به فعل ناگذر «رفتند» اضافه کرده‌ است. پُرمشخص است که این غلط است و هیچ توجیهی هم ندارند. شاید برخی بگویند این کار هنجارگریزی نحوی است و فلان است و بهمان است، اما من مثل همیشه می‌گویم هنجارگریزی هم چارچوب و اصولی دارد و نمی‌شود هر تغییر من‌درآوردی را هنجارگریزی نامید. در ضمن در آثار گلستان آن‌قدر از این غلط‌ها هست که راه را بر هرگونه توجیه هنری می‌بندد. ◾️منبع ـ گلستان، ابراهیم. (۱۳۴۸). مَد و مِه. چاپ اول. تهران: روزن. 📗شعر، فرهنگ و ادبیات @mohsenahmadvandi
Hammasini ko'rsatish...
👍 12👎 2👏 2 1